فقر اقتصادی با فرهنگ مردم و جامعه چه میکند؟
شهراد شاهرخی طهرانی (نویسنده)خوب میدانیم که اصالت و ماندگاری تمدن یک ملت یا سرزمین به حفظ و نگهداری از ارزشها و هویت آن است. انسانها زمانی میتوانند هویت خود را پیدا کنند که آزادانه بیندیشند و با آسودگی خاطر به کشف ارزشهای انسانی خود برآیند و در جستوجوی فرهنگ صحیح و احترام بوده و باشند، لذا این پروسه نیازمند برخورداری از یک امنیت اجتماعیست که در واقع این امنیت را بیشتر متوجه وضعیت اقتصادی آن جامعه میکند.
بشر به دنبال آن است که در تأمل یا درتعامل با فرهنگ خوب اجتماعی و همچنین پیشرفت صحیح روابط انسانها با یکدیگر و حفظ ارزشهای اخلاقی بوده و نیز حافظ فرهنگ و اصالت خویش باشد،حال، این واقعیت را میتوان در درون جامعه و مغز هدایت کننده یعنی اندیشه انسانها دریافت، چرا که یک اندیشه سالم همواره از قلب سالم نیز برخوردار است و تمام اعضا و جوارح یک انسان، با تفکر سالم و معقول، به خوبی میتواند در جامعه رفت و آمد کرده و فعالیت کند، ولی یک ذهن بیمار یا فکر ناسالم و انسانی که نمیتواند خوب و صحیح فکر کند علاوه بر این که قادر نیست سیستم روحی خود را کنترل کند بلکه ممکن است به جامعه و اطرافیان خود خساراتی وارد کند.
بر این اساس اگر زمینه را برای افراد جامعه فراهم کنیم تا بتوانند در عرصه فرهنگ و ارزشهای انسانی و رفتاری پیشرفت کنند و به فکر فرهنگسازی صحیح و مطلوب در تمام زمینهها در جامعه باشند، گامی بزرگ و ارزشمند برداشتهایم و این نیازمند آرامشی فکریست تا افراد بتوانند این حقیقت را در وجود جامعه نهادینه کنند؛ یکی از همین عواملی که باعث میشود انسانها به این آرامش فکری و تا حدودی روحی دست یابند، وضعیت اقتصادی آنهاست. بهطور یقین میتوانم بگویم که حال خوب یا بد هر جامعهای به شرایط و وضعیت اقتصادی آن جامعه یا کشور ارتباط دارد، یعنی وقتی جامعهای که افراد آن بر اثر زیادهخواهی برخی سودجویان و بیتوجهی مسئولانش در تنگنا و فقر شدید اقتصادی بوده و به نان شبشان محتاج باشند، آن جامعه، جامعهای بیمار است و نمیتواند درست فکر کند چرا که وزنه عدالت اقتصادی به هم خورده و تنها عدهای از قشر مرفه اجتماع هستند که از اقتصاد خوب و عالی برخوردارند، و این باعث میشود که یک جامعه نتواند خوب فکر کند و هیچگاه به فرهنگسازی و رشد فکری و اخلاقیاندیشه نخواهد کرد، و این باعث میشود که به جای این که انسان به ارزشهای اخلاقی خود بپردازد به لرزشهای اخلاقی خود کشیده میشود.
