کمی تحسّر برای یار مهربان!
دکتر امید مافی (روزنامهنگار)برای ما که یکسر تا نمایشگاه کتاب پلک نزدیم و نک و نال نکردیم تا اردیبهشتی پررونق را نظاره کنیم، تماشای واریاسیونی از حسرت و حرمان صعب بود. سخت و جانسوز تا با کامی نه چندان شیرین و با سگرمههای درهم رفته این سوال بی باقی در ذهنمان متبادر شود که در جغرافیای ادیب پرور چه بر سر ادبیات آمد که در گذر زمان به نظاره سقوط آزاد یار مهربان نشستیم و دم نزدیم؟ بی لاف و گزاف در تار و پود نمایشگاه امسال از گرما و حرارت دو دهه پیش خبری نبود.
جیبهای خالی، کتابهای گران، سوژههای منفعل و البته فراموشی ذائقه ی مخاطب، کاری کرده که در سرزمین نود میلیونی شمارگان کتاب به نهصد نسخه هم نرسد و واژهها فاصله اتاقهای تحریر تا ویترینها را به سرعت طی نکنند. نتیجه روشن است؛حال کتاب مساعد نیست و زیر سقف نمایشگاه با تحسر و تاسف غبطه سالهایی را میخوریم که تیراژ چهار هزار نسخهای را عار میدانستیم و با عتاب از ناشران میپرسیدیم چگونه عرش به فرش چسبید؟ نه، این نمایشگاه، این عنوانها و این تیراژها تناسبی با ظرفیت فرهنگی جامعهای که در هزارتوی گرانی،فسردگی و دل مردگی برق چشمان خود را از یاد برده، ندارد. جامعهای غرقه در مجازستان و دور شده از گزارههای بی تأمل و بی تحمل. باید فکری کرد و به این رخوت و نحوست پایان داد. باید با یار مهربان، مهربانتر بود و فریب شعرهای پوشالی کسانی که از این همه خلجان خجالت نمیکشند را نخورد.بیداری کتاب منتج به بیداری جامعهای خواهد شد که گذشتهای زرین را یدک میکشد. همزیستگاهی که روزی روزگاری برای رمانهای مغزدار و شعرهای آرمان ساز جان میداد و با نوازش حبابهای خالی سر به راه نمیشد.جمعیتی که از ساعدی تا شاملو، از گلشیری تا براهنی و از دولت آبادی تا احمد رضا احمدی بی تابانه سطرها و کلمات را در قاب چشمان خویش مینشاند. باید نسخهای پیچید که فردا دیر است!