همدلی از تحرک جغرافیایی زنان و دختران گزارش میدهد
چهره زنانه مهاجرت
همدلی| مظاهر گودرزی- همه چیز از یک تصمیم شروع میشود. وقتی میان دوگانه ماندن و رفتن، رفتن را انتخاب میکند، نام مهاجر را با خودش یدک میکشد. مقصد میتواند یک کشور یا شهر دیگری باشد، اما هرچه که هست فرد مهاجر به دنبال ساختن است؛ یا به رویاهایش میرسد یا برای بهدست آوردن آن قربانی میشود. شاید تعبیر جنگ مناسب نباشد، اما مهاجرت کردن چیزی هم از جنگیدن کمتر ندارد. خیلی از مواقع هم شبیه به یک فرار است یا حتی پناه بردن، در هر صورت کسی که مهاجرت میکند به دنبال تغییر است.
در این میان بعضی از کشورها یا شهرها هم هستند که اصطلاحاً مهاجرپذیرند، مثلاً در ایران بخش زیادی از مهاجرها تهران را به عنوان مقصد خود انتخاب میکنند. مردانی که در جستوجوی کار با یک چمدان به پایتخت میآیند و بعد در این شهر تشکیل زندگی و خانواده میدهند. تصور بسیاری هم از مهاجرت همین رنگوبوی مردانه آن است، گویی که فقط مردها هستند که برای رویایِ تغییر دست به مهاجرت میزنند. دراینباره «شهلا کاظمیپور»، جمعیتشناس پیش از این به روزنامه «همدلی» گفته بود که «در گذشته آمارهای مهاجرت بیشتر مردانه بود، معمولاً مردان جوان بیشتر مهاجرت میکردند و تقریباً نیمی از آنها در مقصد ازدواج میکردند. اما در حال حاضر مثلاً بهواسطه دانشگاه و تحصیل ما شاهد این هستیم که تعداد زیادی از دختران هم مهاجرت میکنند و این مهاجرت مردانه در حال کمرنگ شدن است.» اما وقتی مهاجرت چهره زنانه پیدا میکند در کنار تلاش برای ارتقای کیفیت زندگی، دلایل دیگری هم مطرح میشود. در بسیاری از موارد دختران با مهاجرت به یک شهر مانند تهران سطح کیفی زندگیشان چندان بهتر نشده اما همچنان در حال جنگیدن هستند که در این شهر بمانند. شاید برای آشنایی بیشتر با چنین مواردی بررسی خوابگاههای خودگردان در پایتخت ایران جای مناسبی باشد. مدیر یکی از این خوابگاهها با حدود 11سال سابقه که نخواست نامی از او آورده شود، دراینباره با بیان اینکه «میانگین سنی دختران خوابگاه من از بیستوهفت سال تا حدود چهل سال است.» به روزنامه «همدلی» میگوید که «دخترها بیشتر برای کار به تهران میآیند، اکثر متقاضیها در خوابگاه من بچههایی هستند که شغل دارند. تعداد دخترهایی هم که به هر دلیلی طلاق گرفتهاند در خوابگاه کم نیستند.» او ادامه میدهد:«آنهایی که بعد از طلاق گرفتن از همسرشان دیگر امکان مراجعه به خانواده خودشان را ندارند به تهران میآیند تا مستقل شوند، اینجا خوابگاه میگیرند و جویای کار میشوند. جالب اینکه تعداد این موارد در حال زیاد شدن است. ما اینجا مراجعه کنندهای داریم که حدود 40سال دارد، تهرانی هم هست، از همسرش که جدا شده نمیتواند به خانواده خودش برگردد، موارد زیادی از این دست هستند که در خوابگاهها ساکن میشوند و دنبال شغلی برای خودشان هستند. اگرچه معمولاً اماکن به ما میگوید که به ساکنین تهران خوابگاه ندهیم، اما این زنان هم جایی برای ماندن ندارند و ما مجبوریم کمکشان کنیم.» این مدیر خوابگاه دخترانه اضافه میکند:«خانمهایی که مجرد هستند و هنوز ازدواج نکردند مخصوصاً آنهایی که دیگر با خانواده و پدر و مادرشان سازش ندارند از دیگر مواردی