“وفاق‌ملی” و الزام‌های آن
علی کرد (فعال سیاسی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2490
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


بررسی دفتر شعر «شاعران همه احساس‌های نقره‌ای درون خواب‌های بیداری‌اند» از زهره یوسفی

تو را می‌خواستم که اشک‌هایم باشی

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

دفتر شعر«احساس‌های نقره‌ای» پیش‌ازاین ۵ بار به همت انتشارات نگارش به چاپ رسیده بود. زهره یوسفی پیش‌ازاین دفتر قطور۳۳۷صفحه‌ای، دفتر شعر«مشترک موردنظر خاموش است» را بر بساط نشر نشانده بود. یوسفی یک شاعر صاحب سبک است که پس از نخستین دفترش به زبان خاص خود دست‌یافت. اشعار او ازلحاظ نسب‌شناسی تا حدی وام‌دار زبان و نگاه شاملو است؛ و هنوز بخشی از زبان یوسفی ته رنگی از زبان این شاعر بزرگ را در شعر خود می‌گوارد و با خود حمل می‌کند: «او که شعر می‌نویسد و شعر می‌خواند/و غم را هجا می‌کند/خنیاگرغمگینی است/که شش‌گوشه‌ی آسمان را به زمین دوخته است/درپاک‌ترین/مقدس‌ترین لحظات خدا/ تو را می‌خواستم که اشک‌هایم باشی/نه دستمالی که اشک‌هایم را پاک کنی/و حال دستانت تحویل می‌شود/و بوی یاس مرا می‌خواند.» در شعر یوسفی، زبان و نگاه احمد شاملو رقیق‌تر می‌شود و آنیمایش غلیظ‌تر و ابعاد آرکائیکی‌اش کم‌تر می‌شود. تم اغلب‌ اشعار یوسفی تغزلی است. شاعر در این اشعار، توقعاتش از محبوب، اجتماع و مردمش بسیار است. او دوست دارد جهان تازه‌ای بیافریند نه آن‌گونه که می‌بیند: «...سرزمینی که گل سرخ را برآماسیده می‌کند بر لبان دوستت دارم/و عشق را هزاران کاربن آبی/به وسعت شانه‌های مردانه‌ات تکثیر می‌کند در شعر/آیینه هم که باشد/جز منحنی‌های ذهن تو را ترسیم نخواهد کرد.» یوسفی، زبان و مفاهیم شعری شاملو را در شعرش، تعمیم و توسعه‌ می‌دهد و از زبان شاملو هنجارگریزی می‌کند. از ویژگی‌های دیگر اشعار او این است که با وزن و ریتمی درونی و با نگاهی فلسفی و گاهی عرفانی به جهان و انسان می‌نگرد: «تمام حسرت من بر بیرقی شکسته/لب‌های زندگی را بوسه می‌زند در تو/کنار یک شمع سوخته/چه فرق دارد پروانه باشی یا شب‌پره‌ای/که آواز سیر سیرک‌ها را بر نیلوفر سرگردانی در مرداب نقاشی کند/آبی را سراب توطئه‌ی چشمان توست/که این‌گونه مرا در تو غرق کرده است/بگذار سپيده طلوع کند تا بگویم چگونه دست‌وپا می‌زنم سربریده‌ام را.» شاعر در این شعر و شعرهایی با این لون در گام نخست «من»عاطفی و انسانی عميق خود را در ارتباطی لرزان و رعشه آور با معشوق حفظ می‌کند. شاعر به دلیل آن‌که چرخش زاويه نگاهش به سمت یک معشوق زمینی است، هماره در بیم مرگ و دلهره فراق زندگی می‌کند. در این موقعیت، بافت نوینی از زبان را در یک متن عاشقانه به کار می‌گیرد و با فردیت سبکی خود به سوژه حمله‌ می‌برد و با زبان تصویر، توصیف همراه‌ با تشبيه، فضاسازی و نگاه درونگرایانه به رویدادهای طبیعی زندگی، شعر را به سهل و ممتنع نزدیک می‌کند. در شعر بالایی ترکیب‌های واقعی و رئالیستی مثل «بیرقی شکسته، شمع سوخته، نیلوفر سرگردان، توطئه چشم و سربریده»، یک مفهوم واقعی را خلع سلاح می‌کند و به‌سوی انتزاع و عالم سورئال رو می‌کند. شاعر بدون آن‌که از واژه «فراق» و دوری معشوق سخن بگوید، در این شعر، سروپا، دست و سینه‌اش از هراس هجران شرحه شده است. در این اشعار، کلمات و ترکیب‌های تصویری به‌صورت عمودی و افقی، نقشی جز انتقال مضمون یا خواست موردنظر شاعر را بازی نمی‌کنند. زبان شعر در اینجا بیش‌تر از حس و تجربه دستور می‌گیرند تا از قراردادهای ایستای دستور زبان. او گاهی دستور زبان را هم در درون تجربه می‌کند و الگوی نحوی‌اش را در شعر زیر پا می‌گذارد:«اینجاست که شازده کوچولو سرانجام قصه‌ را سوگند می‌خورد...» شاعر در اینجا «را» فک اضافه را گذاشته‌ و جزء فعل «سوگند» را مفعول کرده است و به‌صورت مضاف درآورده‌ است: «سوگند سرانجام قصه را می‌خورد.» از شاخصه‌های دیگر اشعار یوسفی این است که از زبان شعری برای چیرگی بر بخت شوم خود استفاده می‌کند. پرداخت شاعر به شعر در بعضی اشعار صرفاً به این معنا نیست که به زیباشناسی علاقه دارد بلکه گاهی به خاطر اهميت به شناخت جهان هستی است که تن به شعر می‌دهد و آن را اجرا می‌کند. شاعر گاهی در قرب هستی خود می‌اندیشد و شعر می‌گوید و فلسفه خیامی و هلدرلینی اش را در شعر ذوب می‌کند و به «حال مستمر» و به لذت در این دنیای گذران می‌اندیشد: «گاهی باید تمام روزهای رفته را زیر پا گذاشت/و با چشمانی باز حال مستمر را از ماضی‌های بعید بیرون کشید/و زندگی را خلاصه کرد در تویی که هستی.» «حال مستمر» و باده‌های شادمانی با اشکالی ایهامی در کانون‌ نگاه راوی می‌نشیند. زهره یوسفی با «حال مستمر» و باده‌های شادمانی، ناوک شهابی به سمت سیاهی‌ها و سختی‌ها و جهان گذرا پرتاب می‌کند.