اعتراف متهم ارزش حقوقی و اخلاقی ندارد
شیرزاد عبداللهی ( روزنامهنگار )نیکتای خروشچف دبیرکل حزب کمونیست شوروی در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی (۱۹۵۶) گفت: «اکنون روشن شده است بسیاری از اعضای حزب و دولت که در سالهای ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ [دوره استالین] دشمن خوانده شدند، هرگز دشمن و خائن و جاسوس نبودند، بلکه کمونیستهای شریف و صادقی بودند. آنها زیر شکنجههای وحشیانه به جرایم سنگینی اعتراف کردند.». اما محاکمات نمایشی از سالها پیش آغاز شد. در سال 1928 عدهای از مهندسان معادن دونباس اوکراین که آن زمان بخشی از اتحاد شوروی بود، توسط چکا (سازمان امنیت) دستگیر و متهم به خرابکاری شدند. این افراد در ابتدا گیج و حیرتزده بودند و طبعا اتهام خرابکاری را تکذیب میکردند. بعد از اینکه شکنجه و تهدید نتوانست آنها را به اعتراف وادار کند، ماموران چکا (سازمان امنیت)بدون پردهپوشی به آنها گفتند که انکار هیچ فایدهای ندارد و بهتر است همکاری کنند. متهمان اصرار داشتندکه نه تنها جرمی مرتکب نشدهاند بلکه به آرمانهای حزب کمونیست اعتقاد دارند. بازجویان با یادآوری دستورالعملهای پنهان حزب، به آنها گفتند:«شما باید به خاطر آرمانهای متعالی حزب به خرابکاری اعتراف کنید. زیرا حزب برای بالا بردن خشم مردم علیه سرمایهداری و بهرهوری بیشتر نیروی کار و.... به این اعترافات نیاز دارد. نترسید! محاکمه جنبه تبلیغی دارد و گزندی به شما نمیرسد.» 53 نفر مهندس در برابر دادگاه حاضر شدند. اعضای سیاسی سفارتخانهها و خبرنگاران خارجی در جایگاه تماشاگران حضور داشتند. متهمان با شور و حرارت به گناهان خود اعتراف میکردند. حتی احساساتی هم میشدند. متهمی فریاد بر میداشت: «من گناهکارم، مرا بکشید!» و دیگری داد میزد: «من خائن هستم، خائن باید کشته شود!». متهمان با وکلای تسخیری خود وارد جر و بحث میشدند! در چنین فضایی دادستان رئوف برای 22 نفر تقاضای اعدام کرد، اما دادگاه فقط 5 نفر را به مرگ محکوم کرد. صحنهآرایی بسیار عالی بود ! مرگ5 نفر در مقابل مصالح عالیه حزب چه اهمیتی داشت؟ این نوع محاکمه تبدیل به رویه شد و نهایتا دامن مقامات عالی حزب را گرفت. در سال 1934 به بهانه قتل مشکوک کیروف از همرزمان استالین که اغلب تاریخنگاران آن را دسیسهای از جانب استالین میدانند، برخی از اعضای دفتر سیاسی و کمیته مرکزی حزب متهم به توطئه شدند. در جریان تصفیههای حزبی تا سال 1937 تقریبا همه اعضای گارد انقلابی (همرزمان لنین ) و همردیفان رفیق استالین محاکمه و محکوم به اعدام شدند. اعتراف زینوویف، کامنف و بوخارین به خیانت و جاسوسی اعجاببرانگیز بود. این معمایی بود که چگونه انقلابیونی که برای پیروزی آرمان خود سختترین شرایط و شکنجهها را تحمل کردهاند، اکنون با حرارت به خیانت و جاسوسی به نفع دشمنان کشور اعتراف میکنند و برای خود مجازات مرگ طلب میکنند. سالها بعد معلوم شد که بازجویان از اعتقاد آنها به آرمانهای حزب و انقلاب سوءاستفاده کردهاند. وقتی سرسختترین انقلابیها در مقابل این درخواست بازجویان قرار میگرفتند که:«به خاطر اهداف متعالی حزب، شما باید خود را جاسوس و خائن معرفی کنید و این عالیترین نوع فداکاری و وفاداری است.» اغلب تسلیم میشدند. در مقابل به آنها گفته میشد که محاکمه فقط نوعی نمایش است و جان آنها و افراد خانوادهشان محفوظ است. اما بعد از اعتراف هم خودشان تیرباران میشدند و هم اعضای خانوادهشان زندانی و اعدام میشدند. سناریو به قدری زیرکانه نوشته شده بود که حتی برخی از معروفترین و انسانگراترین نویسندگان اروپایی هم گول دادگاههای نمایشی مسکو را خوردند. رومن رولان نویسنده جان شیفته که در ایران بسیار محبوب است، این ترفند را فهمیده بود، اما افشای آن را به مصلحت آرمان بزرگ نمیدانست. شاید به خاطر همین تجربه دردناک و مرگ بیش از یک میلیون نفر در دادگاههای حزبی شوروی و دهها هزار نفر در دادگاههای کشورهای همپیمان شوروی بود که، اعتراف متهم علیه خودش بیاعتبار شد. قاعده امروز این است که در سیستم قضا، اصل بر برائت متهم است، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. متهم حق دارد که از خودش دفاع و اتهام را ردکند و یا سکوت کند. در مقابل دادستان باید با ارائه سند و مدرک اتهامات را مستند و اثبات کند و قاضی بیطرف بر اساس مستندات رای صادر کند. قابل قبول نیست که متهم خودش را مقصر و مجرم بنامد و به خودش اتهام بزند. مگر اینکه دیوانه باشد! اصل اخلاقی این است که اگر گناهکاری تبرئه شود بهتر از این است که بیگناهی مجازات شود. برای اثبات جرم، مقدم برعلم قاضی و کیفرخواست دادستان و اعتراف متهم، هیات ژوری به عنوان نماینده افکار عمومی مجرم بودن یا بیگناه بودن متهم را تعیین میکند. معنای واقعی اصلاحات در قوه قضاییه، جلوگیری از ضایع شدن حقوق متهم با رعایت آیین دادرسی است.