شعر گفتار یا شعر حکمت
فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)شاعران بهاصطلاح پسامدرن ما اغلب با زبانکاری بیدلیل و گیجکننده شعر خود را تبدیل بهنوعی چیستان و معمای ملالآور مبدل کردهاند. شکل در ادبیات پسامدرن باید در خدمت یک تم تأملبرانگیز باشد. هر سخنی شکل خود را میپذیرد و شکل نباید از جوهریت شعری عاری باشد. جوهریت هم با تزئینات صوری و سرخاب سفیداب غلیظ تفاوت بسیار دارد. چرا سعدی رمز و راز ماندگاری خود را با کس درمیان نگذاشته و نمیگوید. باید این طرز بیان را از اشعار او بیرون کشید:«تو جفای خود بکردی/ و نه من نمیتوانم/ که جفا کنم/ ولیکن تو نه لایق جفایی.»
معلوم است که او دربیان این بیت که بهعمد در چهار سطر آوردهام، خیلی جفا نکشیده. میگویند تکرار کلمه شعر را ملالانگیز میکند. او تعمداً این کار را کرده و دقیق با یکسخن دوپهلو در سطر چهارم کار خود را کرده است. سعدی به یاری کدام آرایهی ادبی این بیت درخشان را سروده؟ بهتقریب شعر از صنعت و تصنع تهی است. اصلاً گویا بیت نیست. حالا به این بیت از حبسیهی خاقانی نگاه کنید: «صبحدم چون کله بندد آه دودآسای من/چون شفق در خون نشیند چشم خون پالای من» خاقانی شاعر قهار و صنعتکاری است. او را در زندان زنجیر کردهاند. در عین آنکه بهجای اشک خون میبارد، گویا نمیخواهد از قدرت سخنوری و شاعری خود دست بردارد. آه او خیمه میبندد. زندان را سیاهتر میکند. چقدر استعاره و کنایه و تشبیه و کلمه خرج کرده تا چنین حرفی را بیان کند. حالا جوانب بازیگوشانه و صمیمانه اشعار سیدعلی صالحی: «البته عجیب است/و همین است که عجیب است/وقتی آدمی عجیب است/حتماً آدمی عجیب است/من در یک بازجویی کتبی/کلمات را نصیحت کردم: دچار تکرار بیهوده نشوید/وگرنه/ دچار تکرار بیهوده خواهید شد/بله...حقیقت دارد/ آن مرد در باران آمد /آن مرد با اسب آمد/ آن مرد...دوباره در باران آمد/ فقط همین...!/ به ولای علی... فقط همین» (ص48 زن در سایه...)صناعات: بازجویی کتبی کلمات یک استعاره مکنیه است و تشخیص دارد. زیبایی این شعر در همینجاست؟ نه! زیبایی آن در جمله (آن مرد دوباره در باران آمد)است. صحبت از تاسیان و نوستالوژی دوران کودکی است و کتابهای درسی و بابا نان داد و مردی که با اسب در سیلاب اشک به خانه آمده است. بینان، با دستان خالی. اگر این جمله تکرار نمیشد استعارهای در کار نبود و شعر ویران میشد و فرم یا شکلش را از دست میداد. اگر شما واژههای تکراری را حذف کنید، چند فعل انشایی یا غیرانشایی باقی میماند. ممکن است یکی بگوید خب! کو ایجازش؟ چرا با اینقدر کلمه حرف میزنی؟ باور کن صمیمانه به او میگویم. شعر در اوج ایجاز است. ایجاز یعنی آینگی، یعنی کنش و واکنش واژگان. بعضیاوقات یک شعر پنجاه سطری ایجاز دارد و یک شعر سه سطری نه...
