بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


از آینه گفتن، در آینه شکستن

دلفین ساحل‌آبادی
بی‌شک باید پذیرفت که آینه یکی از عجایب اقلیمی است که من در آن به گشت‌وگذار مشغولم. بماند که یک فیزیک‌دان از غور در غرایب نور و آینه چه لذتی می‌برد، همان نوری که همه اجزای طبیعت را بر این سطح صیقلی بازمی‌نماید. برای مسافران خانه‌نشین، آینه سرشار است از هزار تأمل نغز و هزار نکته باریک که این شی را به پدیده‌ای سودمند و گران‌بها بدل می‌کند.
این سخن من دلفین ساحل‌آباد بی‌ساحل نبود، بلکه قطعه‌ای بود از رمان «سفر به دور اتاقم»، به قلم: اگزوبه دومستر، ترجمه احمد پرهیزی و بهانه‌ای است برای طرح چند پرسش، مثلاً: چرا فصل‌ها می‌آیند و می‌روند و هیچ چیز را تغییر نمی‌دهند، چرا بادها می‌وزند ولی هیچ چیزی را از جایی به جایی نمی‌برند، چرا این سکون و ایستایی دارد می‌شود آینه دق، در دیزی باز است حیای گربه کجاست؟ و باز برمی‌گردیم به کتاب مورد اشاره که نوشته است: آینه همواره صادقانه و بی طرفانه آب و رنگ جوانی و چین‌وچروک‌های سالخوردگی را پیش چشم بیننده می‌آورد، بی آنکه به کسی افترایی بزند و یا مجیز کسی را بگوید. از میان همه مشاوران بزرگان، تنها آینه است که پیوسته حقیقت را به آن‌ها می‌گوید. نویسنده ادامه می‌دهد: این مزیت (مزیت آینه) مرا به این فکر انداخت که کاش آینه‌ای اخلاقی ابداع شود تا همه آدمیان بتوانند خود را با اتمام معایب و محاسن خویش درونش ببینند.
حتی در این فکر بودم که به چند دانشگاه پیشنهاد بدهم هرکس چنین آینه‌ای اختراع کند شخصاً جایزه‌ای به او تقدیم خواهم کرد. دلفین شخصاً بدش نمی‌آید این پیشنهاد نویسنده سفر به دور اتاق را تکرار کند. تا بلکه واقعاً آینه‌ای اختراع شود تا محتکر و اختلاسگر و گران‌فروش و مال مردم خور حتی سیاست‌مدار بی سیاست و تدبیر بتواند پلشتی‌های خودش را در آن ببیند، شاید به خودش بیاید. و بعد این آینه‌ها را همه‌جا نصب کنند تا آدم، به‌ویژه آدم‌هایی که در تعیین سرنوشت افراد جامعه نقش و سهم بیشتری دارند چهره واقعی خود را با وضوح و شفافیت به‌طور کامل و تمام‌قد ببینند. اما به‌راستی ما را چه شده است، چرا دیگر پاییز پادشاه فصل‌ها نیست، چرا این‌همه حالمان بد است، چرا این‌قدر خسته‌ایم، چرا بغض داریم و دیگر حتی توان گریستنمان نیست؟ تولستوی در یکی از کتاب‌هایش گفت: مگر یک آدم چقدر زمین می‌خواهد و این‌گونه حرص و آز بشری را به پرسش گرفت. سعدی سرود: چشم تنگ مرد دنیا دوست را/ یا قناعت پر کند یا خاک گور. راستی چرا بعضی سیری‌ناپذیرند و بعضی گرسنه، چرا هنوز هم دختر رحمان با یک تب دوساعته می‌میرد، چرا قیمت دارو و دلار سر به عرش می‌ساید اما کسی ککش نمی‌گزد و مدام از پیروزی‌ها حرف زده می‌شود، چرا پاییز دیگر دل‌نشین و زیبا نیست.
قطعنامه: چرا کسی به فکر گل‌ها نیست، چرا این همه همه چیز در هم ریخته است، چرا بعضی هی مدام بوق می‌زنند.
نکته اخلاقی: به خدا خوب است گاهی در آینه نگاه کردن و روح و جان و اندیشه و اعمال خویش را به چالش گرفتن، مگر پیامبر عظیم الشان ما نفرمود: مؤمن آینه مؤمن باشد. چرا دیگر کسی مؤمن نیست... . آیا به قول آن شاعرمان نام آن پرنده که از قلب‌ها
گریخته است ایمان است.
توصیه اخلاقی: «آینه چون عکس تو بنمود راست/خود شکن آینه شکستن خطاست.»