هستند که با مهاجرت به تهران به خوابگاهها مراجعه میکنند.» او در پاسخ به این پرسش «همدلی» که میانگین مراجعه کنندگان از کدام شهرهای ایران هستند، میگوید: «از همه جای ایران داریم. اما از شهرهایی مانند لرستان، کرمانشاه، شهرهای جنوبی و شمالی بیشتر از سایر شهرها مراجعه میکنند.» او در پاسخ به پرسش «همدلی» درباره دخترانی که تصمیم میگیرند به شهرشان برگردند میگوید که «در این یکی دو سال اخیر با توجه به شرایط اقتصادی که پیش آمده خیلی از بچههای خوابگاه من یا کارشان را از دست دادهاند، یا بهقدری حقوقشان پایین بوده که تقریبا پولی برایشان باقی نمیماند. اما نکته مهم این است که برگشتن به شهرستان گزینه آخرشان است. من کسی را در خوابگاه دارم که حدود یک میلیونوهشتصد از جایی حقوق میگیرد، تقریباً نهصد هزار تومان اجاره اقامت میدهد و با بقیه آنچه که برایش میماند هم قسط وام میدهد هم اینکه خرجی روزانه خود را انجام میدهد، اما با همه این احوال همچنان در تهران میماند و به شهرستان برنمیگردد، در واقع در حال جنگیدن با زندگی است.» این مدیر خوابگاه دخترانه در پایان عنوان میکند: «زنان و دختران بهخاطر جذابیتهایی که اینجا هست تمام سعیشان این میشود که تهران بمانند، بهخاطر اینکه اینجا مستقل هستند و آقابالا سر ندارند، آزاد هستند، همین حداقل استقلال مالی که دارند یا اصطلاحاً دستشان توی جیب خودشان هست سبب میشود برای اینجا بودن قانع شوند. همه اینها تکمیل کننده این ایده هست که بچهها وقتی میآیند تهران دیگر برنمیگردند. مگر اینکه امیدشان ناامید شود و هیچ راهی نداشته باشند.» حالا خوابگاههای دخترانه میزبان زنان مهاجری هست که هر کدام داستان خودشان را دارند، داستانهایی که برخی از آنها چیزی شبیه به یک تراژدی است. «الف.میم» که مدت دو سال است به تهران مهاجرت کرده در یک خوابگاه در حوالی خیابان ولیعصر زندگی میکند. او در گفتوگویی با روزنامه «همدلی» از دلایل مهاجرت خود و تعدادی از هم اتاقیهایش میگوید:«من خودم در شهرستان شغل داشتم، اما برای ارتقای آن مجبور شدم به تهران بیایم، چراکه احساس میکردم اینجا آینده بهتری دارم. دو سالی هست که اینجا هستم و آهسته آهسته شرایطم دارد بهتر میشود.»
او بیان میکند: «اما همه بچههای خوابگاه ما این وضعیت را ندارند. یکی از هم اتاقیهای من که خیلی زودتر از من به تهران آمده، مجبور شده که چنین تصمیمی بگیرد، پانزده ساله که بوده با اجبار خانواده با یک مرد حدود چهل ساله ازدواج میکند، بعد از چند سال که از او جدا میشود، نگاه خانواده و دیگران اجازه نمیداده شهرشان بماند و تصمیم میگیرد که به تهران بیاید. دوست دیگرم هم همینطور، یک بار قبلاً ازدواج کرده بود، اما بعد از جدایی از همسرش وقتی به خانه پدرش برمیگردد نمیتواند با نامادریاش بسازد، همین باعث شده که بیاید تهران و حالا اطراف میدان ولیعصر دستفروشی میکند.» وی ادامه میدهد:«بچههای ما اینجا داستانهای عجیب و غریبی برایشان اتفاق افتاده، مثلاً «ن» چند سال قبل پدرش او و خواهر و مادرش را به امان خدا رها کرده، رفته یک شهر دیگر ازدواج کرده، اینها خودشان روی پای خودشان ایستادند، به تهران آمدند و کار کردند. البته چند روز پیش متوجه شدیم پدرش خودکشی کرده.»
