میتوانی همهچیز داشته باشی و هیچ چیز را حس نکنی
ماهورخندانی( شاعر)«می توانی همه چیز داشته باشی و هیچ چیز را حس نکنی.» این جمله را به لطف دوست محترمی که کتاب «کتابخانه نیمه شب «را به تالیف نویسنده و روزنامه نگار انگلیسی «مت هیگ» به من هدیه داده است، در یکی از صفحات این کتاب ارزشمند خواندم و پروانه افکارم را از پیله اش رها کرد.همانطور که در صفحه دیگر این کتاب میخوانیم که، هیچ شیوه زندگی ای نیست که بتونه مارو در برابر غم ایمن کند.واقعیت این است، که در شخصیت بیشتر ما انسانها خصیصه کمالگرایی وجود دارد و همانطور که متخصیص علم روانشناسی گفته اند:در صورتی که کمالگرایی به عنوان یک خصیصه مثبت برای کسب انگیزه بیشتر استفاده شود، میتواند سبب رشد و توسعه شخصیت فرد شود. اما کمالگرایی غیر واقع گرایانه میتواند زندگی را به ورطه نابودی بکشاند و اما بزرگترین مشکلی که بسیاری از افراد با آن دست به گریبانند این است که اغلب افراد نمیدانند که کمال گرا هستند. زیرا تصور میکنند که دلیل خواستههای درونی آنها به این دلیل است که «استانداردهای بالاتری برای زندگی دارند و برای رسیدن به آنها تمام تلاش خود را میکنند.» اما برای رهایی از دست و پنجه زدن با این مشکل باید اول خود را بشناسیم. باید فرق تلاش سالم با کمالگرایی را یادبگیریم.باید اهداف خودرا براساس واقعیت انتخاب کنیم. باید با پاک کن این کلمه «باید» را از لغات هر روزه خود حذف کنیم و در آخر باید از مسیر لذت ببریم. زیرا گاهی فقط مقصد برای ما مهم است. مثلا، به زمانی فکر کنیم که در جاده ای با درختان سبز سربه فلک کشیده که در زیر پای تنه تنومند این درختان ،جوی آبی روان است و پرندگان آوازخوان به پرواز از این شاخه به شاخه دیگری میگذرند و گلی لبخندزنان سر به تن تنومند این درخت تکیه داده است در حال رانندگی به مقصدی معلوم هستیم. گاهی بیشتر ما فارغ از این لذتی در مسیر به ما هدیه داده شده است پا روی پدال گاز گذاشته و فقط چشم به خطهای جاده داریم تا هرچه زوتر مقصد برسیم. یا اگربخواهم با مثالی دیگر حرفم را واضحتر بیان کنم.مطلب این است که گاهی ما چون نمیتوانیم مانند موسیقیدان های مشهور جهان قطعات را بنوازیم،پس حتی از چند قطعه ای که آموخته ایم هم لذت نمیبریم و این اصل حرف من است.گاهی ما به اندازه توان و موقعیت و شرایط موجود در زندگیمان چیزهایی داریم که بواسطه خصیصه کمالگرایی از لمس آن عاجزیم و باید بگویم درست است که همگی ما انسانها مستحق بهترین ها هستیم.اما باید در راه رسیدن به بهترین خودمان از چیزهایی که داریم حتی اندک لذت ببریم تا با روحیه قوی و سالم به مقصد مدنظرمان برسیم و باید یادآوری کنم که همیشه انسانها همانند جویباران روان هستند.پس حتی وقتی به مقصد مدنظرهم برسیم باز هم از لذت موقعیت خود غافل میمانیم، زیرا به خود میگوییم: وقتی تا اینجای کار آمدهام پس باید بایک هدف تازه تر در دل جاده ادامه دهم و باز هم از طعم شیرین شادی رسیدن به مقصد انطور که باید نمیچشیم و به دنبال هدف بعدی و بعدی هستیم و البته این هدف داشتن و راکد نماندن بسیار خوب است. گاهی ما برای پیدا کردن آن زندگی ایدهآل همه خوشبختی های موجود در مسیر را نادیده میگیریم و این گونه است انسان میتواند همه چیز داشته باشد و هیچ چیز را حس نکند.و چیزی که این میان حائر اهمیت است دانستن این نکته است که در این جهان هستی، بی نهایت انسان با شیوه زندگی فردی وجود دارد که بنا به نوع تصمیم ها و نگرش آنها بی نهایت زندگی برای تک تک آدم ها وجود دارد و همه انسانها برای فرار از غول غم، با توجه به شرایط موجود برای زندگی خود تصمیم میگیرند و تلاش میکنند و هدف همه انسانها رسیدن به قله آرامش و خوشبختی است.اما واقعیت دیگر این است که انسانهایی در این دایره هستی به قله آرامش و خوشبختی میرسند که با در نظر گرفتن هدف، از مسیر رسیدن به آن هدف لذت میبرند.زیرا سایه غم همیشه روی سر انسانها افراشته شده است.اما میتوان با دست کشیدن به روی داشتههای هر چند کوچک،این غبار سیاه غم را از لحظه هایمان بزداییم و باید آگاه باشیم که سایه زمانی ایجاد میشود، که خورشید میتابد.پس از نور و روشنایی بی دریغ خورشید به خاطر وجود یک سایه غافل نشویم.