“وفاق‌ملی” و الزام‌های آن
علی کرد (فعال سیاسی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2490
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


دور باطل تندیس‌سازی و تندیس‌شکنی

جهانگیر ایزدپناه (فعال اجتماعی)

«محبوبان» امروز مغضوبین فردایند و مغضوبین امروز محبوبان فردا. چرا؟
در مقدمه «کمدی الهی» اثر شاعر معروف ایتالیایی زندگی‌نامه‌اش را خواندم؛ چه زندگی و چه سرنوشتی و تبعید ناخواسته از شهر موردعلاقه‌اش فلورانس است و دربدری و دوری از خانواده که در پایان هم نه در فلورانس بلکه در «راونا» جان می‌سپارد و به‌تدریج ارزش این گوهر گران‌بها، این شاعر مشهور جهانی را درمی‌یابند و .... این تنها مورد بی‌عدالتی و دیرفهمی و دیریابی نابغه‌ها و گوهرهای آفرینش نیست. سقراط، نیچه، شوپنهاور، اسپینوزا در زمان حیاتشان در فقر و بدبختی و گمنامی و تنهایی به‌سر بردند، فردوسی نامدار در زمان حیاتش مهری و قدری ندید و حتی عالم بزرگ زمانه‌اش، شیخ ابوالقاسم گرگان نه‌تنها حاضر نشد بر جنازه‌اش نماز میت بخواند بلکه اجازه دفنش در قبرستان عمومی شهر را نمی‌داد و می‌گفت که کتابش (شاهنامه) گبرنامه‌ای بیش نیست! و هزار مورد دیگر در سراسر تاریخ بشریت. «چه حلاج‌ها رفته بردارها/چه فرهادها مرده در کوه‌ها» اما هم‌زمان همین ناروایی‌ها چه دغل‌بازان و ناچیزانی «بزرگ» پنداشته می‌شدند و کبکبه و دبدبه‌ای، درباری و کاخی و حکمرانی داشتند و هزاران متملق و چاپلوس و مجیزگو و قصیده‌گو و ستایشگر در خدمتشان بود. به‌راستی تاریخ و جوامع و انسان‌ها چه جوابی برای چنین پدیده‌ای شوم که رواج داشته و خواهد داشت، دارند؟ یعنی تا بوده و هست انسان‌ها باید در زمان خویش خرمهره و خزف ها را «مروارید و گهر» ناب به‌حساب آورند و گوهران حقیقی و خادمان راستین بشریت را در گمنامی و بدبختی بگذارند؟ تا همچون نوشداروی بعد از مرگ سهراب ارزششان را درک کنند و تندیسی و یادبود و گرامیداشتی برپای دارند و آثارشان را سرلوحه کار خود قرار دهند؟ چه راهکاری برای پایان دادن به این غفلت بشری به نظرتان می‌رسد؟ و این دور باطل تا کی ادامه خواهد داشت؟