بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


سه گروه سرگشته از زنان مهاجر به تهران

احمد بخارایی ( جامعه‌شناس)
معمولاً پانسیون‌ها میزبان سه گروه از زنان و دختران هستند. یک گروه زنانی که در شهر خودشان به آن‌ها برچسبی زده شده است. مانند آن‌هایی که طلاق گرفته‌اند یا که برچسب‌ «بیوه» خورده‌اند یا دیگرانی که به لحاظ اخلاقی یا هنجارشکنی با برچسب‌هایی مواجه شده‌اند. در چنین شرایطی یک زن در آن خرده‌فرهنگ ادامه حیات برایش غیرممکن می‌شود. در این موارد همان دافعه شهر محل سکونت است که یک زن را مجبور به مهاجرت به شهرهای دیگر می‌کند. گروه دوم کسانی ‌هستند که جاذبه تهران و شهرهای بزرگ باعث می‌شود از محل اولیه زندگی‌شان مهاجرت کنند که عمدتاً تحصیل‌کرده‌ها در این گروه قرار می‌گیرند. آن‌ها به امید دستیابی به شغل مناسب مهاجرت می‌کنند. گروه سوم هم کسانی‌اند که نه آن‌چنان گرفتار دافعه شهرستان و نه مجذوب جاذبه تهران هستند، آن‌ها وضعیتی بینابینی دارند. یعنی تصمیم می‌گیرند مهاجرت کنند تا شاید اتفاق تازه‌ای در زندگی‌شان بیفتد. به‌عبارتی خودشان را به باد می‌سپارند و تصوری از آینده خودشان ندارند. این سه گروه از زنان دست به مهاجرت می‌زنند، اما همه آن‌ها وقتی به شهرهای بزرگی مانند تهران می‌آیند به دلیل وضعیت آشفته و شکننده‌ای که به لحاظ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در این شهرها وجود دارد نهایتاً گرفتار یک ناامیدی و سرکوب می‌شوند. چراکه مثلاً فردی که تحصیل کرده است شغل خودش را همسو با تخصصی که دارد پیدا نمی‌کند، به‌ویژه که آن‌ها زن هستند و در فرهنگ مردسالار ما نگاه ویژه‌ای مانند نگاه تملکی و سودجویانه نسبت به جنس زن وجود دارد. اما آن دو گروه دیگری که تحصیلات کمتری دارند با سرگشتگی و حیرانی بیشتری در این شهرها که فاقد یک نظم مشخصی است، روبه‌رو می‌شوند. در این شرایط که ناامیدی و سرگشتگی ایجاد می‌شود و زن‌های مهاجر به اهداف خود نمی‌رسند، افراد را می‌توان به پنج گروه تقسیم کرد. عده‌ای از آن‌ها که با بیکاری یا حقوق کم روبه‌رو هستند ممکن است پس از گذشت مدتی به شهرشان بازگردند، این برگشت احتمالاً با سرخوردگی همراه است و شخصیت آنها بیش از پیش منکوب شده است. گروه دومی هستند که در روبه‌رو شدن با مشکلات به‌واسطه آشنایی که با زن‌های دیگر پیدا می‌کنند به راه‌های ناصواب کشیده می‌شوند، مانند مصرف مواد مخدر یا متاسفانه در شرایط بد گاهی هم تن‌فروشی. گروه سوم که از جمله گروه‌های خوش‌شانس هستند ممکن است اینجا ازدواج کنند یا می‌توانند ارتباط بهتری را با جنس مخالف برقرار کنند. ‌این‌که سرنوشت این شکل از ازدواج‌ها و رابطه‌ها چقدر می‌تواند موفقیت‌آمیز باشد باز هم جای بحث دارد.
گروه چهارم کسانی هستند که نه راه پس و نه راه پیش دارند. آن‌ها راه بازگشت به شهرستان‌شان را ندارند، چرا که احتمالاً پل‌های پشت‌سر خودشان را به هر دلیلی خراب شده می‌بینند. راه پیش هم ندارند چرا که از حقوق و درآمد و موقعیت کافی برخوردار نیستند. آن‌ها خوش‌بینانه ماهانه دو میلیون تومان حقوق می‌گیرند که بیش از 60درصد آن را خرج اجاره ماهانه در پانسیون می‌کنند و تقریباً با یک زندگی فلاکت‌بار و با حداقل‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند. گروه پنجم و آخر گروه خاصی هستند، متخصص‌هایی که ممکن است به شغل مورد علاقه‌شان دست پیدا کنند که این گروه انگشت‌شمارند. بنابراین وقتی زنانی که نیاز عاطفی دارند، میل به شکوفایی و امید به رشد اقتصادی دارند به شهرهای بزرگی که بی‌سامان و آشفته هستند مهاجرت می‌کنند به‌ویژه آن‌هایی که ضعیف هستند به اشکال مختلف در این شهرها مورد هجمه قرار می‌گیرند و حذف می‌شوند. این زنان گاهی به حاشیه شهرها کشیده می‌شوند و مشکلات‌شان به‌واسطه آشنایی با خرده فرهنگ‌های جدید بیشتر و بیشتر می‌شود. متاسفانه این افراد بعد از مدتی به‌واسطه هم‌نشینی‌ها و ارتباطاتی که پیدا کرده‌اند و به دلیل تغییر سطح توقع، دیگر نه آن فرد سابق هستند و نه فردی که بشود نامشان را فرد شهری توسعه یافته گذاشت، بنابراین بیشتر از قبل مورد آزار روحی قرار می‌گیرند. این تاسف‌بار است که افراد به دلیل نبود امکانات مناسب یا وجود فرهنگِ انگ زدن در محل زندگی خودشان، مجبور به مهاجرت می‌شوند، آن‌ها میان بد و بدتر، مهاجرت را انتخاب می‌کنند که گاهی شرایطِ بدتر برایشان اتفاق می‌افتد.