نقدینهای بر برگزیده سرودههای عباس درویشی کرمانشاهی
آخرین برف بی بهار
فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)این کتاب 307 صفحهای دربرگیرنده قوالب غزل، مثنوی، ربایی (رباعی)، دوبیتی و اشعار نیمایی است. درویشی شاعری است آنتولوژیک، در غزل بیشتر از صائب تبریزی پیروی میکند: «تا سبونوش خم رنگین طبع «صائب» ایم/از غزل باران ما آغوش هر کانون پر است»
او در همین مسیر نسبشناسانه به نای نیلبک نالههای مولانا هم گوش میدهد، چراکه: «...و سیب هستی ما از دونیمه کامل بود/چگونه نیمهی من بی تو و جدا از تو ...» (ص 11) او یک نگاه و نگره وحدت وجودی را در جهانبینیاش دنبال میکند. زبان شعری درویشی مثل همان دو شقه سیب یک شقهاش صائبانه و شقه دیگرش نیماست: «دونیمهام که یکی پر ز جذبهی «صائب» و نیمهی دگرم پرطراوت از «نیما» ست» (ص 34)
جمعکردن این هر دوان صائب و نیما در یکزبان و نگاه و جهانبینی کار بهغایت سخت و ممتنعی است.
درویشی در غزل به نحوی از صائب خط میگیرد با این تفاوت که زبان درویشی سادهتر و بهروزتر از صائب تبریزی است و به همچنین ساختار و بافتار و شکل غزلهای درویشی با غزلهای صائب فرق دارد.
ابیات غزلهای درویشی عمدتاً در پیوندی افقی و عمودی ازلحاظ معنایی به هم وصل شدهاند، اما صائب در غزل به مصراعهای رنگین میاندیشد: «زنند به سر هم گل ز مصرع رنگین/ز فکر تازه، گل بوستان یکدگرند/فتادگان، به فلک سر فرو نمیآرند/که از بلندی فکر، آسمان یکدگرند» (صائب) هرکدام از مصراعهای صائب مفهومی جداگانه دارند و بهطور مستقل دارای زیبایی و جذابیت و ارزش هنریاند.
کلید معنایی غزلهای صائب هماره مصراع دوم است. درویشی در غزل دو خاطره که ازلحاظ قافیه و ردیف و وزن متأثر از یکی از غزلهای صائب تبریزی است، توانسته تا حدودی به المانهای صائب نزدیک شود: «ز ما دو خاطرهی سوگوار میماند/ عطش ز لاله، نم از چشمهسار میماند.../خزان بخت مرا رستن گیاهی نیست/تهی همیشه زگل، شورهزار میماند» (ص 15)
ولی او در غزل گندم و شیطان از آموزههای صائب فاصله میگیرد: «ای خوش آن لحظه که بیفاصله با ما باشی/ساحل همنفسات باشم و دریا باشی...» (ص 23) اگر یکی از ابیات این غزل را در غزلهای صائب بگذارید، تفاوت سبک دو شاعر بیشتر نمایان میشود.
در سرودههای درویشی بسامدهای استعارههای حسامیزانه و متناقضنما و بسامدهای آدمنمایی یا تشخیص و اسلوب معادلات همراه با موتیفهای کهن و جدید بهسان غزلهای صائب کم نیست: «چکد ترانهی آب از سهتار شعرم تا/به سیم نازک اندیشهام صدا از تو» (ص 11)
استعاره حسامیزانه چکیدن ترانه تشخیص ترانه آب و صور خیال تشبیه ترانه آب و سهتار شعر از شاخصههای اشعار درویشی است.
همچنین است: «ریزد ملال گریه ز بغض صدای برگ /گل سر به روی شانهی گل در قفای برگ» (ص 13)
ریزش ملال حسامیزی است. صدای برگ استعاره و تشخیص، شانه گل اضافه استعاری است.
در هرکدام از غزلیات درویشی که بنگرید موتیفهای برگ، ابر، شقایق، شکوفه، گل سرخ، کبوتر، پرواز، ستاره، گندم و امثالهم را بهخوبی مشاهده میکنید.
حدود 160صفحه از کتاب در تسلط غزلهای اوست و 77صفحه از سرودههای درویشی در قالب و وزن نیمایی یا نیمایی و سپید است؛ بنابراین است با بررسی این نوع اشعار سبک و نرمزبانی درویشی بیشتر نمایان میشود.
با توجه به مانیفست نیما و شکل یا فرم اشعار او، درویشی را باید یک شاعر بینابینی یا نوقدمایی دانست. نگاه رمانتیکوار درویشی بیشتر برگرفته از زبان و نگاه فریدون مشیری، حمید مصدق، هوشنگ ابتهاج و شفیعی کدکنی است.
واژههای ماه، مرغان، آینه، برکه و کلماتی که بهصورت مجرد بدون شناسایی جزئیات در شعر ظاهر میشوند، نشانگر سبک و اسلوب شاعران رمانتیک است.
رمانتیکها حس تپنده و تپش حسی قدرتمندی دارند و نیما نیز با شعر افسانه که یک شعر نمایشی زیباست، از کلاسیکها فاصله گرفت، ولی بعد از افسانه با سرودن ققنوس، مرغ آمین و داروگ پایهگذار سمبولیسمی شد که دوست نداشت از عالم رئالیستیاش کنده شود. رد این نوع شعر را میتوان در شعر شبانه 3درویشی دنبال کرد: «خسته/تا صبح نخوابیدم/در اجاقی سنگی/- لکهای خاکستر/هیزم سوختهای، مشتی پر/- نم خونابه به سنگ/ ردپاهایی/ چند...» (ص 279) شعر زیبای بالایی یادآور شعر زیبای اجاق سرد نیماست. از این نمونه درویشی بسیار دارد.
