تمامیتخواهی و بنیادگراییِ روشنفکران!
حسن دادخواه (فعال فرهنگی)تمامیتخواهی و بنیادگراییِ روشنفکران!
حسن دادخواه (فعال فرهنگی)
دستهای از منتقدان روشنفکر، که وجودشان مایه افتخار جامعه ایرانی و محیطهای دانشگاهی است، گرچه همواره با قلم تند و تیز خود، بنیادگرایی و تمامیتخواهی را محکوم و سرزنش میکنند ولی خود، در نقد وضع موجود ایران و دولتها، عملا یک بنیادگرا و یک تمامیتخواه به نظر میآیند.
اگر تمامیتخواهی را تصاحب و رضایت دادن بر مالکیت تمامیت یک وضع و امکان یا قدرت بدانیم و اگر بنیادگرایی را رضایت به تحقق همه جانبه یک ایده تفسیر کنیم، نقد و خردهگیری بر این دو صفت این است که تمامیت خواهان، به چیرگی و تصاحب یک بخش یا قسمت یا جزئی از خواسته خویش راضی نیستند بلکه کل موجودیت قدرت و امکان و وضع را میطلبند و حاضر به پذیرش شریک نیستند و بنیادگرایان نیز، بر تحقق بخش یا جزئی یا سطحی از پیاده شدن ایده خویش بسنده نمیکنند؛ بلکه در پی پیاده کردن عمیقترین لایه و آموزه بر جامعه هستند. به زبان دیگر، در هر دو صفت، به جزئیت و سطوح بالایی و بخش و قسمت یک کل، توجهی نمیشود.
منتقدان روشنفکر یا روشنفکران منتقدی که هر دو صفت را در ساحت و عرصه و سپهر سیاسی مورد خردهگیری و محکومیت قرار میدهند، چنانچه آنان نیز در بهبودی اوضاع و شرایط کشور، تنها و تنها راضی به اصلاح و تغییرات ریشهای و خلق و آفریده شدن، یک سیستم حکمرانی کاملا متفاوت میشوند و به کمتر از آن تن نمیدهند و هر نوع اقدام اصلاحی را چنانچه معطوف بر زیر و رو کردن سیستم حکمرانی نباشد، نمیپذیرند و آن را به تمسخر میگیرند. این منتقدان، خود نیز در زمره و گروه تمامیت خواهان و بنیادگرایان جای میگیرند. این دسته از روشنفکرانِ متعهد به خواستههای ملت، بدون آنکه خود بخواهند و بیتوجه به سمت و سوی حرکت خود، هرگونه راه و روش و نظر را که با راه و روش و نظر آنان، چند درجهای متفاوت باشد، برنمیتابند و معیار و ملاک آنان، فقط شخص خودشان است و کمتر دیده شده است که با دیگر منتقدان، همراهی نشان دهند، بلکه در نوشتههای خود، بر همه آنانی که به نوعی، مورد قبول اجماعی از نخبگان قرار گرفته اند، میتازند و بیرحمانه خرده میگیرند و همه آنان را در سمتی غیر از سمت «حقیقت» میدانند. این دسته از روشنفکران منتقد، معمولا با دانای کل پنداشتن خود و کوچک شمردن دیگران، بدون ارائه پیشنهاد عملی و قابل اجرا و بدون راضی نشان دادن خویش از پارهای اصلاحات و تغییرات نسبتا مثبت و سودمند به حال مردم، چشم به سرنگونی و نابودی یکباره و کامل نظام حکمرانی و روی کار آمدن نظامی احسن و مطلوب دوختهاند که نمونه آن در جهان واقع، هنوز موجودیت نیافته است.
افزون بر نظام حکمرانی، این دسته از منتقدان روشنفکر و دگراندیش، از مدل انسان و شهروند مستقل، آزاد، شجاع، خودساخته و جامع همه استعدادهای نهفته در انسانی سخن میگویند که چه بسا هنوز زاده نشده است! یا از دانشگاهی مطلوب و تمدن ساز، مستقل و کاملا علم محور، سخن میگویند که هنوز در هیچ جای جهان شناخته نشده است. به هرحال، تمام ویژگیهای یک انسان موسوم به اصولگرای تمامیتخواه و بنیادگرا در ادبیات سیاسی جامعه ایرانی، در ایشان دیده. جالب اینکه خود را اصلاحطلب هم نمیداند بلکه از آنان به زشتی یاد میکند که مرامی اصلاحی و تدریجی پیشه گرفتهاند و با سیستم حکمرانی، سازگاری نشان میدهند. این در حالی است که دو صفت نازیبای تمامیتخواهی و بنیادگرایی چنانچه در خدمت هر سمت و سویی از طیفهاو گفتمانهای سیاسی قرار گیرد، همچنان نکوهیده و ناپسند است.