حمیدرضا نوربخش در گفتوگو با همدلی از محمدرضا شجریان میگوید
برترین آوازخوان بهترین معلم
همدلی| علی نامجو: عده معدودی در تاریخ از عرصه فعالیت خویش پا را فراتر گذاشتند و جولانگاهی که قرار بوده روح تشنهشان را سیراب کند، درنوردیدند و نامشان بزرگتر شد از حوزه کاریشان. از آلبرت اینشتین که گویی ابتدا او بوده و بعدتر قوانین فیزیک به دنیا آمدهاند و چارلی چاپلین و نامآوریاش در عرصه سینمای کمدی گرفته تا پابلو پیکاسو در نقاشی و لئو تولستوی در ادبیات که انگار نامشان سنجاق شده به تاریخ. در موسیقی ایران هم چهرهای برجسته وجود دارد که امروز به یکی از نمادهای موسیقی و البته هنر در ایران بدل شده است: محمدرضا شجریان. او البته امروز تنها با این ویژگیها شناخته نمیشود. شجریان در این دوران بدل به نامی شده فراتر از موسیقی و حتی هنر ایرانزمین که از پیر و جوان و زن و مرد میشناسندش و البته به احترامش، کلاه از سر برمیدارند. گویی اصلاً مهم نیست جز «مرغ سحر» که خیلیها حتی از بیت دوم به بعدش را بلد نیستند و «ربنا»یی که شاید معنایش را هم نمیدانند، اثر دیگری نشنیده باشند از خسروی آواز ایران، شاید بیاهمیت باشد که ندانند با تحریرها و تسلطش به مکاتب آوازی چه کرده در عرصه آواز، اما همهشان باور دارند بزرگترین نامی است که از جمع ستارههای آسمان هنر این سرزمین، هنوز نفس میکشد؛ هرچند بهسختی دمی میآید و سختتر بازدمی میرود، چند سالی میشود عنکبوتِ بیماری، تار خود را روی سرش انداخته و دیگر حنجره خوشتراشش را نمیتواند به رقص دربیاورد. محمدرضا شجریان در عمر پربار خود شاگردانی را هم تربیت کرد که پنجتن در این میان سرآمدند؛ چراکه دورههای عالی را هم بهطور کامل نزد او پشت سر گذاشتند. یکی از این شاگردان برجسته، حمیدرضا نوربخش است که در حال حاضر مدیرعامل خانه موسیقی است و بیش از آواز، دغدغههای صنفی دارد تا سر پا نگه دارد سقفی را برای گرد هم نشستن اهالی سازوآواز. حمیدرضا نوربخش حالا به بهانه زادروز استاد، با ما همنشین شده تا از روزهای تلمذش نزد خسروی آواز بگوید و از ویژگیهایی که محمدرضا شجریان را به برجستهترین چهره موسیقایی ایران تبدیل کرده، بگوید. بخشی از گپوگفت ما با او را در ادامه میخوانید:
عمر فعالیت هنری یک هنرمند را میتوان به دورههای مختلف تقسیم کرد و هرکدام از این ادوار نیز شاخصههای مربوط به خود را دارد. پیش از انقلاب و تا روزهای منتهی به سال 57، محمدرضا شجریان در برنامه رادیویی «گلها» حضور داشت که به دوره مدیریت هوشنگ ابتهاج اداره میشد. بعد از انقلاب و روزهایی را که موسیقی بیشتر در سرودهای انقلابی خلاصه میشد، تا پایان دهه 60 میتوان یک دوره در نظر گرفت و دهههای 70 و 80 را هم میتوان دورههای مجزایی در کارنامه او دانست. بهعنوان کسی که سالها در قامت شاگرد، زیست مشترکی با محمدرضا شجریان داشتهاید، چه نظری درباره دورههای فعالیت او و شاخصههایش دارید؟
