“وفاق‌ملی” و الزام‌های آن
علی کرد (فعال سیاسی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2490
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


روزی که میرزا کوچک‌ خان جنگلی جان بر سر آرمانش گذاشت

 یونس معروف به میرزا کوچک، فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ هجری شمسی برابر با ۱۲۹۸ قمری در محله استادسرا، در حوالی روستای کسما شهرستان رشت به دنیا آمد. میرزا در سال ۱۲۹۰ شمسی در‌‌ گیلان به صفوف آزادی‌خواهان پیوست و در زمرۀ همراهان جنبش مشروطه‌خواهی قرار گرفت. 
پس از مدتی موفق شد انجمن طلاب را تشکیل دهد و به‌تدریج عده‌ای از روحانیون را با خود هم‌صدا کند و بر مناسبات سیاسی و اجتماعی اثرگذار شود. در سال ۱۲۹۴ شمسی، یک گروه مسلح هفده‌نفری در منطقۀ تولم در نزدیکی فومن اعلام موجودیت کرد که میرزا کوچک‌خان رهبری آن را بر عهده گرفت. سازمان جنگل که خود را مسلح به ایدئولوژی اسلام و نجات توده‌ها با چماق و چوب و داس و تبر و تعدادی سلاح کهنه و تفنگ اعلام می‌کرد، در ابتدا با یک عدۀ ۱۷ نفری دست به مبارزه زد اما پس از مدت کمی از پشتیبانی دهقانان و اهالی مستضعف و تحت ستم منطقه که در زیر چکمه‌های آهنین قزاق‌های تزاری و باج‌گیران دولتی به‌سختی زندگی می‌کردند، برخوردار شد.
 رفته‌رفته نهضت جنگل شهرت یافت و جنگلی‌ها قدرت پیدا کردند و علناً وارد ماسوله شده و آنجا را مرکز خویش قراردادند. مردم از هر طرف و از هر صنف و طبقه برای آن‌که اسمی در بین جمعیت داشته باشند از ارسال پول و اشیا و لوازم و هر نوع کمکی که مقدور آنان بود، مضایقه نمی‌کردند.
 تا پایان سال ۱۲۹۶ شمسی، جنگلی‌ها بخش وسیعی از گیلان و قسمتی از مازندران، طارم، آستارا، طالش، کجور و تنکابن را تحت کنترل خود درآوردند و ازاین‌پس بود که دیگر میل نداشتند با دشمنان داخلی سروکار پیدا کنند، بلکه مترصد بودند با قوای روس که آن‌وقت سرتاسر گیلان را اشغال کرده بودند به جنگ و ستیز مشغول شوند و بالاخره به مقصود رسیدند. در همین دوران بود که در نتیجۀ تشویق صنعتگران محلی در مدت کمی چندین کارخانه و کارگاه ریسندگی و بافندگی در فومن تأسیس شد که در آن لباس، کفش و کلاه مجاهدین جنگل تأمین می‌شد. 
احداث و مرمت راه‌ها از دیگر اقداماتی بود که در این دوره صورت گرفت. هدف هم مشخص بود، تسریع در حرکت واحد‌ها. در روز ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ میرزا کوچک‌خان و قوای جنگل با انتشار بیانیه‌ای، تشکیل کمیته انقلاب سرخ ایران و الغای اصول سلطنت و تأسیس حکومت جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران (جمهوری گیلان) را در رشت اعلام کردند.
 به دنبال استقرار نیروهای انقلابی در رشت، اختلاف‌نظرها میان رهبران جنبش بر سر چگونگی حکومت بالا گرفت، از مهم‌ترین مسائل موردبحث، تقسیم زمین میان رعیت‌ها بود. میرزا برای پرهیز از درگیری و به نشانۀ اعتراض نیرو‌هایش را از رشت خارج کرد و به احسان‌الله‌ خان و حزب عدالت که توسط چند تن از اعضای حزب کمونیست عدالت باکو تأسیس‌شده بود، اجازۀ تشکیل حکومت داد. حکومت احسان‌الله خان، به مجموعه‌ای از اصلاحات شامل دادن زمین به رعیت‌ها و تبلیغات ضدمذهبی دست زد. در چنین شرایطی، سران نهضت جنگل چندراه بیشتر نداشتند؛ یا باید تسلیم می‌شدند و اسلحه را زمین می‌گذاشتند، یا به روسیه پناه می‌بردند و یا این‌که تسلیم شدن و پناه بردن به بیگانه را نمی‌پذیرفتند و به مبارزه ادامه می‌دادند. احسان‌الله خان ترجیح داد تا به روس‌ها بپیوندد، خالو قربان نیز با قید تضمین از طرف سردار سپه، با همۀ افراد خود تسلیم قوای دولتی شد و جان خود را نجات داد. در این میان فقط میرزا کوچک‌خان بود که نه حاضر به ترک ایران شد و نه ننگ تسلیم به قوای دولتی را پذیرفت. وقتی در یک نبرد سنگین و نابرابر اکثر مجاهدین جنگل یا کشته شدند و یا تسلیم و متواری، میرزا برای جلوگیری از برادرکشی برای ملاقات با رشیدالممالک خلخالی عازم خلخال شد ولی در راه با برف و بوران سختی در کوه‌های گیلان روبرو شد. در بوران، عده‌ای از همراهانش کشته شدند و خودش درحالی‌که یکی از یارانش را به دوش داشت و از توش و توان افتاده بود گرفتار یخبندان شد و در روز ۱۱ آذر ۱۳۰۰ شمسی در سن ۴۳ سالگی درگذشت. چند ساعت بعد یکی از اهالی خلخال، بدن بی‌جان میرزا را در میان برف‌ها یافت و وقتی او را شناخت پیکر بی‌جانش را برای دفن به خانقاهی در‌‌ همان نزدیکی برد اما سربازان وفادار به رضاخان با اطلاع از این واقعه با زور اسلحه جسد او را برده و سرش را از بدنش جدا می‌کنند. بعد‌ها یاران او سر و تنش را به رشت منتقل کردند و در محله‌ای به نام سلیمان داراب به خاک سپردند.