آن فصل فصل انتخابات
قاسم امیری (فعال فرهنگی) فصل انتخابات بود آن هم چه انتخاباتی! موسم ناامیدی غالب، دولتمردان ضعیف هم قالب، قبل از آن هم خود ما مایوس، گویی در فضایی محبوس!
خدا را شکر اما گویا شیخ اجل این بار فرصتی داد و رخصتی! ما هم مانند شما و خیلیها در مراسم التماس بودیم. دستهای التماسمان البته خالی از استدلال بود. آنرا به خواهش عاطفهها پر کردیم. گاه به بوسهای بر دست و گاه به خم کردن کمر تعظیم تا تشکیل زاویه قائمه بر آن چاشنیها نهادیم. در حالی که ترس بر ما غالب گشته بود، ایمان محکمی هم نداشتیم چون مردم وعده بهشت میخواستند! آن قدر ترسیده بودیم که فقط انذار میکردیم از جهنمی که کابوس ثانیه هامان شده بود! اما راه بهشت را هم آنچنان سخت میدیدیم که حتی به یک نفر وعده آنرا ندادیم. گاه میگفتیم و رد میشدیم. فرصت چانهزنی نداشتیم. در حد «قد تبین الرشد من الغی » رسالت خود را به جا میآوردیم و به سمت قومی دیگر میرفتیم. چقدر از سوی برخی دوستان مذمت میشدیم. از ترس کنایههای بعدی همین «برخی دوستان» بیشتر میدویدیم. خارج نشینها که ما را احمق هایی میخواندند که “هر را از بر” تشخیص نمیدهیم. وابسته درجه یکی که حرمت سن ما را هم نگه نمیداشت و در پاسخ به پیام واتساپی، یک «برات متاسفم » شیک ارسال میکرد. تصور کن در آن فرصت اندک، فقط دو ساعت در مراسم خاکسپاری خواهر بزرگت باشی! و تو میدانی که مناسک و آداب طایفهای و عشیرهای این را بر نمیتابد! در ماهشهر، از همان ابتدا مانند لشکری شکست خورده(البته اگر ۵-۶ نفر را بتوان لشکر نامید ) در مقابل لشکریان کاملا مسلح و مجهز کار کردن، بسیار سخت بود. شما با یک صنعت پر از پول، یک مردم نا امید، یک فضای بسته که حتی کسانی که میخواستند همراه تو باشند و مانند تو رای بدهند، جرات ابراز نداشتند، و از حضور در فضای مجازی و گروهها هم میترسیدند چون تهدید میشدند، روبرو بودی!! این عجیبترین انتخاباتی بود که من تاکنون به چشم دیدم. اگر فرصتی حاصل شود خواهم گفت که این از دوم خرداد ۷۶ ارزشمندتر بود و تاریخ ثابت خواهد کرد که از دوم خرداد با اهمیتتر و سختتر بوده است. (البته این شاید به مذاق برخی دوستان قدیمیتر خوش نیاید؛ چون دوست ندارند روی دست دوم خردادشان دستی بالاتر بلند شود!) . اصلا در سال ۷۶ کسی منتظر دوم خرداد نبود. ناگهان بهدنیا آمد. خیلیها نمیدانستند که زمان، آبستن چنین حادثهای است. اما همه دلسوزان و دغدغهمندان و نومیدان و حتی اکثریت آن ۵۰ درصدی که در دور دوم هم انتخابات را تحریم کرده بودند، ته دلشان آرزویی همسو داشتند: ما که رای نمیدهیم ولی دوست داریم پزشکیان پیروز شود!! این آرزو، دردآورترین جملهای بود که من در ایام انتخابات میشنیدم. ادامه این داستان بماند برای وقتی دیگر… .