او در همین مسیر نسبشناسانه به نای نیلبک نالههای مولانا هم گوش میدهد، چراکه: «...و سیب هستی ما از دونیمه کامل بود/چگونه نیمهی من بی تو و جدا از تو ...» (ص 11) او یک نگاه و نگره وحدت وجودی را در جهانبینیاش دنبال میکند. زبان شعری درویشی مثل همان دو شقه سیب یک شقهاش صائبانه و شقه دیگرش نیماست: «دونیمهام که یکی پر ز جذبهی «صائب» و نیمهی دگرم پرطراوت از «نیما» ست» (ص 34)
جمعکردن این هر دوان صائب و نیما در یکزبان و نگاه و جهانبینی کار بهغایت سخت و ممتنعی است.
درویشی در غزل به نحوی از صائب خط میگیرد با این تفاوت که زبان درویشی سادهتر و بهروزتر از صائب تبریزی است و به همچنین ساختار و بافتار و شکل غزلهای درویشی با غزلهای صائب فرق دارد.
ابیات غزلهای درویشی عمدتاً در پیوندی افقی و عمودی ازلحاظ معنایی به هم وصل شدهاند، اما صائب در غزل به مصراعهای رنگین میاندیشد: «زنند به سر هم گل ز مصرع رنگین/ز فکر تازه، گل بوستان یکدگرند/فتادگان، به فلک سر فرو نمیآرند/که از بلندی فکر، آسمان یکدگرند» (صائب) هرکدام از مصراعهای صائب مفهومی جداگانه دارند و بهطور مستقل دارای زیبایی و جذابیت و ارزش هنریاند.
کلید معنایی غزلهای صائب هماره مصراع دوم است. درویشی در غزل دو خاطره که ازلحاظ قافیه و ردیف و وزن متأثر از یکی از غزلهای صائب تبریزی است، توانسته تا حدودی به المانهای صائب نزدیک شود: «ز ما دو خاطرهی سوگوار میماند/ عطش ز لاله، نم از چشمهسار میماند.../خزان بخت مرا رستن گیاهی نیست/تهی همیشه زگل، شورهزار میماند» (ص 15)
ولی او در غزل گندم و شیطان از آموزههای صائب فاصله میگیرد: «ای خوش آن لحظه که بیفاصله با ما باشی/ساحل همنفسات باشم و دریا باشی...» (ص 23) اگر یکی از ابیات این غزل را در غزلهای صائب بگذارید، تفاوت سبک دو شاعر بیشتر نمایان میشود.
در سرودههای درویشی بسامدهای استعارههای حسامیزانه و متناقضنما و بسامدهای آدمنمایی یا تشخیص و اسلوب معادلات همراه با موتیفهای کهن و جدید بهسان غزلهای صائب کم نیست: «چکد ترانهی آب از سهتار شعرم تا/به سیم نازک اندیشهام صدا از تو» (ص 11)
استعاره حسامیزانه چکیدن ترانه تشخیص ترانه آب و صور خیال تشبیه ترانه آب و سهتار شعر از شاخصههای اشعار درویشی است.
همچنین است: «ریزد ملال گریه ز بغض صدای برگ /گل سر به روی شانهی گل در قفای برگ» (ص 13)
ریزش ملال حسامیزی است. صدای برگ استعاره و تشخیص، شانه گل اضافه استعاری است.
در هرکدام از غزلیات درویشی که بنگرید موتیفهای برگ، ابر، شقایق، شکوفه، گل سرخ، کبوتر، پرواز، ستاره، گندم و امثالهم را بهخوبی مشاهده میکنید.
حدود 160صفحه از کتاب در تسلط غزلهای اوست و 77صفحه از سرودههای درویشی در قالب و وزن نیمایی یا نیمایی و سپید است؛ بنابراین است با بررسی این نوع اشعار سبک و نرمزبانی درویشی بیشتر نمایان میشود.
با توجه به مانیفست نیما و شکل یا فرم اشعار او، درویشی را باید یک شاعر بینابینی یا نوقدمایی دانست. نگاه رمانتیکوار درویشی بیشتر برگرفته از زبان و نگاه فریدون مشیری، حمید مصدق، هوشنگ ابتهاج و شفیعی کدکنی است.
واژههای ماه، مرغان، آینه، برکه و کلماتی که بهصورت مجرد بدون شناسایی جزئیات در شعر ظاهر میشوند، نشانگر سبک و اسلوب شاعران رمانتیک است.
رمانتیکها حس تپنده و تپش حسی قدرتمندی دارند و نیما نیز با شعر افسانه که یک شعر نمایشی زیباست، از کلاسیکها فاصله گرفت، ولی بعد از افسانه با سرودن ققنوس، مرغ آمین و داروگ پایهگذار سمبولیسمی شد که دوست نداشت از عالم رئالیستیاش کنده شود. رد این نوع شعر را میتوان در شعر شبانه 3درویشی دنبال کرد: «خسته/تا صبح نخوابیدم/در اجاقی سنگی/- لکهای خاکستر/هیزم سوختهای، مشتی پر/- نم خونابه به سنگ/ ردپاهایی/ چند...» (ص 279) شعر زیبای بالایی یادآور شعر زیبای اجاق سرد نیماست. از این نمونه درویشی بسیار دارد.