روایتهای این چنینی در میان دخترانی که به تهران مهاجرت میکنند زیاد است. برخی از آنها این هجرت را انتخاب کردهاند و برخی دیگر به این انتخاب مجبور شدهاند. اما همگی تلاش دارند تغییری در زندگیشان ایجاد کنند. به تعبیر «الف.میم» بخش زیادی از زنانی که به تهران مهاجرت میکنند از حمایتهای خانوادگی برخوردار نیستند، شاید اگر این حمایتها وجود داشت همچنان در کنار آنها باقی میماندند. یا به تعبیر مدیر خوابگاه دخترانه، تلاش برای استقلال مالی و احساس آزاد بودن، دلیل مهاجرت آنها است. شاید بشود لیستی از علل را نوشت اما به هر دلیلی که هست حالا سبب شده مهاجرت چهره زنانه پیدا کند.
در این میان بعضی از کشورها یا شهرها هم هستند که اصطلاحاً مهاجرپذیرند، مثلاً در ایران بخش زیادی از مهاجرها تهران را به عنوان مقصد خود انتخاب میکنند. مردانی که در جستوجوی کار با یک چمدان به پایتخت میآیند و بعد در این شهر تشکیل زندگی و خانواده میدهند. تصور بسیاری هم از مهاجرت همین رنگوبوی مردانه آن است، گویی که فقط مردها هستند که برای رویایِ تغییر دست به مهاجرت میزنند. دراینباره «شهلا کاظمیپور»، جمعیتشناس پیش از این به روزنامه «همدلی» گفته بود که «در گذشته آمارهای مهاجرت بیشتر مردانه بود، معمولاً مردان جوان بیشتر مهاجرت میکردند و تقریباً نیمی از آنها در مقصد ازدواج میکردند. اما در حال حاضر مثلاً بهواسطه دانشگاه و تحصیل ما شاهد این هستیم که تعداد زیادی از دختران هم مهاجرت میکنند و این مهاجرت مردانه در حال کمرنگ شدن است.» اما وقتی مهاجرت چهره زنانه پیدا میکند در کنار تلاش برای ارتقای کیفیت زندگی، دلایل دیگری هم مطرح میشود. در بسیاری از موارد دختران با مهاجرت به یک شهر مانند تهران سطح کیفی زندگیشان چندان بهتر نشده اما همچنان در حال جنگیدن هستند که در این شهر بمانند. شاید برای آشنایی بیشتر با چنین مواردی بررسی خوابگاههای خودگردان در پایتخت ایران جای مناسبی باشد. مدیر یکی از این خوابگاهها با حدود 11سال سابقه که نخواست نامی از او آورده شود، دراینباره با بیان اینکه «میانگین سنی دختران خوابگاه من از بیستوهفت سال تا حدود چهل سال است.» به روزنامه «همدلی» میگوید که «دخترها بیشتر برای کار به تهران میآیند، اکثر متقاضیها در خوابگاه من بچههایی هستند که شغل دارند. تعداد دخترهایی هم که به هر دلیلی طلاق گرفتهاند در خوابگاه کم نیستند.» او ادامه میدهد:«آنهایی که بعد از طلاق گرفتن از همسرشان دیگر امکان مراجعه به خانواده خودشان را ندارند به تهران میآیند تا مستقل شوند، اینجا خوابگاه میگیرند و جویای کار میشوند. جالب اینکه تعداد این موارد در حال زیاد شدن است. ما اینجا مراجعه کنندهای داریم که حدود 40سال دارد، تهرانی هم هست، از همسرش که جدا شده نمیتواند به خانواده خودش برگردد، موارد زیادی از این دست هستند که در خوابگاهها ساکن میشوند و دنبال شغلی برای خودشان هستند. اگرچه معمولاً اماکن به ما میگوید که به ساکنین تهران خوابگاه ندهیم، اما این زنان هم جایی برای ماندن ندارند و ما مجبوریم کمکشان کنیم.» این مدیر خوابگاه دخترانه اضافه میکند:«خانمهایی که مجرد هستند و هنوز ازدواج نکردند مخصوصاً آنهایی که دیگر با خانواده و پدر و مادرشان سازش ندارند از دیگر مواردی هستند که با مهاجرت به تهران به خوابگاهها مراجعه میکنند.» او در پاسخ به این پرسش «همدلی» که میانگین مراجعه کنندگان از کدام شهرهای ایران هستند، میگوید: «از همه جای ایران داریم. اما از شهرهایی مانند لرستان، کرمانشاه، شهرهای جنوبی و شمالی بیشتر از سایر شهرها مراجعه