بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نگاهی به وضعیت این روزهای سریال‌های نمایش خانگی

«دلِ» منوچهر هادی؛ فاجعه‌ای که به پایان رسید

همدلی| علی نامجو: خوشبختانه سریال «دل» تمام شد. در این روزها که در عمل نه از اجرای تئاتر و برگزاری گالری‌های هنری به آن معنای متداولش خبری هست و نه از اجرای کنسرت و اکران فیلم در سینما، فرصت مناسبی پیش روی شبکه نمایش خانگی قرار گرفت تا علاقه‌مندان به گونه‌های مختلف هنر را که در این دوران امکان بیرون رفتن از خانه برایشان فراهم نیست و درنتیجه نمی‌توانند دغدغه‌های هنری خودشان را در فضای مرسوم جامعه دنبال کنند، به‌سوی خود بکشد و تا مدتی بعد(که البته مشخص نیست این مدت چقدر طول خواهد کشید) به جمعیت مخاطبانش عدد قابل‌توجهی را اضافه کند. در این روزها، سریال‌های پرشماری از طریق شبکه نمایش خانگی دارند منتشر می‌شوند، اما این افزایش کمیت ظاهراً در بالا بردن کیفیت آثار منتشرشده در این فضا تأثیر معکوسی داشته است. رابطه عرضه و تقاضا در اقتصاد هنر همچون بقیه عرصه‌ها یک رابطه معقول به نظر می‌رسد، اما ظاهراً ما اینجا با روند معقول و مرتبط با استدلال‌های منطقی سر سازگاری نداریم. در این چند وقت سریال‌هایی ازجمله «کرگدن» و «دل» تمام شده‌اند، «هم‌گناه» دارد به آخرش نزدیک می‌شود و «آقازاده» به نیمه رسیده است. در این وضع، باوجود ‌این‌که سریال «آقازاده» در طول چند وقت گذشته با بیشترین موج مخالفت‌ها روبه‌رو شده، اما اگر بخواهیم صادقانه وضعیت را توضیح بدهیم، همین یک سریال را می‌شود به‌عنوان یک مجموعه داستانی دنباله‌دار و البته جذاب به مخاطبان بی‌طرف معرفی کرد.

