بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نقدانه‌ای بر «بر ایوان چراغی نیست» سروده سیروس نوذری

تا ابد دری بسته شد در باد

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)
بر هایکواره‌‌های نوذری نقد نگاشتن سهل است و محال و گاهی سخت. شاید این چندمین مطلبی باشد که اندر حکایت هایکو و نوذری می‌نویسم.
ازاین‌جهت سخت نیست نوشتن. سخت است به این دلیل ساده که سیروس نوذری هی عمیق‌تر می‌شود و هی تاکتیک‌های شعری‌اش را عوض می‌کند: «دور از این جهان /در آب‌های تاریک /ماهیان قنات» (ص 107) گویا به قول شاعر: (آنچه نمی‌بیند زیباتر است)؛ و جالب است که هایکوسرا زوم می‌کند به آنچه با چشم مسلح یا غیرمسلح می‌بیند؛ و نوذری ازآنچه نمی‌بیند حرف می‌زند که یا دیده است یا تجاهل به ندیدن می‌کند. شیمبورسکا هم گاهی همین کارها را می‌کند و یا همین کارها را کرده است، یعنی خودش را به کوچه علی چپ می‌زند: «نیامدنم به شهر /سر ساعت مشخصی اتفاق افتاد... /قطار به سکوی سه وارد شد /آدم‌های زیادی پیاده شدند /فقدان شخص من /با انبوه مردم /به‌سوی خروجی می‌گریخت... زنی به‌سوی مردی دوید /که نمی‌شناختمش /اما او بلافاصله شناختش /هردوشان، روبوسی کردند /که مال ما نبود /در این هنگام چمدانی گم شد /که مال من نبود...» (بخشی از شعر راه‌آهن از کتاب آدم‌ها روی پل)
حالا این فعل‌های منفی را مثبت کنید. آن‌وقت هم شعر خراب می‌شود و هم شاعر بیشتر لو می‌رود. به کار بعدی نوذری نگاه کنید، پر از گروتسک است. با مرگ هیچ‌کس این‌همه شوخی نکرده است: «درفش تکان می‌دهد /پروانه‌ای/بر دوش مورچگان» (ص 99)
نوذری پنجاه‌ویک هایکواره و شعر درباره‌ مرگ دارد.
مابقی موتیف‌‌ها هم در محدوده مرگ می‌چرخند، مثل تم تنهایی و پیری و فرآورده‌های دیگری که حالات بازیگوشانه شاعر را به نمایش می‌گذارد: «زنگ خانه را زدم /گریختم /به شصت‌سالگی» (ص 21) این حال و احوال تیمارستانی بر بوکافسکی هم عارض می‌شود که زنگ خانه می‌زند و خودش هم جواب می‌دهد که بوکافسکی هستم.
شاعر (نوذری) وقتی هم با روح سرگردان خود به کوه و در و دشت می‌زند و برمی‌گردد، خطاب به اتاقش می‌گوید: مرا تنها بگذار: «تنهام بگذار /اتاق من» (ص 80) اوج بی‌کسی (وابی)، شیدایی و آشفتگی شاعر در این چند کلمه دیده می‌شود.
به این شیوه کار گویند (وارونگی). حزن عجیبی در کوته سروده‌های نوذری موج می‌زند: «اتفاق افتاد /شبنمی /کنار چشم گوزنی» (ص 110) این ریزبینی و دقت هم در شاعران سبک خراسانی، مثل منوچهری دامغانی هم می‌بینیم:«در دهن لاله مشک، در دهن نحل (زنبور عسل) نوش»
ناتورالیست‌های اروپایی مثل زولا و همچنین در ایرانی‌ها صادق چوبک هم همین ریزبینی رادارند. دو عامل ریزبینی و طنز را برای فرار از مکتب رمانتیک یا احساسات زودگذر خلق کرده‌اند.
این‌ها را علاوه کنید به ژرفکاوی در بن‌مایه‌های مرگ‌اندیشانه، پیری، تنهایی، استغنا و غیره. این چیزها و پرسش‌هایی ازاین‌گونه «من»‌‌های شاعر را توسعه داده است. این موتیف‌‌ها و این سؤالات از ازل تا ابد دغدغه انسان‌ها بوده و است.
یکی از شاخصه‌های مدرن‌گونگی کوته‌های نوذری، استعارات حسامیزانه است.
از آن گونه که او بوی برف و بوی تاریکی را حس می‌کند: «این همان دم است که باید بمیرم /بوی برف (ص 144) هرچه رنگی از کفن، برف و سپیدی دارد بوی مرگ می‌دهد. وحشتناک است وقتی می‌نویسد: «این‌که ماه سحر نیست /تکه‌ای کرباس مانده از کفن»(ص 215) شاعر تاریک را دوست می‌دارد و به آن خیره می‌شود و آن را بو می‌کشد: «انتظار نمی‌کشم /فقط خیره مانده‌ام به تاریکی» (ص 107) و یا: «چه‌‌ها که ندارم /یکی شب‌تاب /و هرچه تاریکی (ص 175) از نگاه شاعر در تاریکی هر چیز خود آن چیز نیست.
خطوط قالب‌ها محو و بی‌اعتبار می‌شود ولی در روشنی این گونه نیست. نوذری سعی می‌کند از هر چیز که رنگ و بویی از کهنگی دارد یا هر چیزی که کهن‌سرایان می‌گویند، آشنایی‌زدایی کند. وقتی شاعر به‌سوی جنگل آهن می‌آید، صدای گنجشککان محو می‌شود، ولی وقتی به سمت قبرستان می‌رود، صدای آن‌ها به گوش می‌آید: «تا کمر درون گور /کلنگ می‌زند گورکن /در صدای گنجشکان» (ص 114)
در شعر نوذری چیزی مفقودشده است و شاید برای همین است که هرچه می‌گردی پیدا نمی‌کنی و خودش هم هرچه می‌گوید و می‌گردد پیدا نمی‌کند.
شاید او به دنبال آن واژه‌ پنهان و آن لغت تنها باشد و ماه دنبال پاسخ‌گویی به پرسش‌هایی باشیم که اوی در جوابگویی امساک می‌کند.
او حتی نمی‌گوید که التهاب درد او از چیست یا کیست؛ و باز شاید به همین دلیل باشد که می‌سراید: «سرانجام کاغذی سفید می‌ماند /نانوشته /بر میز...»