حیات آکادمیک؛ مفهومسازی نظاممند در علوم انسانی
دکتر سیّدحسین حسینی ( استاد حوزه و دانشگاه)دغدغهمندی پیرامون مسایل جامعۀ امروز ایرانی ـ اسلامی و تلاش برای «حل» و «تحلیل» آنها از منظر فکری، لازمۀ حتمی حیات آکادمیک خواهد بود. لازم نیست با تمامی دیدگاههای یک متفکر، همراه و همسخن باشیم امّا، مگر اقتضای طبیعت علوم انسانی، چیزی جز «مسئلهسازی» و «مسئلهیابی» است؟ (ر.ک: حسینی، سیّد حسین، 1398، مسئله ـ نوشتار؛ پیشنهادی نو در حوزۀ علوم انسانی، یادداشت علمی، خبرگزاری مهر، کد خبر 4659953).
عمدۀ کار پژوهشگران و اندیشمندان علوم انسانی، «مفهومسازی نظاممند» است که اگر چه در فضای امروز جامعه توجه درخوری به آن نمیشود امّا مقدمۀ هر اقدام و عملی، تصویرسازیهای نظاممند از مفاهیم در گسترههای گوناگون است. همچنان ریشۀ حلناشدگی بسیاری از چالشهای جامعۀ ما در این گرۀ پر پیچ، باقی مانده که نقطۀ عطف آن نیز، ارائۀ سازوار و هماهنگی از نظام مفاهیم خواهد بود. اهمیت و نقش بنیادی علوم انسانی همینجاست؛ هر چند از سویی، میل جامعۀ عمومی و جامعۀ علمی به کاربردیسازی و رویکردهای مهندسیوار، حلقه را بر علوم انسانی مشکلتر کرده است و از سوی دیگر، سایۀ سنگین فلسفههای پراگماتیستی و پوزیتیویستی، اجازۀ خروج روشهای پژوهش در علوم انسانی را از سلطۀ پارادایمی حاکم نمیدهند.
بدین ترتیب هنگامی که یک عالِم علوم انسانی(یک) به مثابۀ یک عنصر آکادمیک(دو)، به مسایل(سه) جامعهاش(چهار) میپردازد (پنج) و تلاش حرفهای (شش) برای ارائۀ تحلیلی مفهومی (هفت) یا متدیک (هشت) دارد (هر چند در این مسیر موفق نشود یا ما نیز با تحلیلهای وی موافق نباشیم)، امّا او، به وظیفۀ آکادمیک خود عمل کرده است؛ از اینرو راه نقد علمی (و نه سیاسی و جناحی و یا خصومتهای شخصی و غیراخلاقی) یک شخصیت علمی آن است که نشان دهیم مثلا:
1ـ عالِم و متخصص در رشتۀ تخصصیاش نبوده و کلاً اظهارنظرهایی عامیانه طرح میکند.
2ـ به عنوان عنصری آکادمیک شناخته نمیشود.
3ـ مسئله محور به موضوعات و چالشهای پیرامونی نمیپردازد.
4ـ به مسایل جامعۀ خودش نظر نداشته و به آنها توجه نمیکند.
5ـ هیچ اثر یا نشانههایی از مصادیق تلاش حرفهای و کارهای علمی از وی مشاهده نمیشود مانند: نوشتن (مقاله، کتاب، یادداشت علمی)، سخنرانی، مصاحبه، پژوهش و گزارشهای علمی، یا انعکاس در شبکههای مجازی.
6ـ برای طرح تحلیلهای متدیک و برآمده از تحقیقات روشمند، عمدتاً مطالبی عمومی و غیرنظاممند ارائه داده یا مثلاً به فعالیتهای سیاسی یا اقتصادی یا تجاری و یا قبول مسئولیتهای گوناگون در پُستهای اجرایی دولت و غیرآن، مشغول است.