شعر «نامگرفته» هفت سطر است. تا سطر ششم ما هیچ نوع رنگ و لعاب و آرایه در شعر نمیبینیم. اگر سطر پایانی (برگرد گهوارهی مرا از نیل بگیر) نبود، مابقی شعر را یک بچهمکتبی هم میتوانست بگوید: «پرسوجو مکن/مردم خودشان به تو خواهند گفت/این سالها/در غیاب تو .../در غیاب تو این سالها برمن چه رفته است یکبار دیگر برگرد/برگرد گهوارهی مرا از نیل بگیر! (ص 19 زن در سایه...) نیما دربسیاری از اشعارش همین کار را میکند ازجمله شعر موفق (اجاق سرد) شاعر با سطر پایانی شعر را اسطوره میکند و تمام شش سطر پایانی را در سطر آخر تخمیر میکند و به شعر شکل میدهد. شعر (مادر معشوقانه) است. مادر موسی او را به رود نیل در فکند و گفت: «گر فراموشت کند لطف خدای/چون رهی زین کشتی بی ناخدای؟...» (پروین اعتصامی).
صالحی از این واقعه اسطورهای هنجارشکنی میکند. به معشوق یا مادر میگوید که مرا به موج حوادث مسپار. من در غیاب تو یک روز خوش ندیدم. صالحی معمولاً در شعر آیرونی ایجاد میکند و آن مغایرت میان گفته راوی است و آنچه واقعاً مقصودش بوده، یا آنچه از او انتظار داریم و آنچه او عملاً در شعر به انجام میرساند. هدف آیرونی موقعیت آن است که شاعر خواننده را به تفکر درباره علت رویدادها سوق دهد. گاهی نه تفکر که حیرت خواننده را باعث میشود. شعر بعدی (پیر شدم به منزلها) باز با زبان روزمره و گفتاری سخن از قصه دخترای ننه دریای شاملو میگوید: «خیلی نامردی تو دختر!/یک روز بیخبر از خانه/رد پای پریای بامداد را گرفتی رفتی/ رفتی روبهدریا ... که چه؟!/ و کسی ندید/من/ چقدر یکباره یتیم شدم به تاریکی»(ص 20 زن در سایه...) یکی از شاخصههای شعری سیدعلی صالحی این است که او در عین دقمرگی و فضای مأیوسانهای که در شعر ایجاد میکند، روحیه طنزگونه خود را از دست نمیدهد. اگر اشعار شاعران و نویسندگان بزرگ اروپایی را هم بخوانید از همین شگرد استفاده میکنند. سیدعلی صالحی چیزی بدهکار شاعران مطرح اروپایی نیست و این یک گشادهدستی ناپرهیزکارانه نمیتواند باشد.
معلوم است که او دربیان این بیت که بهعمد در چهار سطر آوردهام، خیلی جفا نکشیده. میگویند تکرار کلمه شعر را ملالانگیز میکند. او تعمداً این کار را کرده و دقیق با یکسخن دوپهلو در سطر چهارم کار خود را کرده است. سعدی به یاری کدام آرایهی ادبی این بیت درخشان را سروده؟ بهتقریب شعر از صنعت و تصنع تهی است. اصلاً گویا بیت نیست. حالا به این بیت از حبسیهی خاقانی نگاه کنید: «صبحدم چون کله بندد آه دودآسای من/چون شفق در خون نشیند چشم خون پالای من» خاقانی شاعر قهار و صنعتکاری است. او را در زندان زنجیر کردهاند. در عین آنکه بهجای اشک خون میبارد، گویا نمیخواهد از قدرت سخنوری و شاعری خود دست بردارد. آه او خیمه میبندد. زندان را سیاهتر میکند. چقدر استعاره و کنایه و تشبیه و کلمه خرج کرده تا چنین حرفی را بیان کند. حالا جوانب بازیگوشانه و صمیمانه اشعار سیدعلی صالحی: «البته عجیب است/و همین است که عجیب است/وقتی آدمی عجیب است/حتماً آدمی عجیب است/من در یک بازجویی کتبی/کلمات را نصیحت کردم: دچار تکرار بیهوده نشوید/وگرنه/ دچار تکرار بیهوده خواهید شد/بله...