بررسی جنبش هنر معماری مدرن در شکلگیری ساختارهای شهری ایران
هویت در معماری
فرزاد رستمیفر (معمار و پژوهشگر)در دنیایی که گرفتار انبوه اطلاعات بیربط است، شفافیت برتری است. در تئوری هرکس میتواند به بحث درباره آینده، هویت، معماری و.... بپردازد، اما قطعا در حوزه عمل ایستادگی بربینش روشن کاری بسیار دشوار است. پس از اندکی حتی ممکن است متوجه چه بحثی در جریان است و یا اینکه مشکل کلیدی کار کجاست، چرا که همیشه، از تجمل امکان تحقیق برخوردار نیستیم، زیرا همواره بر این باوریم که مسائل مهمتری داریم و زندگی عرصه خیالپردازی نیست! باید سر کار برویم. از کودکان و والدین پیرمان مراقبت کنیم و... اما متاسفانه تاریخ تخفیف نمیدهد، تاریخ تخفیف نمیدهد اگر بدون حضور ما برای آینده تصمیمگیری میشود چون، سرگرم تهیه خوراکی بیکیفیت و پوشاکی برازنده هستیم. شما و ما از عواقب این تصمیمات مبرا نمیشویم. قطعا منصفانه نیست، ولی چه کسی گفته است که تاریخ منصف است؟ به عنوان یک پژوهشگر و طراح قطعا نمیتوانیم به مردم غذا و لباس بدهیم، اما میتوانیم تلاش کنیم کمی شفافیت به آنها عرضه کنیم. هویت را ماهیت، وجود، هستی و تشخص معنا میکنند و این همان معنایی است که در میان متکلمان و نویسندگان مشهور است. برابر پارسی آنچهبود، کیستی، چیستی نام و نشان و از همه اینها مهمتر هستی است و در ادامه معماری به طور خلاصه عبارت از یک هنر اجتماعی در پاسخ به یک نیاز عینی بنابراین هویت در معماری را میتوان کاربست یک هنر اجتماعی در پاسخ به نیازهای عینی تلقی کرد که دارای تشخص و هستیگرا باشد. بنابراین در این بحث تمام دستساختهای بشر که به موضوعات، کار، آزادی، برابری، جامعه، تاریخ، مهاجرت، جنگ، فروتنی، جهل، عدالت، پساحقیقت، افسانه و معنا بیتوجه باشند از دایره این بحث خارج هستند. در یک نگاه کلی معماری را جریانی پیوسته که دارای مقاطع مختلف بوده و در جغرافیا و بسترهای مختلف شکلهای متفاوت را به خود گرفته است؛ در مییابیم. درمییابیم که هیچ دورانی ارجحیت قابل ملاحظهای نسبت به دوران پیش از خود نداشته و همگی دارای ارزش و پیام خاص خود هستند. البته این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که اولویت و برتری با دورانی است که بدون تخریب آثار پیش از خود و در جای خود و نه بر جای آثار پیش از خود توانسته باشد در حوزه پاسخگویی به نیازهای زمان زایش خود برای خویش تشخص و نام و نشانی ماندگار و قابل تداوم تا ادوار بعد دست و پا کرده باشد. اگر همانگونه که معمولا رایج است تغییرات معماری فورمال را معیار و ملاک شناخت هنرمندان و مکاتب و دورانهای مختلف قرار دهیم، میتوانیم بعد از باروک از نئوکلاسیسم، نئوگوتیک، اکلکتیزم صحبت کنیم، ولی بلافاصله متوجه خواهیم شد که فعالیتهایی که از آن صحبت میکنیم فقط قسمتهای کوچکی از پدیدههای معماری و فرهنگ زمان خود را تشکیل دادهاند و علاوه بر این از بستگی آن با اجتماع به تدریج کاسته شده و در نتیجه مسائلی تازه سوا از رسوم و عادات موروثی در درجه اول اهمیت قرار میگیرد. بنابراین در این بحث لازم است حیطه مطالعه را وسیع کرده و عوامل تکنیکی، اجتماعی و اقتصادی را که از سال 1750میلادی به بعد به سرعت در حال تغییر بودهاند، مستقیما مورد بررسی قرار دهیم، هرچند که در نظر اول بستگی آنها با معماری چندان مشهود به نظر نرسد. در زمینههای مختلف چه در داخل یا خارج از حدود سنتهای موروثی