همدلی در گفتوگو با یک روانشناس بررسی کرد
عوامل موثر در چرخه خشونت خانوادگی
همدلی| مظاهر گودرزی- در ظاهر بهنظر میرسد همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاده باشد، فردی که خود مامور اجرای قانون بوده حالا به علت قتل مادرزن و پدرزن و البته مجروح کردن همسرش در بازداشت به سر میبرد. اما آنچه که باید بیشتر مورد بررسی قرار بگیرد تا از تکرار حوادثی از این دست جلوگیری شود، ریشههای بروز چرخه خشونتهای خانوادگی است.
هفته گذشته در یکی از مناطق تهران یک قتل خانوادگی اتفاق افتاد. فرد خاطی در اظهارات ابتدایی خود عنوان کرده بود که «در آن لحظه نفهمیدم چکار میکنم». برخی از خبرگزاریها و افراد مطلع هم نقل کردهاند متهم با خانوادهاش اختلافاتی داشته است. به گزارش خبرآنلاین فرد بازداشت شده در اظهارات اولیه خودش گفته که «دو سال با همسرم اختلاف داشتم اما خیلی جدی نبود. با این حال چون با پدرزن و مادر زنم ساکن یک ساختمان بودیم، سروصدای دعوای ما را میشنیدند و گاهی اوقات هم همسرم جزئیات دعواهای ما را به آنها خبر میداد. خیلی زیاد در زندگی ما دخالت میکردند. هر چه میشد، به آنها میگفت و من دیگر از این دخالتها خسته شده بودم و نمیتوانستم تحمل کنم.»
او دلیل درگیری صبح حادثه را درخواست پول برای انجام ایمپلنت دندان توسط همسرش عنوان کرده و همین مسئله تبدیل به جرقهای شده تا ساعاتی بعد تمام مشکلات گذشته در هیاهوی یک درگیری خانوادگی، به چند سیلی توسط پدرزن به داماد و دو قتل (پدرزن و مادرزن) تبدیل شود. برای بررسی خشونتهای خانوادگی از این دست، یک روانشناس در گفتوگویی با روزنامه «همدلی» میگوید که «در بررسی این قبیل حوادث اگر اینگونه نگاه کنیم که ماجرا از یک ایمپلنت دندان شروع شده و سپس آن فرد به قتل رسیده یک مقدار سادهانگارانه است، چرا که در شرایط امروزِ جامعه در اغلب خانوادهها اختلافات مالی و نگرشی و حتی عقیدتی وجود دارد.
اما مسئله اصلی این است که ما با یکدیگر چگونه تعامل برقرار میکنیم، و با چه رویکردی با اختلافات برخورد میکنیم، هیجانمدار یا مسئلهمدار؟ بهنظر من این مسئله در کنار یادگیری مهارتهای زندگی به رشد شخصیتی افراد مربوط است.»
وی عنوان میکند:«در دوره رشد مرحلهای هست که کودک به دنبال کسب استقلال است، این مسئله در حدود سه سالگی نمود مییابد. در این سن کودک با آگاهی بر تمایز خود از جهان پدر و مادر بهدنبال استقلال فردی است و اغلب این استقلال را در ابراز مخالفت و لجبازی با دیگران نشان میدهد. دوره مهم بعدی که این استقلالخواهی نمود مییابد، دوره نوجوانی است که لازمست این استقلال از طرف والدین به رسمیت شناخته شده و مورد احترام قرار گیرد.»
این رواندرمانگر بیان میکند: «زمانیکه استقلال کودک و نوجوان مورد تحدید و سرکوب قرار گیرد فرد همیشه این احساس را دارد که والدین میخواهند بر او تسلط و کنترل داشته باشند؛ چون او را ناتوان و بیکفایت میبینند. چنین والدینی در کودکی با رفتارهایی مانند مقایسه کردن، تحقیر کردن، سرزنش کردن، ایرادهای بیش از حد گرفتن، تنبیه بدنی و روانی، عدم برخورد صحیح با اشتباهات کودک و نوجوان مانع از تکامل رشد شخصیتی وی میشوند.»
