“وفاق‌ملی” و الزام‌های آن
علی کرد (فعال سیاسی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2490
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نگاهی به ترکیب واژگانی موسیقی «سنتی و نواحی و مقامی»

مجموعه‌ای از غلط‌های پرتکرار

دکتر کیوان پهلوان (پژوهشگر موسیقی)

منظور برخی از «موسیقی سنتی» همان موسیقی ردیف- دستگاهی است و موسیقی نواحی همان‌طور که از نامش پیداست به موسیقی اقوام ایران اطلاق شده است. البته چند سالی بود که «موسیقی مقامی» بسیار باب شده بود و بالاخره با بحث و گفت‌وگوهای زیاد به نادرست بودن اطلاق موسیقی اقوام نواحی ایران به «مقامی» تا حدودی پی برده شد.
همان‌طور که می‌دانیم موسیقی مقامی به همان موسیقی ۱۲مقام اویغورستان چین، شش مقام ازبکستان و تاجیکستان کنونی، موقام آذربایجان، موکام ترکیه، مکتب نوبتی اندلس و در ادامه موسیقی ردیف- دستگاهی غرب ایران گفته می‌شود. دکتر محسن حجاریان دراین‌باره در کتاب «مکتب‌های کهن موسیقی ایران» می‌نویسد:
فرهنگ شرق اسلامی از غرب چین تا اندلس، به‌رغم ریشه‌های مشترک در ساختارهای اجرایی (مدها) و پیوستگی بنیادی، استقلال فرهنگی خود را نیز دارند. جغرافیای فرهنگی این سرزمین گسترده شامل حوزه‌های وسیعی می‌شود که ترک‌ها، ایرانیان و اعراب را دربرمی‌گیرد. این قلمرو پهنه‌های وسیعی از فرهنگ‌های ترک‌زبان غرب چین و آسیای میانه همچون اویغور، باشقیر، قرقیز، ازبک، قاراقالپاق، ترکمن، ترکان آسیای صغیر، تاجیکستان، افغانستان، ایران و ملت‌های سوریه، اردن، لبنان و مصر (در حوزه شرق عرب) و لیبی، تونس، الجزایر و مراکش (حوزه غرب عرب) را در خود می‌پوشاند. نفوذ چنین فرهنگ ‌گسترده‌ای از یک‌سو، موسیقی ماورا قفقاز و از سوی دیگر بخش‌هایی از موسیقی شبه‌قاره هند و کشمیر را تحت تأثیر قرار داده است. بااینکه مطالعه موسیقی فرهنگ‌های شرق اسلامی مؤید این است که موسیقی این فرهنگ‌ها پیوندهایی اندام‌واره‌ای (organical) دارند، نباید از یاد برد که هر یک از این فرهنگ‌ها تحت تأثیر شرایط خاص تاریخی، فرهنگی و اقلیمی ویژه‌اش شکل دیگری به خود گرفته‌ و همچنین زبان و ادبیات قومی نیز نقش بنیادی را در تکامل و تحول موسیقی این اقوام ملل ایفا کرده است درعین‌حال، بررسی نقش زبان و ادبیات و تحولات اجتماعی و تاریخی در این موسیقی و نیز بررسی عناصر فرهنگ اشاعی که از فرهنگی به فرهنگ دیگر وارد شده و شکلی از آمیختگی دو یا چند فرهنگ را به وجود آورده‌اند، نیاز به مطالعات ویژه در موسیقی‌شناسی دارد که بی‌شباهت به باستان‌شناسی موسیقی نیست. این پهنه وسیع فرهنگی با تشابهات موسیقایی ویژه‌ای خود از دیدگاه فرهنگ‌شناسی تنوعات فراوانی دارد و مجموعاً از سه زبان متفاوت بهره می‌گیرند که اساساً با یکدیگر رقابت خانوادگی و ریشه‌ای ندارند. این سه زبان، عربی (آرامی-سامی)؛ فارسی (هندواروپایی) و ترکی (اورال-آلتایی) هستند. یکی از نکات بسیار مهم موسیقی‌شناسی در این پهنه گسترده این است که این حوزه بسیار وسیع فرهنگی که سه زبان مختلف را به کار می‌گیرد یک سیستم مدالی مشترک دارد. در اینجا این پرسش پیش می‌آید که چگونه ممکن است یک سیستم مدالی مشترک که درنهایت از یک تفکر فرهنگ موسیقایی بهره می‌گیرد، از این‌همه تنوع موسیقایی برخوردار باشد؟
با فروپاشی حکومت ساسانیان، پاره‌هایی از عناصر موسیقی ایرانی، چه ازنظر تئوریک و چه ازنظر اجرایی، به بغداد و دمشق انتقال یافت. این بخش‌های انتقال‌یافته با تئوری موسیقی بیزانس، مکتبی به وجود آورد که بعدها آن را اسکولاستیک نام نهادند. به‌موازات پیدایش این مکتب در بغداد، مکتب پردگانی خراسانی و ماوراالنهر (فرارود) در شرق ایران و مکتب دستانی در غرب ایران نیز راه تکامل مستقل خود را دنبال کردند. درخور یادآوری است که مهاجرت زریاب، موسیقیدان برجسته ایرانی به اندلس، سبب پایه‌گذاری شاخه دیگری از مکتب بغداد به نام مکتب نوباتی اندلس شد. ارتباط خطوط کلی این مکتب‌ها با تحولات تئوریک بعدی را می‌توان به‌صورت زیر بیان کرد: ۱. مکتب موسیقایی خراسان از قرن سوم تا هفتم هجری در قلمرو جغرافیایی خراسان بزرگ، خوارزم و ماوراالنهر رشد کرد و سپس در زمان حمله مغول و انتقال بخشی از فرهنگ خراسان به حوزه غرب ایران (ایران عجم)، با آمیختگی با مکتب دستانی غرب ایران، مکتب دستگاهی کنونی ایران را به وجود آورد.
۲. مکتب دستانی در قلمرو غرب ایران که از روزگار ساسانیان در تیسفون برجای‌مانده، رد پای خود را در مکتب اصابع (انگشتی) نشان داد. دگرگونی مکتب دستانی سبب به وجود آمدن موسیقی دستگاهی در قرن هفتم هجری به بعد شد. مکتب دستانی در حوزه غرب ایران دارای ویژگی‌های خاص خود بوده است.
۳. مکتب اسکولاستیک بغداد از قرن سوم تا هفتم هجری، با بهره‌گیری از تئوری موسیقی یونان باستان برای تشریح موسیقی، به همت موسیقی‌شناسان برجسته‌ای چون الکندی، ابن‌المنجم و فارابی پایه‌گذاری شد. این مکتب از قرن هفتم هجری قمری، با تحولات تاریخی اجتماعی که از سر گذراند، به مکتب سیستماتیک تبدیل شد. ۴. مکتب موسیقی اندلس در قرن سوم با ورود زریاب به کوردوبا شکل گرفت. ورود وی تأسیس کنسرواتوار موسیقی اندلس را به دنبال داشت. این مکتب تا سال ۱۴۹۲ میلادی، سال مهاجرت مسلمانان اسپانیا به شمال آفریقا، در اسپانیا به نام اندلس شناخته شد و پس‌ازآن به مکتب نوباتی معروف شد. این مکتب از عمده‌ترین و پایه‌ای‌ترین مکتب‌های موسیقی در سرزمین‌های مراکش، الجزایر، تونس و لیبی شد؛ اما هر کدام از زیرشاخه‌های مکتب اندلس راه‌های نسبتاً متفاوتی پیمودند. همان‌طور که خوانده‌ایم صورت‌بندی مکتب خراسان پردگانی بوده و ساختارهای اجرایی (مد) استقلال کافی داشته‌اند.