شروع فعالیت استاد شجریان به سال ۱۳۴۵ برمیگردد که به زمان مدیریت آقای پیرنیا در برنامه «گلها» مربوط است. استاد بارها خاطره سفرش از مشهد به تهران و آزمون در رادیو را تعریف کرده و گفته «بار اول در آزمون پذیرفته نمیشود». اولین آزمون او در سال ۱۳۴۴ بود و یک سال بعد به اصرار دوستش بار دیگر آزمون داد. متأسفانه همان دوستی که به استاد اصرار کرد، مدتی قبل از دنیا رفت؛ روانشاد ابوالحسن کریمی، دوست دوران کودکی و نوجوانی استاد بود. محمدرضا شجریان برای بار دوم به تهران آمد و آزمون داد که این بار قبول شد؛ ضبط آزمون استاد با صدای ساز رضا ورزنده صورت گرفت. همان قطعه با نام «برگ سبز» و شماره مخصوصی بهعنوان یک برنامه پخش شد، یعنی اجرای تستی استاد بهقدری خوب و قابلقبول بوده که بهعنوان یک برنامه پخش شده و اگر اشتباه نکنم آواز افشاری بوده است. استاد از طریق رادیو، آوازهایی را شنیده و مقداری سنتور از دوستش، آقای جلال اخباری در مشهد آموخته بود. همانطور که میدانید موسیقی در خانه پدری استاد شجریان ممنوع بود؛ پدر او قاری و مدرس قرآن بود، جلسات قرآنی برگزار میکرد و بهشدت با موسیقی مخالفت و ضدیت داشت، به همین دلیل استاد فعالیتهای موسیقایی خود را بهصورت پنهانی دنبال میکرد و همچنین رادیو را مخفیانه گوش میداد. وقتی محمدرضا شجریان، معلم شد و برای تدریس به شهرستان دیگری رفت، آزادانهتر سنتور زد، آواز گوش داد و تقلید کرد. جالب اینکه استاد برای خودش سنتوری ساخته بود و تمرین میکرد.
حضور محمدرضا شجریان در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی هم مربوط به دوران نورعلیخان برومند است؟
بله همینطور است. استاد شجریان در خاطراتش که برای ما تعریف میکرد، میگفت: «واسطه آشنایی من با نورعلیخان، مرحوم استاد بهاری بود. آقای بهاری به من گفت نورعلیخان صدای تو را از رادیو شنیده و دوست دارد تو را ببیند. قراری گذاشتیم و یک روز نورعلیخان آمد. استاد برومند به من گفت آوازی بخوان و به آقای بهاری گفت سازی بزن تا ایشان بخواند. این اتفاق افتاد و من خواندم. زمانی که خواندم، استاد برومند سکوت کرد و بعد گفت این خوانندهها چرا فکر میکنند هر چه کشدار بخوانند، بیشتر آوازی است؟! این حرفی بود که برومند به من زد، فهمیدم او چه میگوید و نکته را گرفتم. دو، سهساعتی آنجا بودیم، ناهار را خوردیم و بعدازظهر دوباره به آقای بهاری گفت سازی بزن تا ایشان بخواند. استاد بهاری دوباره ساز به دست گرفت و من این بار کمی مترِ آواز را سریعتر کردم. وقتی تمام شد، استاد برومند گفت تو میفهمی من چه میگویم. رو به بهاری کرد و گفت این جوان میفهمد من چه میگویم. او خیلی باهوش و بااستعداد است». از آن زمان استاد شجریان همراه با نورعلیخان شروع به کار کرد و بسیار با او مأنوس شد. در آن دو، سه سال تحول اساسی در کار استاد شجریان اتفاق افتاد. او در آن دو سال بهاندازه 10سال که بقیه کار کردند، از وجود استاد برومند بهره برد و متحول شد. همچنین تحت تأثیر زیباییشناسی آواز استاد طاهرزاده قرار داشت. واقعاً طاهرزاده نگین خوانندگان دوره قاجار و ازلحاظ ذوق و سلیقه، جملهپردازی، انتخاب شعر و تلفیق شعر و موسیقی بینظیر بود. شروع فعالیت استاد شجریان به سبک و سیاق امروزی که از او میشناسیم، از آن زمان رقم خورد و امضای شخصی خود را پیدا کرد. به نظر من بعد از این دوره دیگر محمدرضا شجریان تبدیل به استاد محمدرضا شجریان شد.