از قدیم گفتهاند که شکم گرسنه دین وایمان نمیشناسد، آری، درست گفتهاند، نگارنده معتقد است که وقتی گرسنگی بر انسان غلبه کند، فکر درست کار نمیکند یا اصلا کار نمیکند! لذا تحقیقات نشان داده است که ارتباط مستقیمی بین فقر اقتصادی و فقر فرهنگی وجود دارد، افراد جامعهای که به نان شبشان محتاج باشند برخلاف میلشان دست به هر کاری ممکن است بزنند و اینجا دیگر فرهنگسازی از طرف آنان معنا ندارد! وقتی پای فقر و وضعیت بد معیشتی درکار باشد و بیکاری رواج پیدا کند عواقب زیان باری را در جامعه میبینیم و چهره زیبایی را به خود نخواهد گرفت .در واقع در تمام دنیا و جامعه جهانی اگر مرفهین آن جامعه که تابع نظام سرمایهداری هستند به فکر فرودستان خود نباشند خسارات بسیاری را به اجتماع خواهند زد و نیز متوجه خواهند شد. بدون تردید نابرابریهای اقتصادی خسارات جبران ناپذیری را به جامعه بشری خواهد زد، چرا که وقتی ارزشها دیگر خریداری نداشته باشدو اخلاق انسانی رو به انحطاط کشیده شود و خشونت در اجتماع رواج پیدا کند مسلما فرهنگ آن جامعه و ملت سقوط خواهد کرد.زمانی که فقر و نداری بر فردی غلبه میکند،آن فرد جهتیابی فکری خود را گم کرده و دچار نوعی بحران اقتصادی میشود و تا حدود زیادی قدرت فکر باز میایستد، زیرا چرخه زندگی و عامل حیات او یعنی اقتصاد دچار اختلال شده و به سختی میتواند ادامه حیات دهد. بر این اساس نگرانی و ناامیدی و بیانگیزه بودن سر تا پای وجودش را فرا میگیرد و این یعنی احساس پوچی برای فردی که دیگر نمیتواند وجود خود را در جامعه قبول کند و دست به کار نافرجامی میزند که پایان خوشی نخواهد داشت. انسانها در بستر فقر هیچگاه نمیتوانند به فرهنگسازی صحیح و مطلوب دست پیدا کنند، اقتصاد که بیمار باشد، فرهنگ رفتاری بشر تغذیه نخواهد شد، در حقیقت اقتصاد خوب هست که به پیشرفت فرهنگ و دانش و پایداری تمدن یک جامعه یا سرزمین کمک خواهد کرد.
آدام اسمیت فیلسوف اخلاقگرای اسکاتلندی میگوید: «بدون شک هیچ جامعهای که بخش اعظم آن فقیر و بیچاره هستند، نمیتواند شکوفا و سعادتمند باشد.» به هر روی، بشر نیاز دارد تا برای جلوگیری از بروز فقر فرهنگی و زیباسازی جامعهای بهتر اقتصاد خود را تقویت کند، در واقع تزریق اقتصاد خوب به ریشههای اجتماع که افراد آن باشند به شکوفایی و پیشرفت آن کشور کمک قابل توجهی خواهد کرد .
بشر به دنبال آن است که در تأمل یا درتعامل با فرهنگ خوب اجتماعی و همچنین پیشرفت صحیح روابط انسانها با یکدیگر و حفظ ارزشهای اخلاقی بوده و نیز حافظ فرهنگ و اصالت خویش باشد،حال، این واقعیت را میتوان در درون جامعه و مغز هدایت کننده یعنی اندیشه انسانها دریافت، چرا که یک اندیشه سالم همواره از قلب سالم نیز برخوردار است و تمام اعضا و جوارح یک انسان، با تفکر سالم و معقول، به خوبی میتواند در جامعه رفت و آمد کرده و فعالیت کند، ولی یک ذهن بیمار یا فکر ناسالم و انسانی که نمیتواند خوب و صحیح فکر کند علاوه بر این که قادر نیست سیستم روحی خود را کنترل کند بلکه ممکن است به جامعه و اطرافیان خود خساراتی وارد کند.