بدینسان اگر در برخورد با اندیشمندی حوزوی یا دانشگاهی، مسیری غیر از ششگانههای پیش، به چشم میآید، باید دانست که مسئلۀ دیگری در کار است و بدون تردید دغدغۀ مهاجمین، انگیزههای علمی و پژوهشی نیست. بعید نیست که بوی تکبّر و حسادت به مشام آید که به بیان شوپنهاور، ما بیوقفه نهایت تلاشمان را میکنیم که به حسادت دامن بزنیم! (ر.ک: شوپنهاور، آرتور، 1397، هنر خوشبختی، ترجمه علی عبداللهی، تهران، نشر مرکز، ص 20).
عمدۀ کار پژوهشگران و اندیشمندان علوم انسانی، «مفهومسازی نظاممند» است که اگر چه در فضای امروز جامعه توجه درخوری به آن نمیشود امّا مقدمۀ هر اقدام و عملی، تصویرسازیهای نظاممند از مفاهیم در گسترههای گوناگون است. همچنان ریشۀ حلناشدگی بسیاری از چالشهای جامعۀ ما در این گرۀ پر پیچ، باقی مانده که نقطۀ عطف آن نیز، ارائۀ سازوار و هماهنگی از نظام مفاهیم خواهد بود. اهمیت و نقش بنیادی علوم انسانی همینجاست؛ هر چند از سویی، میل جامعۀ عمومی و جامعۀ علمی به کاربردیسازی و رویکردهای مهندسیوار، حلقه را بر علوم انسانی مشکلتر کرده است و از سوی دیگر، سایۀ سنگین فلسفههای پراگماتیستی و پوزیتیویستی، اجازۀ خروج روشهای پژوهش در علوم انسانی را از سلطۀ پارادایمی حاکم نمیدهند.
بدین ترتیب هنگامی که یک عالِم علوم انسانی(یک) به مثابۀ یک عنصر آکادمیک(دو)، به مسایل(سه) جامعهاش(چهار) میپردازد (پنج) و تلاش حرفهای (شش) برای ارائۀ تحلیلی مفهومی (هفت) یا متدیک (هشت) دارد (هر چند در این مسیر موفق نشود یا ما نیز با تحلیلهای وی موافق نباشیم)، امّا او، به وظیفۀ آکادمیک خود عمل کرده است؛ از اینرو راه نقد علمی (و نه سیاسی و جناحی و یا خصومتهای شخصی و غیراخلاقی) یک شخصیت علمی آن است که نشان دهیم مثلا:
1ـ عالِم و متخصص در رشتۀ تخصصیاش نبوده و کلاً اظهارنظرهایی عامیانه طرح میکند.
2ـ به عنوان عنصری آکادمیک شناخته نمیشود.
3ـ مسئله محور به موضوعات و چالشهای پیرامونی نمیپردازد.
4ـ به مسایل جامعۀ خودش نظر نداشته و به آنها توجه نمیکند.
5ـ هیچ اثر یا نشانههایی از مصادیق تلاش حرفهای و کارهای علمی از وی مشاهده نمیشود مانند: نوشتن (مقاله، کتاب، یادداشت علمی)، سخنرانی، مصاحبه، پژوهش و گزارشهای علمی، یا انعکاس در شبکههای مجازی.
6ـ برای طرح تحلیلهای متدیک و برآمده از تحقیقات روشمند، عمدتاً مطالبی عمومی و غیرنظاممند ارائه داده یا مثلاً به فعالیتهای سیاسی یا اقتصادی یا تجاری و یا قبول مسئولیتهای گوناگون در پُستهای اجرایی دولت و غیرآن، مشغول است.
بدینسان اگر در برخورد با اندیشمندی حوزوی یا دانشگاهی، مسیری غیر از ششگانههای پیش، به چشم میآید، باید دانست که مسئلۀ دیگری در کار است و بدون تردید دغدغۀ مهاجمین، انگیزههای علمی و پژوهشی نیست. بعید نیست که بوی تکبّر و حسادت به مشام آید که به بیان شوپنهاور، ما بیوقفه نهایت تلاشمان را میکنیم که به حسادت دامن بزنیم! (ر.ک: شوپنهاور، آرتور، 1397، هنر خوشبختی، ترجمه علی عبداللهی، تهران، نشر مرکز، ص 20).