احتیاجات مادی و معنوی تازه و ایدههای نو و وسایل جدید به تدریج وارد میدان فعالیتهای معماری میشود تا جایی که به صورت یک معماری تازه و جدید که به کلی با معماری قدیم متفاوت است ظهور میکند، بدین ترتیب توضیح پیدایش معماری مدرن که در بدو امر ممکن است غیر قابل فهم به نظر برسد با اتخاذ این روش امکانپذیر میشود. جنبش مدرن ریشه بسیار عمیقی در سنت فرهنگی اروپا دارد و توسط توالی تدریجی به تجربیات گذشته مربوط و متصل است. منتهی بین وسعت زمینهای که موجب پیدایش معماری مدرن میشود، بهویژه در ابتدا که بسیار وسیع بوده و تجربیات مختلفی را در دوران صنعتی دربرمیگیرد و حیطهای که جنبش معماری موروثی خود را در آن محصور میکند تفاوت بهسزایی وجود دارد. در عین اینکه در هر دو زمینه مسائل پیوستگی خاص خود و در حال تکامل است با گسیختگیهای مکرر و تضادهای فاحشی نیز همراه است. به همین دلیل میتوانیم جنبش معماری مدرن را یک جنبش انقلابی بنامیم. در این صورت است که میتوانیم نام آن را برنامهای برای توضیح ثروتهای هنری بر طبق احتیاجات و نیازهای اجتماع مدرن بگذاریم. پس به طور خلاصه نتیجه خواهیم گرفت که معماری مدرن نتیجه تداوم در پاسخگویی به نیازهای واقعی جامعه مدرن عینیت یافته است، نه صرفا بر اساس سلایق و تجربیات زیباییشناسی معمارانه معماران زمان خود.
معماری مدرن با تغییرات تکنیکی، اجتماعی و فرهنگی مربوط به انقلابات صنعتی متولد میشود و اگر بخواهیم از اجزای منفرد آن صحبت کنیم میتوانیم بگوییم که معماری مدرن از همان بدو انقلاب صنعتی یعنی حدود 1760میلادی شروع شده است. بعد از این که هر یک تحولات مجزا و به روشنی مشخص و تعیین شدند، احتیاج به تشکل آنها با یکدیگر پدید میآید. هنگامی که این احتیاجات به صورت برنامه کار درآمد معماری مدرن به عنوان وسیلهای برای نزدیک ساختن افکار به اعمال و نیازهای جامعه مدرن متولد میشود. این مسئله برای اولین بار و روشنی و وضوح با کارهای ویلیام موریس در انگلستان صورت عمل به خود میگیرد، به این ترتیب میتوان گفت که معماری مدرن هنگامی شروع میشود که موریس عملا شروع به کار میکند. به طور دقیق سال 1862میلادی.
نقطه نهایی تمام کوششها قدمی است که در بحبوحه جنگ جهانی اول برداشته میشود و تاریخ آن را میتوان سال 1919 یعنی وقتی که والترگروپیوس مدرسه وایمار را افتتاح میکند قراردارد بعد از جنگ اول تصور میشدکه میتوان با رد هر نوع رابطه با گذشته بسته جدیدی از فرمهایی با ارزش جهانی بهوجود آورد، اما مسیر اتفاقات ثابت کرد که چنین چیزی ممکن نیست. این جریان در طی دههها توسط مدارس معماری بسیار با اهمیتی چون باوهاوس، خوتماوس، بوزآر، کلاسکو، دانشکده معماری و شهرسازی ریو و پاولیستا پشتیبانی و مورد آموزش قرار گرفت. به هرحال نباید ازمدنظر دور داشت زمانی که راجع به معماری مدرن صحبت میکنیم، صرفا در خصوص مجموعهای از فرمهای نوین صحبت نمیکنیم؛ بلکه در خصوص نحوه جدیدی از تفکر که هنوز هم نتایج آن به طور کامل مورد محاسبه و ارزیابی قرار نگرفته حرف میزنیم که منافع طبقاتی بدون شک عامل ایجاد آن بوده است.
چارلز دیکنز در 1859 انقلابات صنعتی را این گونه توصیف میکند:«بهترین دورانها و بدترین آنها بود. دوران دانش و عمل و ایمان و بیایمانی بود. فصل نور و تاریکی بود. بهار امید و خزان نا امیدی بود. همه چیز و هیچ چیز را در برابر خود داشتیم. همزمان به سوی آسمان و قهر زمین روان بودیم.»