در قرن هفتم، مکتب دستانی در غرب ایران با به‌کارگیری غزل، گام نوینی در ارتقای مراحل گسترش موسیقی ایران برمی‌دارد. بهره‌گیری از غزل موجب شکل‌گیری گوشه‌های دستگاهی می‌شود. این امر مرهون عوامل فرهنگی، اجتماعی و تاریخی است. در کنار آن، می‌توان به جایگاه زبان فارسی و نقش آن در غزل اشاره کرد که مهم‌ترین ابزار کلامی در خدمت موسیقی است. به‌هرروی، ازآنجاکه تمام مکاتب جزئی‌تر موسیقایی بعد از قرن هفتم در غرب ایران (تبریز، قزوین، اصفهان، شیراز و تهران و استان مرکزی و قم کنونی) که به آن عراق گفته می‌شد، رشد کرده می‌توان مراحل استکمالی مکاتب جزئی‌تر ناحیه عراق را نیز تحت پوشش مکتب بزرگ «عراق» قلمداد کرد. از خصوصیات عمده مکتب موسیقایی عراق یکی این است که در آن ساختارهای اجرایی ابتدا و انتها دارند. این امر موجب استقلال اجرایی قطعات می‌شود.
با توضیحات داده‌شده می‌خواستم خوانندگان را به این نکته جلب کنم که واژه‌های «موسیقی سنتی» که به نادرستی جایگزین «موسیقی دستگاهی» و یا «ردیف- دستگاهی» شده است و چقدر عوامانه این واژه‌ها را تکرار می‌کنند که جای بسی تعجب است. برای بیشتر درک کردن واژه‌ها اکنون کلمه «سنت» را مورد کنکاش قرار می‌دهیم. سنت عبارت از باور یا رفتاری است که در یک گروه یا جامعه از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود، دارای معنای نمادین یا اهمیت ویژه‌ای است و ریشه آن به گذشته برمی‌گردد. حتی هنجارهایی نظیر سلام و احوال‌پرسی کردن نیز سنت تلقی می‌شوند. سنت‌ها می‌توانند در طول هزاران سال به حیات خویش ادامه دهند یا اینکه گسترش پیدا کنند. درعین‌حال سنت‌هایی هم هستند که به دلایل سیاسی یا فرهنگی در طول مدت کوتاهی ایجاد می‌شوند.
برخی زمینه‌های مطالعاتی دانشگاهی نظیر انسان‌شناسی و زیست‌شناسی نیز واژه سنت را اخذ کرده‌اند تا در زمینه آکادمیک خاص‌تری از آن بهره جویند. سنّت به‌نوعی ترجمه tradition انگلیسی است و به معنی آن چیزی است که از پیشینیان به تحویل داده شده است. در فقه اسلامی به معنی آنچه پیامبر (ص) بدان امر کرده است. پس اگر ما واژه «سنت» را با موسیقی به کار ببریم چه بلای مفهومی به سر موسیقی ردیف- دستگاهی ایران می‌آید. موسیقی سنتی یعنی تمامی الحان و موسیقی که از نسل‌های قبل به ما رسیده و یکی از آن‌ها موسیقی دستگاهی است. می‌تواند موسیقی اقوام و یا موسیقی مادرانه مثل لالایی‌ها و... را نیز در بربگیرد.
