درباره استخدام طلبهها در آموزشوپرورش
ضیاءالدین ستار زاده (جامعهشناس) موضوع پذیرش طلبهها در برخی کد رشتههای آزمون استخدامی دستگاههای اجرایی که تخصصی در آن ندارند اذهان عمومی و نخبگان را به خود معطوف داشته و چندین سؤال ذهن مخاطبان را درگیر خود کرده است که در زیر به آنها اشاره خواهیم کرد.
طلبهها در حوزه چه دورههای علمی و تخصصی را گذراندهاند که میتوانند در کد رشتههای؛ آموزگاری ابتدایی، دبیری زبان و ادبیات فارسی، دبیری علوم اجتماعی(جامعهشناسی)، دبیری تاریخ، مربی امور تربیتی مدارس و... شرکت کنند؟ برای هر یک از کد رشتهها دانشجویان حداقل چهار سال در دانشگاه تحصیل میکنند. چگونه یک طلبه طی 10 سال هم دروس مربوط به حوزه را فرامیگیرد و هم در کد رشتههای یادشده کارشناس و متخصص شده است؟
آیا پذیرش آنها در رشتههای معارف اسلامی، عربی و فلسفه کافی نبوده است؟ آیا کد رشتههای یادشده نیاز به تخصص ندارند؟
اگر ندارند پس چرا این رشتهها دانشجو پذیرش میکنند که هم سرمایه انسانی و هم سرمایه مالی کشور را تباه سازند؟ تکلیف دانشآموختگان این رشتهها چه میشود؟ آیا طلبهها با نظریهپردازان جامعهشناسی آشنایی دارند یا تفاوت انحراف اجتماعی، کجروی و مسئله اجتماعی را میدانند؟
آیا روشهای علمی مواجهه با آسیبهای اجتماعی را میدانند و توانایی تشخیص مکاتب جامعهشناسی را دارند؟ اصولاً از نظر علمی میتوانند تفسیرگرایی را از پوزیتیویسم تشخیص دهند؟ آیا طلبههای گرانقدر تفاوت انواع استعاره را میدانند؟ یا از عروض و قافیه اطلاع کافی دارند؟ آیا آنها تاریخ ایران و جهان را خوانده و روشهای پژوهشی علم تاریخ را فراگرفتهاند؟ در نظامهای آموزشی دنیا چند مدل آموزش دینی وجود دارد که یک نمونهی آن مدل هویتی است که در نظام آموزشی ایران به کار گرفته میشود؛ تمام دروس از جمله اقتصاد، مطالعات اجتماعی، جامعهشناسی، تاریخ و ... با رویکرد دینی آموزش داده میشوند که متفکران به آن رویکرد اشباع دینی میگویند.
حال پرسش این است که آیا چنین حجم انبوه آموزش و اشارات دینی و گاه نامتناسب با گروه سنی دانشآموزان منجر به واکنش دانش آموزان نخواهد شد؟ آیا آن طلبهی آموزشدیده در حوزههای علمیه بدون تخصص در مسائل تعلیم و تربیت و روانشناسی، توانایی واکنش درخور در برابر این مسئله را خواهد داشت؟
از سوی دیگر، تربیت دینی یک تکنیک است و نیاز به متخصص روانشناس دارد، لذا اینگونه نیست که هر تحصیلکرده دینی بتواند از عهده تربیت دینی، این اصل مهم، به نحو شایستهای برآید. در نهایت، طرح پرسش از مسئولان گرانقدر و محترم در حوزههای مربوط به آموزشوپرورش و این که آیا بهتر و شایسته نیست که آموزش دینی با ارائهی مدلی از دینداری انجام شود که تاکنون این کتب فاقد چنین محوری بودهاند؟ از آنچه در طول این چند سال تعلیم و تربیت دینی مشهود است به نظر میرسد که چنین تصمیمی تأثیر بسزایی در سوق به دینداری و بهبود آموزشوپرورش حرفهای خواهد داشت. در پایان به وزارت محترم آموزشوپرورش و مجلس انقلابی و شخص رئیسجمهور یادآور میشود همانگونه که دبیری فیزیک، دبیری شیمی، تربیتبدنی و... نیاز به تخصص دارند؛ جامعهشناسی، تاریخ، زبان و ادبیات فارسی، آموزگاری ابتدایی و... نیز نیاز به تخصص دارند. پذیرش طلبهها در رشتههایی که در آنها تخصصی ندارند در وهلهی اول ضربهای بر پیکره جامعه روحانیت و بعد به آموزشوپرورش است که زیربنای توسعهی انسانی کشور به شمار میرود و رشتههای یادشده اساساً با فرهنگ که از اولین مؤلفهها و بهتر بگوییم بستر و زیربنای توسعه است مرتبط هستند. لذا با توجه به موارد ذکر شده لزوم بازنگری دراینباره امری ضروری به شمار میآید و امید است که موردتوجه قرار گیرد.