شاید همین نکته گفته شده دلیل برخی دخالتهای خانوادهها در زندگی فرزندانشان باشد. با این وجود افراد بدون شکلگیری شخصیت کامل شده تشکیل یک زندگی جدید میدهند، زندگیای که به دنبال آن نقشهای جدید برای آدمها تعریف میشود. مانند نقش همسر، شوهر، پدرزن یا شوهر، مادرزن یا شوهر، اینکه با وجود باقی ماندن مشکلات، افراد در هر کدام از این نقشها چه رفتاری دارند پرسشی بود که «حمیدرضا بهروز» در پاسخ به آن بیان میکند:«کسی که نمیتواند مشکلات خودش را در خانواده اولیه حل کند، زمانی که میخواهد تشکیل خانواده دهد با تمام مشکلاتی که از گذشته داشته وارد یک زندگی جدید میشود.
اینجا فرد تبدیل به همان والدی میشود که چنین رفتارهایی با او کرده است. پس سعی میکند نسبت به دیگران قدرتمندتر باشد؛ در اصطلاح به چنین شرایطی میگوییم «انتقال نِورُز» یعنی ما بهصورت ناهشیار رفتارها، احساسات و کنشهای مخرب والدینمان را به فرزندانمان منتقل میکنیم.»
این رواندرمانگر در پاسخ بهاینکه چرا افراد همان رفتار والدین خود را با دیگرانی مانند همسر، شوهر، فرزندان و حتی داماد و عروس خود دارند؟ عنوان میکند:«به دلیل اینکه آنها ابزارهای جایگزین ندارند و برای برطرف کردن نواقص و کسب مهارتهای لازم تلاش نکردند؛ و فقط از همان ابزارهایی مانند خشونت روانی و فیزیکی که والدین به آنها دادهاند استفاده میکنند، به تعبیری اگر ما «تنها ابزارمان چکش باشد همه را میخ میبینیم» و در زمانی که این هیجانات حل نشده مثل احساس حقارت و کنترل شدن از سوی دیگران تبدیل به رفتار انفجاری شود این خشونتها میتواند ظاهر عریان پیدا کند و سبب خلق درگیریهای وحشتناک خانوادگی شود.»
این روانشناس بالینی در پایان با بیان اینکه «برای جلوگیری از این خشونتها روند تکاملی شخصیت با بررسیهای بیشتر قابل درمان است» اظهار میکند: «توصیه من این است که قبل از ورود به یک زندگی جدید از کمک تخصصی روانشناس بهصورت مشاورههای پیش از ازدواج استفاده شود تا در صورتی که مسائل حل نشدهای در روان دو طرف وجود داشت با برطرف کردن آنها زندگی سالمتری را آغاز کنند.
رواندرمانگر میتواند به مراجع کمک کند تا شناخت بهتری از خود، نگرشها و ساختار روانی خود کسب کند و با کشف دلایل رفتارها و کنشهای خود با دیگران، آگاهانهتر و مسئولانهتر برخورد کند.
به خاطر داشته باشیم که طی کردن مسیر خودآگاهی و حل و فصل آسیبهای ناهشیار، نه تنها نجات خویشتن، بلکه نجات نسلهای بیگناه آینده خواهد بود، که حقشان نیست قربانی معضلات ما شوند.»
هفته گذشته در یکی از مناطق تهران یک قتل خانوادگی اتفاق افتاد. فرد خاطی در اظهارات ابتدایی خود عنوان کرده بود که «در آن لحظه نفهمیدم چکار میکنم». برخی از خبرگزاریها و افراد مطلع هم نقل کردهاند متهم با خانوادهاش اختلافاتی داشته است. به گزارش خبرآنلاین فرد بازداشت شده در اظهارات اولیه خودش گفته که «دو سال با همسرم اختلاف داشتم اما خیلی جدی نبود. با این حال چون با پدرزن و مادر زنم ساکن یک ساختمان بودیم، سروصدای دعوای ما را میشنیدند و گاهی اوقات هم همسرم جزئیات دعواهای ما را به آنها خبر میداد. خیلی زیاد در زندگی ما دخالت میکردند. هر چه میشد، به آنها میگفت و من دیگر از این دخالتها خسته شده بودم و نمیتوانستم تحمل کنم.»