حقیقت دارد/ آن مرد در باران آمد /آن مرد با اسب آمد/ آن مرد...دوباره در باران آمد/ فقط همین...!/ به ولای علی... فقط همین» (ص48 زن در سایه...)صناعات: بازجویی کتبی کلمات یک استعاره مکنیه است و تشخیص دارد. زیبایی این شعر در همینجاست؟ نه! زیبایی آن در جمله (آن مرد دوباره در باران آمد)است. صحبت از تاسیان و نوستالوژی دوران کودکی است و کتابهای درسی و بابا نان داد و مردی که با اسب در سیلاب اشک به خانه آمده است. بینان، با دستان خالی. اگر این جمله تکرار نمیشد استعارهای در کار نبود و شعر ویران میشد و فرم یا شکلش را از دست میداد. اگر شما واژههای تکراری را حذف کنید، چند فعل انشایی یا غیرانشایی باقی میماند. ممکن است یکی بگوید خب! کو ایجازش؟ چرا با اینقدر کلمه حرف میزنی؟ باور کن صمیمانه به او میگویم. شعر در اوج ایجاز است. ایجاز یعنی آینگی، یعنی کنش و واکنش واژگان. بعضیاوقات یک شعر پنجاه سطری ایجاز دارد و یک شعر سه سطری نه...
شعر «نامگرفته» هفت سطر است. تا سطر ششم ما هیچ نوع رنگ و لعاب و آرایه در شعر نمیبینیم. اگر سطر پایانی (برگرد گهوارهی مرا از نیل بگیر) نبود، مابقی شعر را یک بچهمکتبی هم میتوانست بگوید: «پرسوجو مکن/مردم خودشان به تو خواهند گفت/این سالها/در غیاب تو .../در غیاب تو این سالها برمن چه رفته است یکبار دیگر برگرد/برگرد گهوارهی مرا از نیل بگیر! (ص 19 زن در سایه...) نیما دربسیاری از اشعارش همین کار را میکند ازجمله شعر موفق (اجاق سرد) شاعر با سطر پایانی شعر را اسطوره میکند و تمام شش سطر پایانی را در سطر آخر تخمیر میکند و به شعر شکل میدهد. شعر (مادر معشوقانه) است. مادر موسی او را به رود نیل در فکند و گفت: «گر فراموشت کند لطف خدای/چون رهی زین کشتی بی ناخدای؟...» (پروین اعتصامی).
صالحی از این واقعه اسطورهای هنجارشکنی میکند. به معشوق یا مادر میگوید که مرا به موج حوادث مسپار. من در غیاب تو یک روز خوش ندیدم. صالحی معمولاً در شعر آیرونی ایجاد میکند و آن مغایرت میان گفته راوی است و آنچه واقعاً مقصودش بوده، یا آنچه از او انتظار داریم و آنچه او عملاً در شعر به انجام میرساند. هدف آیرونی موقعیت آن است که شاعر خواننده را به تفکر درباره علت رویدادها سوق دهد. گاهی نه تفکر که حیرت خواننده را باعث میشود. شعر بعدی (پیر شدم به منزلها) باز با زبان روزمره و گفتاری سخن از قصه دخترای ننه دریای شاملو میگوید: «خیلی نامردی تو دختر!/یک روز بیخبر از خانه/رد پای پریای بامداد را گرفتی رفتی/ رفتی روبهدریا ... که چه؟!/ و کسی ندید/من/ چقدر یکباره یتیم شدم به تاریکی»(ص 20 زن در سایه...) یکی از شاخصههای شعری سیدعلی صالحی این است که او در عین دقمرگی و فضای مأیوسانهای که در شعر ایجاد میکند، روحیه طنزگونه خود را از دست نمیدهد. اگر اشعار شاعران و نویسندگان بزرگ اروپایی را هم بخوانید از همین شگرد استفاده میکنند. سیدعلی صالحی چیزی بدهکار شاعران مطرح اروپایی نیست و این یک گشادهدستی ناپرهیزکارانه نمیتواند باشد.