پزشک جمهور برای ایران
رضا صادقیان( روزنامه‌نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2453
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


مردم‌نگاری سفر در روایت فاضلی:

آیا داده‌های این کتاب دروغین است؟

در سال ۱۳۹۰ دکتر نعمت‌الله فاضلی کتابی حجیم با ۷۹۲ صفحه با عنوان «مردم‌نگاری سفر: توصیفی ‌انسان‌شناختی از فرهنگ و جامعه امروز غرب» به چاپ رسانید.
مخاطب وقتی با سفرنامه‌ای به این حجیمی مواجه می‌شود و در عنوان کتاب می‌خواند که فاضلی تلاشش این است که توصیفی ‌انسان‌شناختی از فرهنگ و جامعه امروز «غرب» به خواننده ایرانی ارائه دهد، این تصور در ذهنش ایجاد می‌شود که نویسنده به کشورهای گوناگون غرب سفر کرده است و ماحصل این تجارب گرانسنگ را به رشته تحریر درآورده است.
البته فاضلی در صفحه ۳۶ کتاب این گونه درباره این کتاب می‌نویسد که جای هیچ شک و شبهه‌ای باقی نماند که خواننده با مولفی ‌روبه‌روست که سفرنامه خود به «کشورهای جهان» را نوشته است:«اجازه دهید مختصری به معرفی محتوا و ساختار کتاب حجیم و سنگین حاضر بپردازیم.
این مجموعه یادداشت‌ها، مشاهدات و متونی که در قالب کتاب حاضر در اختیار دارید، توصیف‌ها و تحلیل‌های نگارنده از تجربه زیسته‌‌ام طی سال‌های زندگی‌‌ام در ایران و دیگر کشورهای جهان است.» (۱۳۹۰. ۳۶).
عبارت آخر این جمله بسیار قابل تامل است. فاضلی می‌گوید این کتاب ماحصل توصیف‌های او از «دیگر کشورهای جهان» است و در عنوان کتاب هم به ما وعده داده است که در باب فرهنگ و جامعه کنونی غرب می‌خواهد به صورت ‌انسان‌شناختی سخن بگوید. ما می‌دانیم که واژه غرب به کشورهای اروپای غربی و کانادا و استرالیا و نیوزلند و آمریکا اطلاق می‌شود که مجموعاً بیش از چهل کشور را شامل می‌شود.
البته مفهوم «غرب» پس از جنگ جهانی دوم و پس از فروپاشی دیوار برلین و توسعه پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) دچار دگردیسی‌های بنیادین شده است و قسمت اعظم کشورهای اروپایی (حتی اروپای شرقی و پایگاه‌های سنتی شوروی سابق را نیز) در برمی‌گیرد.
اما آنچه به روایت دکتر فاضلی در این کتاب مربوط می‌شود مدعای او در باب گزارش مردم‌نگارانه زندگی خویش در «دیگر کشورهای جهان است» (فاضلی، ۱۳۹۰. ۳۶) او می‌گوید:«تلاشم این بوده است تا حد ممکن از مفاهیم و رویکردهای ‌انسان‌شناختی و مطالعات فرهنگی برای توصیف و تحلیل آنچه تجربه و مشاهده کرده‌ام، استفاده کنم.» (۱۳۹۰. ۳۶).
اما با نگاهی به گزارش خودِ فاضلی در این کتاب درمی‌یابیم که او در «دیگر کشورهای جهان» زندگی نکرده است و هنگامی که در دیگر کشورها زندگی نکرده باشید نتیجه منطقی این سخن این است که شما نمی‌توانید«تا حد ممکن از مفاهیم و رویکردهای ‌انسان‌شناختی و مطالعات فرهنگی برای توصیف و تحلیل» (۱۳۹۰. ۳۶) آنچه تجربه و مشاهده نکرده‌اید، استفاده کنید.
به سخن ساده‌‌‌تر، فاضلی صرفاً به بریتانیا سفر کرده است و مواد این کتاب ماحصل زندگی چهار ساله او در بریتانیا است و استفاده از عبارت فریبنده «زندگی‌‌ام... در دیگر کشورهای جهان» -نه تنها از نظر اخلاقی درست نیست که اصلاً اینجا بحث من نیست بل از نظر- ‌انسان‌شناسی که مبتنی بر تجربه و مشاهده دست اول محقق در میدان است نیز نادرست و گمراه کننده است. زیرا او نه تنها تجربه‌اش مبتنی بر زندگی در غرب (به صورت جمع) نبوده است، (او صرفاً داده‌هایش مبتنی بر جامعه بریتانیا است) بل کاملاً آدرس دروغین به خواننده داده است که مشاهداتش را از «دیگر کشورهای جهان» در جامعه غرب گردآوری کرده است.
به سخن دیگر، از منظر منطقی «تعمیمات» فاضلی «تالی فاسد» دارد. این سخن بدین معناست که او به خواننده می‌گوید که تا حد ممکن از مفاهیم و رویکردهای ‌انسان‌شناسی برای توصیف و تحلیل تجربه و مشاهداتش استفاده می‌کند، ولی این در حالیست که او «دیگر کشورهای جهان» در غرب را زیست نکرده است اما در کتابش می‌گوید که این کار را کرده است.
من حتی ارجاعی به زندگی او در «ایرلند شمالی» که یکی از مناطق تحت کنترل بریتانیا است ندیدم و ما می‌دانیم که این مناطق ذیل یک کشور واحد به نام اتحادیه پادشاهی بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی با گذرنامه واحد در سازمان ملل قرار دارد.
اما مشخص نیست که چرا فاضلی درباره داده‌هایش در این کتاب بر اساس کدهای ‌انسان‌شناسی رفتار نکرده است و مانند ارجاعاتش به کلاسیک‌های علوم اجتماعی آدرس غلط داده است؟