طلبهها در حوزه چه دورههای علمی و تخصصی را گذراندهاند که میتوانند در کد رشتههای؛ آموزگاری ابتدایی، دبیری زبان و ادبیات فارسی، دبیری علوم اجتماعی(جامعهشناسی)، دبیری تاریخ، مربی امور تربیتی مدارس و... شرکت کنند؟ برای هر یک از کد رشتهها دانشجویان حداقل چهار سال در دانشگاه تحصیل میکنند. چگونه یک طلبه طی 10 سال هم دروس مربوط به حوزه را فرامیگیرد و هم در کد رشتههای یادشده کارشناس و متخصص شده است؟
آیا پذیرش آنها در رشتههای معارف اسلامی، عربی و فلسفه کافی نبوده است؟ آیا کد رشتههای یادشده نیاز به تخصص ندارند؟
اگر ندارند پس چرا این رشتهها دانشجو پذیرش میکنند که هم سرمایه انسانی و هم سرمایه مالی کشور را تباه سازند؟ تکلیف دانشآموختگان این رشتهها چه میشود؟ آیا طلبهها با نظریهپردازان جامعهشناسی آشنایی دارند یا تفاوت انحراف اجتماعی، کجروی و مسئله اجتماعی را میدانند؟
آیا روشهای علمی مواجهه با آسیبهای اجتماعی را میدانند و توانایی تشخیص مکاتب جامعهشناسی را دارند؟ اصولاً از نظر علمی میتوانند تفسیرگرایی را از پوزیتیویسم تشخیص دهند؟ آیا طلبههای گرانقدر تفاوت انواع استعاره را میدانند؟ یا از عروض و قافیه اطلاع کافی دارند؟ آیا آنها تاریخ ایران و جهان را خوانده و روشهای پژوهشی علم تاریخ را فراگرفتهاند؟ در نظامهای آموزشی دنیا چند مدل آموزش دینی وجود دارد که یک نمونهی آن مدل هویتی است که در نظام آموزشی ایران به کار گرفته میشود؛ تمام دروس از جمله اقتصاد، مطالعات اجتماعی، جامعهشناسی، تاریخ و ... با رویکرد دینی آموزش داده میشوند که متفکران به آن رویکرد اشباع دینی میگویند.
حال پرسش این است که آیا چنین حجم انبوه آموزش و اشارات دینی و گاه نامتناسب با گروه سنی دانشآموزان منجر به واکنش دانش آموزان نخواهد شد؟ آیا آن طلبهی آموزشدیده در حوزههای علمیه بدون تخصص در مسائل تعلیم و تربیت و روانشناسی، توانایی واکنش درخور در برابر این مسئله را خواهد داشت؟
از سوی دیگر، تربیت دینی یک تکنیک است و نیاز به متخصص روانشناس دارد، لذا اینگونه نیست که هر تحصیلکرده دینی بتواند از عهده تربیت دینی، این اصل مهم، به نحو شایستهای برآید. در نهایت، طرح پرسش از مسئولان گرانقدر و محترم در حوزههای مربوط به آموزشوپرورش و این که آیا بهتر و شایسته نیست که آموزش دینی با ارائهی مدلی از دینداری انجام شود که تاکنون این کتب فاقد چنین محوری بودهاند؟ از آنچه در طول این چند سال تعلیم و تربیت دینی مشهود است به نظر میرسد که چنین تصمیمی تأثیر بسزایی در سوق به دینداری و بهبود آموزشوپرورش حرفهای خواهد داشت. در پایان به وزارت محترم آموزشوپرورش و مجلس انقلابی و شخص رئیسجمهور یادآور میشود همانگونه که دبیری فیزیک، دبیری شیمی، تربیتبدنی و... نیاز به تخصص دارند؛ جامعهشناسی، تاریخ، زبان و ادبیات فارسی، آموزگاری ابتدایی و... نیز نیاز به تخصص دارند. پذیرش طلبهها در رشتههایی که در آنها تخصصی ندارند در وهلهی اول ضربهای بر پیکره جامعه روحانیت و بعد به آموزشوپرورش است که زیربنای توسعهی انسانی کشور به شمار میرود و رشتههای یادشده اساساً با فرهنگ که از اولین مؤلفهها و بهتر بگوییم بستر و زیربنای توسعه است مرتبط هستند. لذا با توجه به موارد ذکر شده لزوم بازنگری دراینباره امری ضروری به شمار میآید و امید است که موردتوجه قرار گیرد.