در دو دهه میان کودتای اسفند 1299 تا کنارهگیری رضاشاه از سلطنت در شهریور1320 ایران دستخوش دگرگونی ژرفی شد. تشکیل یک دولت نوین نیرومند که میتوانست قدرت و نه لزوما مشروعیت خود را به سراسر کشور اعمال کند. این دولت نوین به عنوان عامل تغییر اجرا و تقویت برنامه کار نخبگان ملیگرا و بدون کمک و گاه بر خلاف تمایلات طبقات میانی و سنتی جامعه نظیر «علما» اصناف و خوانین عشایری و به طور کلی آقاها رشد پیدا کرد و گسترش یافت و یک جامعه به ظاهر اروپایی و متجدد از لحاظ جلوههای فرهنگی و فکری و بنیانی را شکل و پرورش داد. نخستین و بنیادیترین طبقهای که از سوی دولت در دوره پهلوی یکم انجام گرفت، تاسیس ارتش نوین بر اساس خدمت نظام همگانی و اجباری بود. اقدامات بسیار دیگری در راستای ایجاد تمرکز و تجدد در پی آن انجام شد. رژیم جدید نظام مالیاتی ایران را سامان داد و از این طریق بردرآمدهای دولت افزود. نظام بانکداری و گمرکی را اصلاح کرد و به بسیج منابع برای تحقق طرحهای مهم عامالمنفعه پرداخت که از جمله این برنامهها میتوان به برنامههای خرید کلان اسلحه، جادهسازی و احداث راهآهن سراسری کشور اشاره کرد. افزون به ارتش ستون دیگر نظم جدید دیوانسالاری مدنی بود که توسعه و تجدید سازمان یافت. ضمن اینکه سازمان اداری کشور با سلسله مراتب به شدت کنترل شده توسط وزارت کشور کاملا شکل و تمرکز یافته بود، نظام قضا نیز در درون وزارت دادگستری متمرکز شد و مجموعه قوانین بازرگانی در سال 1304 و قوانین کیفری در سال 1305 و قوانین مدنی در 1307 تهیه و به تصویب رسید. نفوذ بیگانه کاهش یافت و گروههای خودمختار عشایری و در واقع خودسر و صاحبان قدرت ایالتی زیر سلطه دولت قرار گرفتند. نظام آموزشی و علمی نوین با ایجاد مدارس ابتدایی و متوسطه شروع به کار کرد و دانشگاه تهران در سال 1312 در تهران افتتاح شد. بنابراین شالودههای نیک و بد دولت جدید و جامعه جدید ایرانی طی دو دهه میان سالهای 1300 تا 1320 پیریزی شد.
تهران به عنوان پایتخت تعریف جدیدی به خود گرفت؛ برجها و باروها برچیده شد، تهران دیگر دارالخلافه نبود، پایتخت بود. محلات و خیابانهای تازه احداث شد و وسعت شهر رو به بزرگی گذاشت این رقم 11مرتبه از طهران زمان فتحعلیشاه و 5/2مرتبه از زمان ناصرالدین شاه بزرگتر بود، پایتخت کانون تحقق تحولاتی بود که پس از سرکوب انقلاب مشروطه فقط در ذهن طبقه میانی جامعه و مشروطهخواهان بود درست در همین زمان بود که جاده تحولات صنعتی و پیامدهایش در حوزه معماری یعنی معماری مدرن به ایران رسید که با بسیاری از ارزشهای سنتی سر آشتی نداشت. پس از افول قدرت پهلوی اول و انبوه موضوعات پس از آن خیزش بعدی هشت سال پس از کودتای سیاه 28 مرداد 1332 یعنی اوایل دهه چهل شمسی به بار نشست. این بار بر خلاف دوره پیشین شهرها بر خلاف طبیعت و ساختار مدنی خود رشد داده شد. برنامهها و طرحهای شهری تهیه شده در این دوران که اولین طرحهای جامعه محسوب میشدند. بر خلاف ظرفیتهای تاریخی و طبیعی طرحاندازی میشوند وکمتر به ویژگیهای طبیعی و تاریخی و بیشتر به پیاده کردن فرمهای تجدیدی شهرسازی تکیه و تداوم داشتهاند که در آن هم در تقلایی بیحاصل در زیر چرخ بروکراسی نیمهجان و اقتدار فرایندهای مالی و پولی تقریبا خرد شده و بیتاثیر و یا کم تاثیر ماندهاند. از چهره شهرها میتوانیم بخوانیم که موانع فنسالارانه بر هدایت آگاهانه توسعه شهر به نحو فجیعی پیروز شده و بازار پر رونقی برای سوداگری مستغلات فراهم کردهاند که اگر ادامه دهیم تا چند دهه دیگر، زندگی در این کانونهای زیستی بسیار پر مخاطره خواهد بود. حرکت بر خلاف جریانهای طبیعی و تاریخی فهم شهرها را مشکل ساخته و هم اکنون با شهرهایی روبهرو هستیم که به این نادیدهانگاری عکسالعمل نشان میدهند. شهرهایی که کوشش میشود با ابتکار پیمانکاران پل و تونل شکل و شمایل شهر به خود بگیرند که البته نخواهند گرفت. بیتردید مسیر کیفیتطلبی و زیست پایدار در شهرها از مسیر حفظ و نگاهداشت ارزشهای تاریخی و طبیعی به جانمانده از دوران پیشین، گذشته، چرا که بدون توجه و تمرین و ممارست بر آن مسیر، خلق و ایجاد آن چه نیست و ضروری به نظر میرسد هرگز مقدور نخواهد بود.