بر این اساس اگر زمینه را برای افراد جامعه فراهم کنیم تا بتوانند در عرصه فرهنگ و ارزشهای انسانی و رفتاری پیشرفت کنند و به فکر فرهنگسازی صحیح و مطلوب در تمام زمینهها در جامعه باشند، گامی بزرگ و ارزشمند برداشتهایم و این نیازمند آرامشی فکریست تا افراد بتوانند این حقیقت را در وجود جامعه نهادینه کنند؛ یکی از همین عواملی که باعث میشود انسانها به این آرامش فکری و تا حدودی روحی دست یابند، وضعیت اقتصادی آنهاست. بهطور یقین میتوانم بگویم که حال خوب یا بد هر جامعهای به شرایط و وضعیت اقتصادی آن جامعه یا کشور ارتباط دارد، یعنی وقتی جامعهای که افراد آن بر اثر زیادهخواهی برخی سودجویان و بیتوجهی مسئولانش در تنگنا و فقر شدید اقتصادی بوده و به نان شبشان محتاج باشند، آن جامعه، جامعهای بیمار است و نمیتواند درست فکر کند چرا که وزنه عدالت اقتصادی به هم خورده و تنها عدهای از قشر مرفه اجتماع هستند که از اقتصاد خوب و عالی برخوردارند، و این باعث میشود که یک جامعه نتواند خوب فکر کند و هیچگاه به فرهنگسازی و رشد فکری و اخلاقیاندیشه نخواهد کرد، و این باعث میشود که به جای این که انسان به ارزشهای اخلاقی خود بپردازد به لرزشهای اخلاقی خود کشیده میشود.
از قدیم گفتهاند که شکم گرسنه دین وایمان نمیشناسد، آری، درست گفتهاند، نگارنده معتقد است که وقتی گرسنگی بر انسان غلبه کند، فکر درست کار نمیکند یا اصلا کار نمیکند! لذا تحقیقات نشان داده است که ارتباط مستقیمی بین فقر اقتصادی و فقر فرهنگی وجود دارد، افراد جامعهای که به نان شبشان محتاج باشند برخلاف میلشان دست به هر کاری ممکن است بزنند و اینجا دیگر فرهنگسازی از طرف آنان معنا ندارد! وقتی پای فقر و وضعیت بد معیشتی درکار باشد و بیکاری رواج پیدا کند عواقب زیان باری را در جامعه میبینیم و چهره زیبایی را به خود نخواهد گرفت .در واقع در تمام دنیا و جامعه جهانی اگر مرفهین آن جامعه که تابع نظام سرمایهداری هستند به فکر فرودستان خود نباشند خسارات بسیاری را به اجتماع خواهند زد و نیز متوجه خواهند شد. بدون تردید نابرابریهای اقتصادی خسارات جبران ناپذیری را به جامعه بشری خواهد زد، چرا که وقتی ارزشها دیگر خریداری نداشته باشدو اخلاق انسانی رو به انحطاط کشیده شود و خشونت در اجتماع رواج پیدا کند مسلما فرهنگ آن جامعه و ملت سقوط خواهد کرد.زمانی که فقر و نداری بر فردی غلبه میکند،آن فرد جهتیابی فکری خود را گم کرده و دچار نوعی بحران اقتصادی میشود و تا حدود زیادی قدرت فکر باز میایستد، زیرا چرخه زندگی و عامل حیات او یعنی اقتصاد دچار اختلال شده و به سختی میتواند ادامه حیات دهد. بر این اساس نگرانی و ناامیدی و بیانگیزه بودن سر تا پای وجودش را فرا میگیرد و این یعنی احساس پوچی برای فردی که دیگر نمیتواند وجود خود را در جامعه قبول کند و دست به کار نافرجامی میزند که پایان خوشی نخواهد داشت. انسانها در بستر فقر هیچگاه نمیتوانند به فرهنگسازی صحیح و مطلوب دست پیدا کنند، اقتصاد که بیمار باشد، فرهنگ رفتاری بشر تغذیه نخواهد شد، در حقیقت اقتصاد خوب هست که به پیشرفت فرهنگ و دانش و پایداری تمدن یک جامعه یا سرزمین کمک خواهد کرد.
آدام اسمیت فیلسوف اخلاقگرای اسکاتلندی میگوید: «بدون شک هیچ جامعهای که بخش اعظم آن فقیر و بیچاره هستند، نمیتواند شکوفا و سعادتمند باشد.» به هر روی، بشر نیاز دارد تا برای جلوگیری از بروز فقر فرهنگی و زیباسازی جامعهای بهتر اقتصاد خود را تقویت کند، در واقع تزریق اقتصاد خوب به ریشههای اجتماع که افراد آن باشند به شکوفایی و پیشرفت آن کشور کمک قابل توجهی خواهد کرد .