«کرگدن» و پلیس‌های خسته و خواب‌آلودش

«گرکدن»، باوجود آغازی طوفانی، هر چه بیشتر به پایان خودش می‌رسید، از عقل بیشتر و بیشتر فاصله گرفت و تبدیل به یک درام تخیلی و توهم‌آلود و خنده‌دار شد. ماجرای یک گروه جوان که نام «کرگدن» هم مجموعه حروف اول نام هرکدام از آن‌ها بود(کاظی، رها، گیسو، دانیال و نوید) خط اصلی داستان فیلم را تشکیل می‌داد. این گروه جوان که اتفاقاً بخش مهمی از آنان برآمده از خانواده‌هایی مرفه و به‌دوراز وضعیت اقتصادی و فرهنگی متوسط جامعه ایرانی بودند، با یک هدف مشترک وارد یک بازی خطرناک شدند که درنهایت جان یک نفر از آنان را گرفت، یک نفرشان را معلول کرد و تعدادی از اعضای خانواده بقیه را هم به کام مرگ برد. خواندن این چند خط احتمالاً می‌تواند برای مخاطبی که این سریال را ندیده حس کنجکاوی را ایجاد کند تا برود و سر از داستان این سریال بیست‌وچند قسمتی دربیاورد. اما بگذارید اینجا خیالتان را راحت کنیم؛ این سریال واقعاً ارزش دیدن ندارد. مسئله قلب شدن هدف درام است. داستان باید بتواند احساسات شما را برانگیزد؛ غمگینتان کند و شما را به ترس وادارد. تصاویر نیمه پایانی این سریال اما مخاطبان را به خنده می‌اندازد؛ خنده‌ای از سر استهزاء؛ استهزایی برآمده از به تماشا نشستن ناتوانی نویسنده و کارگردان سریالی که در ابتدا ادعاهای خیلی بزرگی داشت اما پرده پایانی‌اش با خودکشی یکی از سرشاخه‌های باند قاچاق دارو و ساخت قطعات تقلبی مهندسی پزشکی به پایان رسید. ونوشه عظیمی که در دوران کودکی در پرورشگاه بزرگ شده بود، در این سریال داشت نقش یکی از سرکردگان باند را بازی می‌کرد و در سکانس پایانی ظاهراً خودکشی کرد؛ آن‌هم با کشیدن یک نایلون بر سر خودش باوجود دست‌هایی که با اراده او حرکت می‌کردند. پلیس مسخره و چندش‌آور این سریال هم برای خودش واقعاً یک نقطه عطف بود؛ نقطه عطفی برای به تصویر کشیدن حماقت در درام‌نویسی. این آقای پلیس با چهره‌ای در اصطلاح خوشگل، با دماغی عملی و استیلی که به آن استیل بچه‌سوسول‌ها می‌گویند، از ابتدای سریال به همه اطمینان می‌داد که پلیس حواسش به همه هست، اما جالب ‌این‌که با وجود دوربین‌های نصب‌شده از سوی واحد مخفی نیروی انتظامی، آدم‌ها یکی‌یکی کشته می‌شدند، گروگان گرفته می‌شدند، اعضای بدنشان قطع می‌شد و درنهایت تصویری از یک پلیس هول دست و پا چلفتی و خواب‌آلود را به نمایش می‌گذاشتند. در یک جمله «کرگدن» سریالی بود که مخاطب را مسخره کرد. در آغاز با ادعاهای بزرگش مخاطبانش را گول زد و در پایان با همان صحنه نهایی خودکشی انوشه عظیمی به ریش دنبال‌کنندگان ساده‌لوحش خندید.

سریال دل؛ فاجعه!

«هم‌گناه» هم یکی دیگر از سریال‌هایی است که از همان ابتدا با حضور مصطفی کیایی به‌عنوان کارگردان و تهیه‌کننده می‌شد به پایان ناخوشش اطمینان داشت، اما حضور بازیگران نام آشنایی ازجمله پرویز پرستویی، هنگامه قاضیانی، سوگل خلیق، پدرام شریفی، افسانه چهره آزاد، حبیب رضایی، مسعود رایگان، افسانه ناصری، رؤیا تیموریان، شاهرخ فروتنیان، هدیه تهرانی و مهدی پاکدل بدل به ابزاری شد تا مخاطب خوش‌بین را امیدوار کند به پایانش. این سریال البته هنوز به پایان نرسیده و چندقسمتی تا تمام شدنش باقی ‌مانده، اما تا اینجای کار اثری بوده با ریتمی کند، داستانی معمولی، به‌دوراز خلاقیت در درام و البته با همه این اوصاف قابل‌تحمل. بررسی این سریال بماند تا تمام شدنش، اما سریال فاجعه بعدی «دل» بود که یک کلمه برای توصیفش کافی است؛ فاجعه! این سریال از همان ابتدا هم ناامیدکننده آغاز شد. منوچهر هادی پیش‌ازاین هم در فیلم‌هایش نشان داده که نگاهی جدی به سینما ندارد. اینجا هم در مقام کارگردان سریالی در شبکه نمایش خانگی بیشتر در جایگاه تأمین‌کننده خواسته‌های سرمایه‌گذاران ظاهر شد تا یک کارگردان به‌دردبخور. در قسمت‌های ابتدایی این سریال حضور ساره بیات با سن و سالی بالای چهل و حامد بهداد که تا چهار سال دیگر باید به پنجمین دهه زندگی‌اش سلام کند، در نقش دختر و پسری جوان که دلداده هم شده‌اند، باعث تحیر بود. هرچند ما ایرانیان آموخته‌ایم که صبوری کنیم و گاهی باآنکه به‌حق و حقوقمان تجاوز می‌کنند، تا نفس‌مان را بند نیاورده‌اند، دم برنیاوریم، اما شاید از قسمت دهم به بعد، «دلم باید تحریم می‌شد؛ نه به خاطر نگاهش سیاسی یا اجتماعی‌اش که اصلا وجود خارجی نداشت بلکه به خاطر توهین و کم‌فروشی‌اش. دل به معنای واقعی کلمه تجاوز به مخاطبان شبکه نمایش خانگی بود. این سریال را باید از «مانکن» سهیلی‌زاده هم بدتر بدانیم. آنجا لااقل لحظاتی درخشان را می‌شد پیش چشم مخاطب سراغ گرفت. در «دل» اما درام قلب ماهیت شد و بینندگان از یک اثر دیگر منوچهر هادی ناامید شدند. البته اشتراکات فراوان پوسته سریال «دل» و «مانکن» را شاید باید در نویسندگان آن جست‌وجو کنیم. برادران کایدان هم داستان «مانکن» را به یک فاجعه واقعی بدل کردند و هم فیلم‌نامه «دل» را. اثر منوچهر هادی البته در مقایسه با سریال سهیلی‌زاده ناامیدکننده‌تر بود. داستان این سریال، داستان دختری به نام رستا (با بازی غیرقابل‌قبول ساره بیات) بود که در شب عروسی‌اش او را می‌دزدند و آرش (حامد بهداد) تا قسمت پایانی برای بازگشت به او و ساختن دوباره عشقشان تلاش می‌کند؛ عشقی که احتمالاً برای بینندگان این سریال تنها و تنها می‌تواند یک حس را غلغلک کند؛ بی‌تفاوتی.