او دلیل درگیری صبح حادثه را درخواست پول برای انجام ایمپلنت دندان توسط همسرش عنوان کرده و همین مسئله تبدیل به جرقهای شده تا ساعاتی بعد تمام مشکلات گذشته در هیاهوی یک درگیری خانوادگی، به چند سیلی توسط پدرزن به داماد و دو قتل (پدرزن و مادرزن) تبدیل شود. برای بررسی خشونتهای خانوادگی از این دست، یک روانشناس در گفتوگویی با روزنامه «همدلی» میگوید که «در بررسی این قبیل حوادث اگر اینگونه نگاه کنیم که ماجرا از یک ایمپلنت دندان شروع شده و سپس آن فرد به قتل رسیده یک مقدار سادهانگارانه است، چرا که در شرایط امروزِ جامعه در اغلب خانوادهها اختلافات مالی و نگرشی و حتی عقیدتی وجود دارد.
اما مسئله اصلی این است که ما با یکدیگر چگونه تعامل برقرار میکنیم، و با چه رویکردی با اختلافات برخورد میکنیم، هیجانمدار یا مسئلهمدار؟ بهنظر من این مسئله در کنار یادگیری مهارتهای زندگی به رشد شخصیتی افراد مربوط است.»
عدم رشد شخصیت؛ گره کور مشکلات خانوادگی
«حمیدرضا بهروز» ادامه میدهد: «براساس نظریات روانشناسی، انسانها برای رشد شخصیتی از مراحل مختلفی عبور میکنند. اگر این مراحل به خوبی تحقق پیدا کند، ما میگوییم که رشد شخصیتی یک فرد تحولی سالم داشته است. برای مثال اینکه بهاندازه کافی در مرحله نوزادی شیر داده شده باشد و به موقع از شیر گرفته شده باشد، یا به حد تحمل و لازم تجربه ناکامی را داشته باشد، دارای اهمیت است. هر کدام از این مراحل که بهخوبی طی نشود تاثیری مستقیم در رشد شخصیتی فرد دارد.»وی عنوان میکند:«در دوره رشد مرحلهای هست که کودک به دنبال کسب استقلال است، این مسئله در حدود سه سالگی نمود مییابد. در این سن کودک با آگاهی بر تمایز خود از جهان پدر و مادر بهدنبال استقلال فردی است و اغلب این استقلال را در ابراز مخالفت و لجبازی با دیگران نشان میدهد. دوره مهم بعدی که این استقلالخواهی نمود مییابد، دوره نوجوانی است که لازمست این استقلال از طرف والدین به رسمیت شناخته شده و مورد احترام قرار گیرد.»
این رواندرمانگر بیان میکند: «زمانیکه استقلال کودک و نوجوان مورد تحدید و سرکوب قرار گیرد فرد همیشه این احساس را دارد که والدین میخواهند بر او تسلط و کنترل داشته باشند؛ چون او را ناتوان و بیکفایت میبینند. چنین والدینی در کودکی با رفتارهایی مانند مقایسه کردن، تحقیر کردن، سرزنش کردن، ایرادهای بیش از حد گرفتن، تنبیه بدنی و روانی، عدم برخورد صحیح با اشتباهات کودک و نوجوان مانع از تکامل رشد شخصیتی وی میشوند.»