این اتفاق از چه سالی رخ داد؟
به اعتقاد من از سال ۱۳۵۵ مُهر آوازی روی آواز او خورد.
به دهه شصت رسیدیم. در این دوره محمدرضا شجریان چه فرازوفرودی را پشت سر گذاشت؟
این دوره از سال 1359 آغاز شد تا اینکه در سال 1364 اولین اثر رسمی استاد شجریان به نام «بیداد» منتشر شد. این کار در سال 1361 ضبط شد، 3سال در بایگانی ماند و در سال 1364 امکان انتشار پیدا کرد. بعدازآن فعالیتهای بیرونی استاد شجریان و همکارانشان شروع شد. اول هم کنسرتهای اروپا آغاز شد و کنسرتی در ایران نبود ولی استاد سالی، یکی، دو اثر منتشر میکرد؛ اول «بیداد» و بعد «دستان» و «نوا، مرکبخوانی» منتشر شد. یک سری کارهای دیگر هم مربوط به سالهای 1359، 1360 و 1361 مثل ابوعطای «عشق داند» بود که بعداً منتشر شد. در ادامه «سرّ عشق»، «آستان جانان» و ... انتشار پیدا کرد، ولی فعالیت صحنهای فقط در اروپا میسر بود. در سال 1367 اولین کنسرت بعد از انقلاب استاد شجریان در ایران برگزار شد. البته در سالهای 1357 و 1358 کارهای دانشگاه ملی بود، اما اولین باری که استاد بعد از انقلاب بهصورت رسمی روی صحنه رفت، در سال 1367 به مناسبت زادروز حافظ بود که کنسرتی در تالار وحدت برگزار کرد. در شب اول آقای ذوالفنون، شب دوم آقای پیرنیاکان و شب سوم نِی آقای محمد موسوی، همنواز آواز بود. سهشب روی شعرهای حافظ به مناسبت زادروز این شاعر بزرگ، سازوآواز داشتند. دو، سه سال وقفه افتاد و در سال 1369 یا 1370 کنسرت بعدی استاد شجریان در پارک ارم برگزار شد و 5شب با آقای پیرنیاکان، جمشید عندلیبی و جمشید محبی در قالب گروهی 4 نفره به روی صحنه رفتند.
به زلزله بم برسیم و باغموزهای که قرار بود به دست محمدرضا شجریان تأسیس شود. چرا این پروژه به ثمر ننشست؟
استاد در فعالیتهای عامالمنفعه همیشه پیشقدم بود. بهطور مثال زمانی که زلزله رودبار در سال 1369 رخ داد، استاد در آمریکا بود، کنسرتی برگزار کرد و عوایدش را به زلزلهزدگان رودبار اختصاص داد که منجر به ساخت مدرسهای در این شهر شد. وقتی در بم، زلزله آمد، دل همه به درد آمد. شوکی عجیب، غمی جانکاه و فاجعهای ملی بود. استاد همان زمان به من گفت کنسرتی بگذاریم و مقدمات کنسرت بم را در تالار وزارت کشور آماده کردم. کل عواید سه شب کنسرتی که برگزار شد به زلزله بم اختصاص پیدا کرد و همچنین عواید فیلم کنسرت هم که منتشر شد، به زلزلهزدگان اختصاص داشت. به خاطر دارم در خانه موسیقی، همه هنرمندان موسیقی دورهم جمع شدند و استاد شجریان هم بهعنوان قافلهسالار حضور داشت، مردم میآمدند و در خانه موسیقی، کمکهای مالی خود را ارائه میدادند. قبضهایی را بهعنوان رسید میدادیم و اعانه جمع میکردیم.