معماری مدرن با تغییرات تکنیکی، اجتماعی و فرهنگی مربوط به انقلابات صنعتی متولد میشود و اگر بخواهیم از اجزای منفرد آن صحبت کنیم میتوانیم بگوییم که معماری مدرن از همان بدو انقلاب صنعتی یعنی حدود 1760میلادی شروع شده است. بعد از این که هر یک تحولات مجزا و به روشنی مشخص و تعیین شدند، احتیاج به تشکل آنها با یکدیگر پدید میآید. هنگامی که این احتیاجات به صورت برنامه کار درآمد معماری مدرن به عنوان وسیلهای برای نزدیک ساختن افکار به اعمال و نیازهای جامعه مدرن متولد میشود. این مسئله برای اولین بار و روشنی و وضوح با کارهای ویلیام موریس در انگلستان صورت عمل به خود میگیرد، به این ترتیب میتوان گفت که معماری مدرن هنگامی شروع میشود که موریس عملا شروع به کار میکند. به طور دقیق سال 1862میلادی.
نقطه نهایی تمام کوششها قدمی است که در بحبوحه جنگ جهانی اول برداشته میشود و تاریخ آن را میتوان سال 1919 یعنی وقتی که والترگروپیوس مدرسه وایمار را افتتاح میکند قراردارد بعد از جنگ اول تصور میشدکه میتوان با رد هر نوع رابطه با گذشته بسته جدیدی از فرمهایی با ارزش جهانی بهوجود آورد، اما مسیر اتفاقات ثابت کرد که چنین چیزی ممکن نیست. این جریان در طی دههها توسط مدارس معماری بسیار با اهمیتی چون باوهاوس، خوتماوس، بوزآر، کلاسکو، دانشکده معماری و شهرسازی ریو و پاولیستا پشتیبانی و مورد آموزش قرار گرفت. به هرحال نباید ازمدنظر دور داشت زمانی که راجع به معماری مدرن صحبت میکنیم، صرفا در خصوص مجموعهای از فرمهای نوین صحبت نمیکنیم؛ بلکه در خصوص نحوه جدیدی از تفکر که هنوز هم نتایج آن به طور کامل مورد محاسبه و ارزیابی قرار نگرفته حرف میزنیم که منافع طبقاتی بدون شک عامل ایجاد آن بوده است.
چارلز دیکنز در 1859 انقلابات صنعتی را این گونه توصیف میکند:«بهترین دورانها و بدترین آنها بود. دوران دانش و عمل و ایمان و بیایمانی بود. فصل نور و تاریکی بود. بهار امید و خزان نا امیدی بود. همه چیز و هیچ چیز را در برابر خود داشتیم. همزمان به سوی آسمان و قهر زمین روان بودیم.»