میکنند.» او در پاسخ به پرسش «همدلی» درباره دخترانی که تصمیم میگیرند به شهرشان برگردند میگوید که «در این یکی دو سال اخیر با توجه به شرایط اقتصادی که پیش آمده خیلی از بچههای خوابگاه من یا کارشان را از دست دادهاند، یا بهقدری حقوقشان پایین بوده که تقریبا پولی برایشان باقی نمیماند. اما نکته مهم این است که برگشتن به شهرستان گزینه آخرشان است. من کسی را در خوابگاه دارم که حدود یک میلیونوهشتصد از جایی حقوق میگیرد، تقریباً نهصد هزار تومان اجاره اقامت میدهد و با بقیه آنچه که برایش میماند هم قسط وام میدهد هم اینکه خرجی روزانه خود را انجام میدهد، اما با همه این احوال همچنان در تهران میماند و به شهرستان برنمیگردد، در واقع در حال جنگیدن با زندگی است.» این مدیر خوابگاه دخترانه در پایان عنوان میکند: «زنان و دختران بهخاطر جذابیتهایی که اینجا هست تمام سعیشان این میشود که تهران بمانند، بهخاطر اینکه اینجا مستقل هستند و آقابالا سر ندارند، آزاد هستند، همین حداقل استقلال مالی که دارند یا اصطلاحاً دستشان توی جیب خودشان هست سبب میشود برای اینجا بودن قانع شوند. همه اینها تکمیل کننده این ایده هست که بچهها وقتی میآیند تهران دیگر برنمیگردند. مگر اینکه امیدشان ناامید شود و هیچ راهی نداشته باشند.» حالا خوابگاههای دخترانه میزبان زنان مهاجری هست که هر کدام داستان خودشان را دارند، داستانهایی که برخی از آنها چیزی شبیه به یک تراژدی است. «الف.میم» که مدت دو سال است به تهران مهاجرت کرده در یک خوابگاه در حوالی خیابان ولیعصر زندگی میکند. او در گفتوگویی با روزنامه «همدلی» از دلایل مهاجرت خود و تعدادی از هم اتاقیهایش میگوید:«من خودم در شهرستان شغل داشتم، اما برای ارتقای آن مجبور شدم به تهران بیایم، چراکه احساس میکردم اینجا آینده بهتری دارم. دو سالی هست که اینجا هستم و آهسته آهسته شرایطم دارد بهتر میشود.»
او بیان میکند: «اما همه بچههای خوابگاه ما این وضعیت را ندارند. یکی از هم اتاقیهای من که خیلی زودتر از من به تهران آمده، مجبور شده که چنین تصمیمی بگیرد، پانزده ساله که بوده با اجبار خانواده با یک مرد حدود چهل ساله ازدواج میکند، بعد از چند سال که از او جدا میشود، نگاه خانواده و دیگران اجازه نمیداده شهرشان بماند و تصمیم میگیرد که به تهران بیاید. دوست دیگرم هم همینطور، یک بار قبلاً ازدواج کرده بود، اما بعد از جدایی از همسرش وقتی به خانه پدرش برمیگردد نمیتواند با نامادریاش بسازد، همین باعث شده که بیاید تهران و حالا اطراف میدان ولیعصر دستفروشی میکند.» وی ادامه میدهد:«بچههای ما اینجا داستانهای عجیب و غریبی برایشان اتفاق افتاده، مثلاً «ن» چند سال قبل پدرش او و خواهر و مادرش را به امان خدا رها کرده، رفته یک شهر دیگر ازدواج کرده، اینها خودشان روی پای خودشان ایستادند، به تهران آمدند و کار کردند. البته چند روز پیش متوجه شدیم پدرش خودکشی کرده.»
روایتهای این چنینی در میان دخترانی که به تهران مهاجرت میکنند زیاد است. برخی از آنها این هجرت را انتخاب کردهاند و برخی دیگر به این انتخاب مجبور شدهاند. اما همگی تلاش دارند تغییری در زندگیشان ایجاد کنند. به تعبیر «الف.میم» بخش زیادی از زنانی که به تهران مهاجرت میکنند از حمایتهای خانوادگی برخوردار نیستند، شاید اگر این حمایتها وجود داشت همچنان در کنار آنها باقی میماندند. یا به تعبیر مدیر خوابگاه دخترانه، تلاش برای استقلال مالی و احساس آزاد بودن، دلیل مهاجرت آنها است. شاید بشود لیستی از علل را نوشت اما به هر دلیلی که هست حالا سبب شده مهاجرت چهره زنانه پیدا کند.