اگر بخواهید مشخصه ویژه محمدرضا شجریان را بهعنوان استاد آواز خود نام ببرید، از چه صحبت میکنید؟ از میان شخصیت اجتماعی، خوانندگی، آموزگاری و اصلاحگری سازهای ایرانی، کدام را برمیگزینید؟
او را ازنظر خصوصیات اخلاقی، شخصیت منحصربهفردی میدانم. استاد از ابتدا تا انتها روحیه طلبگی، پویایی و جویایی داشت و این ویژگی در کمتر کسی دیده میشود. علاقه به آموختن، پیگیری، پژوهش و تجربه در او موج میزد. این خصلت جزو مهمترین عوامل موفقیت او بود. همچنین پشتکاری مثالزدنی داشت. استاد به هر کاری دست میزد باید آن را به انتها میرساند و این واژه واقعاً در حد اعلای خود در او وجود داشت. سلامت اخلاقی، شخصیتی، روحی و روانی از ویژگیهای متمایز و ممتاز استاد شجریان بود. تعهد فردی و اجتماعی او به معنای تعهد به هنر و مردم هم ستودنی بود و از خصوصیات بارزش به شمار میرود. استعداد ذاتی او هم انکارناشدنی است و جزو ویژگیهایی است که او را به چهرهای خاص تبدیل میکند. وقتی مجموعه این خصوصیات در فردی به وجود بیاید، یک شخصیت منحصربهفرد به نام محمدرضا شجریان میسازد که فکر میکنم در تاریخ هنر مملکت ما بینظیر است. هیچ هنرمندی را سراغ نداریم که چنین موقعیتی برایش فراهم شده باشد که هم در هنر، جایگاه عالی و اعلی مرتبه ازنظر اهلفن داشته باشد و درعینحال جایگاهی ویژه بین مردم جامعهاش پیدا کند.
جالب اینکه بخشی از این مردم، مخاطب موسیقی محمدرضا شجریان نیستند...
بله، همینطور است. احترام ویژهای که استاد در جامعه دارد، یک موقعیت ممتاز است و ما نظیرش را نداریم. فکر میکنم همه به این نکته معترف باشند که چنین جایگاهی را برای هیچ هنرمندی تاکنون ندیدهایم و نشنیدهایم. بهجرئت میتوانم بگویم این موقعیت در هیچ هنری رخ نداده است.
درباره بیماری استاد شجریان هم برایمان بگویید...
متأسفانه اتفاقی که برای استاد افتاد، ناگهانی بود و پیشبینی نمیشد به این شدت و پیشرفت باشد. سرطان او از کلیه در ابتدای دهه هشتاد شروع شد. استاد در آمریکا جراحی شد و یکی از کلیههای او را برداشتند. تا هفت، هشت سال مشکلی نبود، اما عارضهای در ریه استاد پیدا و او در بیمارستان کسری تهران بستری شد. بازهم استاد را جراحی کردند و تا سال 1394 مشکلی نداشت. شورای پزشکی در آمریکا تشکیل شد و چارهای ندید جز رادیوتراپی با اشعه. این رادیوتراپی منجر به عارضه مغزی برای استاد شد و مشکل حرکتی برای او ایجاد کرد. بعد به ایران آمد و حالا باید گفت، متأسفانه استاد در برزخی قرار دارد و باید منتظر بود تا بهبود پیدا کند، ولی مدتی است بیماری او تشدید میشود و بعد از مدتی خطر فروکش میکند.