در دو دهه میان کودتای اسفند 1299 تا کنارهگیری رضاشاه از سلطنت در شهریور1320 ایران دستخوش دگرگونی ژرفی شد. تشکیل یک دولت نوین نیرومند که میتوانست قدرت و نه لزوما مشروعیت خود را به سراسر کشور اعمال کند. این دولت نوین به عنوان عامل تغییر اجرا و تقویت برنامه کار نخبگان ملیگرا و بدون کمک و گاه بر خلاف تمایلات طبقات میانی و سنتی جامعه نظیر «علما» اصناف و خوانین عشایری و به طور کلی آقاها رشد پیدا کرد و گسترش یافت و یک جامعه به ظاهر اروپایی و متجدد از لحاظ جلوههای فرهنگی و فکری و بنیانی را شکل و پرورش داد. نخستین و بنیادیترین طبقهای که از سوی دولت در دوره پهلوی یکم انجام گرفت، تاسیس ارتش نوین بر اساس خدمت نظام همگانی و اجباری بود. اقدامات بسیار دیگری در راستای ایجاد تمرکز و تجدد در پی آن انجام شد. رژیم جدید نظام مالیاتی ایران را سامان داد و از این طریق بردرآمدهای دولت افزود. نظام بانکداری و گمرکی را اصلاح کرد و به بسیج منابع برای تحقق طرحهای مهم عامالمنفعه پرداخت که از جمله این برنامهها میتوان به برنامههای خرید کلان اسلحه، جادهسازی و احداث راهآهن سراسری کشور اشاره کرد. افزون به ارتش ستون دیگر نظم جدید دیوانسالاری مدنی بود که توسعه و تجدید سازمان یافت. ضمن اینکه سازمان اداری کشور با سلسله مراتب به شدت کنترل شده توسط وزارت کشور کاملا شکل و تمرکز یافته بود، نظام قضا نیز در درون وزارت دادگستری متمرکز شد و مجموعه قوانین بازرگانی در سال 1304 و قوانین کیفری در سال 1305 و قوانین مدنی در 1307 تهیه و به تصویب رسید. نفوذ بیگانه کاهش یافت و گروههای خودمختار عشایری و در واقع خودسر و صاحبان قدرت ایالتی زیر سلطه دولت قرار گرفتند. نظام آموزشی و علمی نوین با ایجاد مدارس ابتدایی و متوسطه شروع به کار کرد و دانشگاه تهران در سال 1312 در تهران افتتاح شد. بنابراین شالودههای نیک و بد دولت جدید و جامعه جدید ایرانی طی دو دهه میان سالهای 1300 تا 1320 پیریزی شد.
تهران به عنوان پایتخت تعریف جدیدی به خود گرفت؛ برجها و باروها برچیده شد، تهران دیگر دارالخلافه نبود، پایتخت بود. محلات و خیابانهای تازه احداث شد و وسعت شهر رو به بزرگی گذاشت این رقم 11مرتبه از طهران زمان فتحعلیشاه و 5/2مرتبه از زمان ناصرالدین شاه بزرگتر بود، پایتخت کانون تحقق تحولاتی بود که پس از سرکوب انقلاب مشروطه فقط در ذهن طبقه میانی جامعه و مشروطهخواهان بود درست در همین زمان بود که جاده تحولات صنعتی و پیامدهایش در حوزه معماری یعنی معماری مدرن به ایران رسید که با بسیاری از ارزشهای سنتی سر آشتی نداشت. پس از افول قدرت پهلوی اول و انبوه موضوعات پس از آن خیزش بعدی هشت سال پس از کودتای سیاه 28 مرداد 1332 یعنی اوایل دهه چهل شمسی به بار نشست. این بار بر خلاف دوره پیشین شهرها بر خلاف طبیعت و ساختار مدنی خود رشد داده شد. برنامهها و طرحهای شهری تهیه شده در این دوران که اولین طرحهای جامعه محسوب میشدند. بر خلاف ظرفیتهای تاریخی و طبیعی طرحاندازی میشوند وکمتر به ویژگیهای طبیعی و تاریخی و بیشتر به پیاده کردن فرمهای تجدیدی شهرسازی تکیه و تداوم داشتهاند که در آن هم در تقلایی بیحاصل در زیر چرخ بروکراسی نیمهجان و اقتدار فرایندهای مالی و پولی تقریبا خرد شده و بیتاثیر و یا کم تاثیر ماندهاند. از چهره شهرها میتوانیم بخوانیم که موانع فنسالارانه بر هدایت آگاهانه توسعه شهر به نحو فجیعی پیروز شده و بازار پر رونقی برای سوداگری مستغلات فراهم کردهاند که اگر ادامه دهیم تا چند دهه دیگر، زندگی در این کانونهای زیستی بسیار پر مخاطره خواهد بود. حرکت بر خلاف جریانهای طبیعی و تاریخی فهم شهرها را مشکل ساخته و هم اکنون با شهرهایی روبهرو هستیم که به این نادیدهانگاری عکسالعمل نشان میدهند. شهرهایی که کوشش میشود با ابتکار پیمانکاران پل و تونل شکل و شمایل شهر به خود بگیرند که البته نخواهند گرفت. بیتردید مسیر کیفیتطلبی و زیست پایدار در شهرها از مسیر حفظ و نگاهداشت ارزشهای تاریخی و طبیعی به جانمانده از دوران پیشین، گذشته، چرا که بدون توجه و تمرین و ممارست بر آن مسیر، خلق و ایجاد آن چه نیست و ضروری به نظر میرسد هرگز مقدور نخواهد بود.