درباره «موسیقی نواحی» هم باید گفت همان‌طور که در بالا نیز توضیح داده‌ام که هنوز هم در ایران برای این نوع موسیقی از واژه «مقامی» استفاده می‌کنند که خوشبختانه با همین بحث‌هایی که در این چند سال صورت گرفته واژه بهتر «موسیقی نواحی» به کار می‌رود؛ اما به نظر من واژه «موسیقی اقوام-نواحی ایران» جامع‌تر و دقیق‌تر است؛ هرچند که در جوامع اروپایی از واژه traditional به معنی سنتی که متشکل از tradition +al که پسوند صفت‌ساز است: سنت+ ی = سنتی در مقابل آن از موسیقی کلاسیک یا سمفونیک استفاده می‌شود. در تاجیکستان به آن عنعنوی (سنتی) می‌گویند که در مقابل آن موسیقی کلاسیک اروپایی به کار می‌رود. من برای تأکید وجود دو واژه‌ای «اقوام- نواحی» توضیحاتی را در زیر می‌آورم:
موسیقی اقوام ایرانی به‌اندازۀ گویش و تنوع نمودهای فرهنگی آن دارای موسیقی متفاوتی است: موسیقی قشقایی، کردان استان کردستان، اهل حق، کردان کرمانج خراسان، لک‌های هرسین، لک‌های نورآباد لرستان، لک‌های الشتر، لک‌های زند استان قم، لری خرم‌آبادی، شهرکردی، بختیاری‌های شهری در چهارمحال و بختیاری و خوزستان، بختیاری‌های چهار لنگ الیگودرز و ده‌ها منطقۀ دیگر که واقعاً نمی‌توان از آن‌ها چشم‌پوشی کرد؛ زیرا وقتی می‌گوییم کرد کافی نیست. کرمانج‌های خراسان هرچند کرد هستند تفاوت بسیاری با کرمانج‌های عراق و ترکیه دارند و دقیقاً لهجه و فرهنگ و موسیقی یکسانی ندارند و پس از چند صدسال هم‌نشینی با مردم فارس، ترک، ترکمن و دیگر اقوام خراسان، لهجه، لباس، خوراک، موسیقی و دیگر نمودهای فرهنگی‌شان تغییر کرده است؛ هرچند که بازهم برخی آثار کرمانج بودن آن‌ها نمایان است؛ مثل زبانشان البته با تغییرات یادشده در محیط جغرافیایی کنونی‌شان. موسیقیِ مثلاً بلوچ‌های مکران و سرحدی بلوچستان ایران کاملاً یکسان نیست.
طبیعی است که با صدها کیلومتر فاصله با یا بدون مراودات دریایی که سبب می‌شود فرهنگ و موسیقی آن‌سوی مرزها هم در آن منطقه رسوخ کند. موضوع برای مردم دو منطقه کاملاً محسوس است؛ یا در مازندران، شرق با غرب شکل‌های متفاوت موسیقی وجود دارد. وجود ترکمن‌ها و کولی‌ها و تنوع اقوام دیگر شرایطی را به وجود آورده که فرهنگ و موسیقی این دو بخش متفاوت باشد. وجود خواجه‌وندهای لک که از کرمانشاه به کجور و کلاردشت مازندران تبعید شده‌اند، پس از چند نسل یا به‌کلی مازندرانی شده‌اند یا اینکه نیمی از واژگان لکی است و نیمی مازندرانی. طبیعی است که لحن‌های موسیقایی آن‌ها در میان مردم انتشار یافته باشد. همین را می‌توانیم برای کردهای چمخالۀ شرق گیلان مثال بزنیم. تمامی مناطق ایران با مردمانی متفاوت با فرهنگ و گویشی متفاوت که می‌توانند موسیقی متفاوتی داشته باشند؛ این تفاوت‌ها و اشتراکات را نشان دهیم. بهتر است از واژه‌هایی مانند موسیقی دستگاهی ایران، یا موسیقی کلاسیک ایران، موسیقی اقوام به‌طورکلی یا موسیقی ترکمن‌های (ترکمن‌صحرا، شمال خراسان، تربت‌جام)؛ زیرا ترکمن‌های هر یک از مناطق یادشده در کنار اقوامی زندگی می‌کنند که تأثیر فرهنگی و موسیقایی خود را بر یکدیگر و طبعاً بر ترکمن‌ها می‌گذارند. پس نمی‌توان به‌صرف ترکمن بودن همه آداب‌ورسوم و همچنین موسیقی‌شان دقیقاً یکی باشد. مثال‌های فراوان دیگری نیز می‌توان زد. همان‌طور که می‌توانیم بگوییم موسیقی «ردیف- دستگاهی»؛ می‌توان گفت موسیقی «اقوام- نواحی» ایران.