ازنظر شما، محمدرضا شجریان خواننده بهتری است یا معلم برتری؟
اتفاقاً او کسی است که هر دو را در سطح عالی دارد. ما میبینیم بعضی در هنر، معلمهای برجستهای هستند، اما الزاماً مجری برجستهای نیستند یا ممکن است خواننده ممتازی باشند ولی معلم ممتازی نباشند. استاد شجریان هم خواننده درجهیکی است و هم معلمی درجهیک. من معلم آوازی برتر از آقای شجریان نمیشناسم، چون آنالیز آوازی که توسط او انجام شده، بینظیر است. دوره آوازی را سراغ ندارم که هیچ خواننده و معلمی برای دوره عالی، تدوین کرده و طرح درسی مخصوص این دوره داشته باشد. بروید تحقیق کنید و بپرسید دوره عالی آواز چیست و اصلاً تاکنون داشتهایم؟ پیشازاین همه ردیف آوازی تعلیم میدادند و نهایتاً شیوه خود را چه در ساز و چه در آواز به شاگردانشان میآموختند. استاد شجریان تنها کسی است که دوره عالی برای آواز تدوین کرده است. ساعتها فکر کرده برای فراتر از دورههای پیشین باید چه کرد. اگر هنرجویی دوره ردیف را نزد ما گذراند و شیوه آوازخوانی را هم فراگرفت، بعدش باید رهایش کرد؟ معمولاً هم افراد وقتی به کلاس آواز میرفتند و مطالب را میآموختند، دیگر باید تجربه میکردند و به فراخور استعدادشان، موفق یا ناموفق میشدند. بههرحال روزنهای برای خود باز کرده و فعالیت خود را آرامآرام در تجربههای شخصی دنبال میکردند تا به سبک و سیاق و شیوهای برسند. همه خوانندههای ما چنین وضعیتی داشتند و حتی خود استاد همچنین روندی را در آموزش دنبال کرد. او نزد استادانی مانند مهرتاش، برومند، دوامی و عبادی رفت، اما او ساز جلیل شهناز را هم ازلحاظ جملهبندی آنالیز میکند که نشانگر دقت نظر بسیار بالایی است و کسی توجهی به آن نداشته است. استاد شجریان به من و دیگر شاگردانش میگفت: «شما برای اینکه بتوانید جملهبندی موسیقایی را بیاموزید و زیباییشناسی آواز را یاد بگیرید، ساز شهناز را گوش بدهید و حفظ کنید». یکی از تکالیف من این بود که ساز استاد شهناز را حفظ کنم. فکر کنید من باید یک ربع تکنوازی استاد شهناز را از برمیکردم. استاد میگفت: «من این کار را انجام دادهام». بدون اینکه کسی به او بگوید، دقت داشته و رمز و رازهایی را ازنظر جملهپردازی و خلق و بسط جملات کشف کرده است. به قول خودش موتیفشناسی، موتیفسازی، بسط موتیفها و ارتباط بین موتیفها را انجام داده. تنها یک معلم به این موارد دقت میکند. کاری که او انجام داده در زمینه آموزش آواز هم عجیبوغریب است.
یعنی روحیه پژوهندگی هم داشت...
بله، استاد شجریان معتقد بود هنرجو تا دورهای مصرفکننده است و از دورهای باید تولید کند. آموزش تولید را چگونه باید دید و چه باید کرد؟ جملهبندی در آواز یعنی چه؟ این نکات را شما در ردیف نمیآموزید. تلفیق شعر و موسیقی نکته مهم دیگری است؛ شما چگونه باید با شعر برخورد کنید؟ ملاکهای انتخاب شعر باید چه باشد؟ آیا هر شعری را در هر دستگاهی میشود خواند؟ پیام سهگاه و شور یکی است؟ پیام ماهور و اصفهان یکی است؟ پیام ابوعطا و راست پنجگاه یکی است یا تفاوت دارد؟ وقتی ملودی و لحن فرق میکند، محتوا هم باید متفاوت باشد، بنابراین شعرش هم باید متناسب با لحن و قالب انتخاب شود. محتوا و قالب باید با همدیگر همسو باشند. این نکات را در دوره آموزش عالی میگویند که چه شعرهایی به درد شور یا ابوعطا میخورد. کجا باید به وزن شعر و کجا به محتوایش توجه کنیم؟ آیا غزل را باید به ترتیب بخوانیم یا ببینیم هر بیت به درد کدام گوشه میخورد؟ مثلاً یکی از امتیازات طاهرزاده این است که گاهی اصلاً مطلع غزل را نخوانده چون به دردِ آن دستگاه نمیخورده است. مثلاً درآمد اصفهان خوانده و دیده مطلع غزل به دردش نمیخورده و بهطور مثال از بیت سوم، آواز را شروع کرده است. خواننده در آواز باید به این مسائل دقت کند. این مواردی است که آواز شجریان را متمایز میکند.