حرف‌های تازه سریال دل؛ هیچ

مسئله مهم این سریال آن بود که نویسنده و کارگردان در هر قسمت از آن تقریباً هیچ حرفی برای گفتن نداشتند. اگر از بینندگان «دل» بپرسید حتماً خواهند گفت با کم کردن زمان آنچه در قسمت قبل دیدید و آنچه در قسمت بعد خواهید دید و البته منها کردن زمان پخش ویدئو‌کلیپ‌های خوانندگان یک‌شبه به شهرت رسیده که این سریال سکوی خوبی برای پرتاب آن‌ها به آسمان پرتلاطم موسیقی پاپ ایران بود، به‌زحمت به طور مفید بیست دقیقه در هر قسمت پیش روی بینندگان قرار می‌گرفت. جالب آنکه 600دقیقه مفید پخش سریال هم در معنای واقعی کلمه مفید نبود. آن‌قدر برندهای مختلف در این‌سو و آن‌سوی نماهای دوربین حضور داشتند که «دل» را باید بیشتر یک پیام بازرگانی طولانی و البته لاکچری نامید تا سریالی 30‌قسمتی. سعید راد هم با پیشینه طولانی‌اش در بازیگری در این سریال از خود نمایشی ارائه داد که باعث تأسف بود. او که چند هفته قبل در گفت‌وگو با فریدون جیرانی در «کافه آپارات» درباره علت حضورش در «دل» گفته بود که دلش می‌خواسته چنین فضایی را تجربه کند و از حضور در این سریال خوشحال است، همین چند روز قبل در گفت‌وگویی دیگر، توضیح داد که بازی او در «دل» یک اشتباه بوده و امیدوار است در زندگی حرفه‌ای‌اش دیگر چنین اشتباهی را تکرار نکند. راستش به نظر می‌رسد همه علاقه‌مندان به این بازیگر کهنه‌کار هم‌چنین امیدی را داشته باشند اما «دل» یکی آثار به‌شدت بدی بود که برای همیشه در کارنامه بازیگری آقای راد جا خوش خواهد کرد.