آسیبهای احتمالی در شخصیت تکامل نیافته
بهروز در پاسخ به این پرسش که این شخصیت تکامل نیافته با چه آسیبهایی روبهرو میشود، میگوید: «این عدم تکامل باعث عدم شکلگیری اعتماد و عزت نفس لازم در فرد شده و انسانی تحقیر شده را وارد جامعه میکند که به هر ترتیبی قصد اثبات خود را دارد، با زورگویی، به دیگران، زیر پا گذاشتن قوانین و اخلاقیات و...»شاید همین نکته گفته شده دلیل برخی دخالتهای خانوادهها در زندگی فرزندانشان باشد. با این وجود افراد بدون شکلگیری شخصیت کامل شده تشکیل یک زندگی جدید میدهند، زندگیای که به دنبال آن نقشهای جدید برای آدمها تعریف میشود. مانند نقش همسر، شوهر، پدرزن یا شوهر، مادرزن یا شوهر، اینکه با وجود باقی ماندن مشکلات، افراد در هر کدام از این نقشها چه رفتاری دارند پرسشی بود که «حمیدرضا بهروز» در پاسخ به آن بیان میکند:«کسی که نمیتواند مشکلات خودش را در خانواده اولیه حل کند، زمانی که میخواهد تشکیل خانواده دهد با تمام مشکلاتی که از گذشته داشته وارد یک زندگی جدید میشود.
اینجا فرد تبدیل به همان والدی میشود که چنین رفتارهایی با او کرده است. پس سعی میکند نسبت به دیگران قدرتمندتر باشد؛ در اصطلاح به چنین شرایطی میگوییم «انتقال نِورُز» یعنی ما بهصورت ناهشیار رفتارها، احساسات و کنشهای مخرب والدینمان را به فرزندانمان منتقل میکنیم.»
این رواندرمانگر در پاسخ بهاینکه چرا افراد همان رفتار والدین خود را با دیگرانی مانند همسر، شوهر، فرزندان و حتی داماد و عروس خود دارند؟ عنوان میکند:«به دلیل اینکه آنها ابزارهای جایگزین ندارند و برای برطرف کردن نواقص و کسب مهارتهای لازم تلاش نکردند؛ و فقط از همان ابزارهایی مانند خشونت روانی و فیزیکی که والدین به آنها دادهاند استفاده میکنند، به تعبیری اگر ما «تنها ابزارمان چکش باشد همه را میخ میبینیم» و در زمانی که این هیجانات حل نشده مثل احساس حقارت و کنترل شدن از سوی دیگران تبدیل به رفتار انفجاری شود این خشونتها میتواند ظاهر عریان پیدا کند و سبب خلق درگیریهای وحشتناک خانوادگی شود.»
توصیه برای داشتن یک شخصیت بالغ
او اضافه میکند: «فردی که رشد شخصیتی بالغانهای داشته باشد، از خودش انتظار ایدهآل بودن ندارد، خودِ ناکاملش را پذیرفته و دوست میدارد و همین باور را نسبت به دیگران هم دارد، این باور که لازم نیست من یا دیگران آدمهای کاملی باشیم، سبب میشود در مواقعی که آنها خطایی دارند از سرزنش و تحقیر بپرهیزد. اگر فردی خطای خود را مسئولانه پذیرفت او هم با فرد خاطی مسئولانه و مشفقانه برخورد میکند.»این روانشناس بالینی در پایان با بیان اینکه «برای جلوگیری از این خشونتها روند تکاملی شخصیت با بررسیهای بیشتر قابل درمان است» اظهار میکند: «توصیه من این است که قبل از ورود به یک زندگی جدید از کمک تخصصی روانشناس بهصورت مشاورههای پیش از ازدواج استفاده شود تا در صورتی که مسائل حل نشدهای در روان دو طرف وجود داشت با برطرف کردن آنها زندگی سالمتری را آغاز کنند.
رواندرمانگر میتواند به مراجع کمک کند تا شناخت بهتری از خود، نگرشها و ساختار روانی خود کسب کند و با کشف دلایل رفتارها و کنشهای خود با دیگران، آگاهانهتر و مسئولانهتر برخورد کند.
به خاطر داشته باشیم که طی کردن مسیر خودآگاهی و حل و فصل آسیبهای ناهشیار، نه تنها نجات خویشتن، بلکه نجات نسلهای بیگناه آینده خواهد بود، که حقشان نیست قربانی معضلات ما شوند.»