بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نگاهی به یک مناسبت در تقویم ایران که باید شادی آور می‌شد

روز غم‌بار سینما

همدلی| علی نامجو: سال ۱۸۹۵ میلادی برادران «لومیر» در سالن طبقه بالای کافه‌ای در پاریس و با فروختن بلیت، پنج فیلم کوتاه خود را پخش کردند تا اولین «سینمای امروزی» را راه‌اندازی کنند. از آن زمان پنج سال بیشتر لازم نبود تا سال۱۹۰۰ میلادی یا ۱۲۷۹ شمسی، مظفرالدین شاه قاجار به فرنگ سفر کند و با دیدن «سینماتوگراف» شیفته آن شود. به قول خودش «بعدازظهر به اکسپوزیسیون و تالار جشن رفتیم که در آنجا سینماتوگراف که عکس مجسم و متحرک است، نشان می‌دهند». دیروز را صدوبیستمین سال ورود سینما به ایران نامیده‌اند، هرچند درباره این موضوع همچنان تردیدهای زیادی وجود دارد. تاریخ ورود سینما به ایران، هرچه که باشد، به هر حال امروز این هنر توانسته در کشور ما مخاطبان پروپاقرصی را برای خودش دست‌وپا کند. شاید در این ایام که چند ماهی از شیوع ویروس کرونا در کشورمان می‌گذرد، طرفداران دوآتشه سینما بیشتر از هر دوران دیگری جای خالی سینما را در زندگی خودشان احساس کنند. عباس بهارلو، منتقد و پژوهشگر سینمایی که کتاب‌های زیادی را هم درزمینه سینما تألیف کرده، درباره نام‌گذاری بیست و یکم شهریورماه به‌عنوان روز ملی سینما در ایران، اظهارنظرهای جالبی دارد که حتماً خواندنش خالی از لطف نیست. او درباره این موضوع می‌گوید:«پیش‌ازاین هم چند بار دراین‌باره گفته و نوشته‌ام. راستش را بخواهید انتخاب این روز، به‌ویژه ۲۱ شهریور، هیچ مبنای درست و دقیقی ندارد؛ روزی است که ظاهراً به شکل «سمبلیک» به‌عنوان روز ملی سینما در ایران انتخاب شده است، زیرا در این روزِ بخصوص در سینمای ایران هیچ اتفاق خاصی رخ نداده که مبنایی برای روز ملی سینما باشد.»
او افزود: «ظاهراً قرار بوده روزی که میرزا ابراهیم‌خان عکاس‌باشی برای بار نخست پشت دوربین فیلم‌برداری قرار گرفت و مراسم «جشن عید گل» را فیلم‌برداری کرد، یعنی شنبه ۲۱ ربیع‌الثانی ۱۳۱۸ قمری برابر با ۲۷ اسد (مرداد) ۱۲۷۹ شمسی یا ۱۸ آگوست ۱۹۰۰ میلادی، به‌عنوان «روز ملی سینمای ایران» در نظر گرفته شود و مسئولانی که برای نام‌گذاری روزهای خاص تصمیم می‌گیرند، ظاهراً به دلیل خلوت بودن ۲۱ شهریور این روز را به‌عنوان روز ملی سینمای ما تعیین فرموده‌اند؛ به همین سادگی و سهولت.»
این منتقد و مؤلف حوزه سینما در ادامه سخنانش به این موضوع هم اشاره کرد که باید گفت، سینمای ما «همین‌‌جوری» صاحب روزی به‌عنوان روز ملی سینما شده، که نه مبنایش روز فیلم‌برداری جناب عکاس‌باشی از «جشن عید گل» است و نه هیچ‌چیز دیگر. تا آنجا که کتاب «روزشمار سینمای ایران از آغاز تا انقراض قاجاریه»، که سال‌ها پیش تألیف و منتشر کرده‌ام، نشان می‌دهد در سال‌های آغازینِ آشنایی و ورود سینما به ایران در شهریورماه هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است؛ نه تولید فیلم داشته‌ایم و نه نمایش فیلم و نه اصولاً هیچ‌چیز دیگر. بنابراین عده‌ای فرض گرفته‌اند ۲۱شهریور روز ملی سینمای ایران است و باید گفت که دستشان درد نکند.
با این توضیح ممکن است این پرسش در ذهن مخاطبان ایجاد شود که آیا واقعاً صدوبیست سال از ورود سینما به ایران می‌گذرد یا نه. عباس بهارلو دراین‌باره هم به ایسنا می‌گوید:«اگر مبنا را روز فیلم‌برداری از «جشن روز عید گل» در نظر بگیریم، همین حدودها می‌‌شود و اگر مثلاً ساخته‌شدن نخستین فیلم ظاهراً داستانی سینمای ایران، یعنی «آبی و رابی» (آوانس اوگانیانس، ۱۳۰۹) را مبنا قرار دهیم، عمرش به ۹۰ سال هم نمی‌‌رسد.»
پرسش دیگری که ممکن است در ذهن طرفداران سینما در ایران به وجود بیاید درباره دوره سنی سینمای ایران است؛ ‌این‌که این سینما امروز در دوره جوانی است یا می‌شود گفت که دارد دوران میان‌سالی‌اش را می‌گذراند؟ این منتقد سینما معتقد است:‌«پاسخ به این پرسش بستگی به این دارد که مبنای رشد و سن و سال این سینما را چه چیزی قرار بدهیم؟ کمیت و کیفیت فیلم‌هایش؟ قوانینش؟ صنعتی بودن یا نبودنش؟ شمار افرادی که در این سینما فعال هستند؟ مسائل مربوط به بیمه و درمان و بازنشستگی دست‌اندرکارانش؟ سرمایه در گردش سالانه‌اش؟ مستقل بودن یا نبودنش؟ چه چیز؟ میانگین پاسخ به این پرسش‌ها موقعیت امیدوارکننده‌ای را نشان نمی‌دهد. سینمای ایران در پاره‌ای از زمینه‌ها به جوان نابالغی می‌ماند که به‌تنهایی از پسِ بسیاری از مشکلاتش برنمی‌آید. هنوز قیّم و آقابالاسر دارد، بسیاری از فعالانش مشکلات عمده معیشتی دارند، انبوهی از تولیداتش امکان نمایش عمومی ندارد، سرمایه در گردشش اندک است و چه و چه‌ها. این سینما، به‌رغم حضور هنرمندانی بزرگ، به لحاظ مناسبات حرفه‌ای هنوز جوان است.»
علیرضا داودنژاد، فیلم‌ساز شناخته‌شده کشورمان هم به بهانه این روز یادداشتی نوشته که باید آن را خواند. متن نوشته
یادداشت داودنژاد را در ادامه می‌خوانید:

بیم‌ها و امیدهای سینمای ایران

علیرضا داودنژاد| امسال روز ملی سینما را در شرایطی پشت سر می‌گذاریم که شیوع کرونا و کسادی گیشه‌های فروش بلیت و بسته شدن در سالن‌های نمایش فیلم و تلاش تلویزیون برای اعمال انحصار بر فضای سرمایه‌گذاری و تولید و توزیع و نمایش اغلب آثار دیداری شنیداری، معضلات منظومه هنری رسانه‌ای ما را بیش از هر زمان دیگری آشکار کرده و به صف‌آرایی ‌و کشاکش‌های فرهنگی و اجتماعی دامن زده است. اگر همه طرف‌های درگیر در این ماجرا بر سر این امر توافق داشته باشند که منظومه هنری رسانه‌ای ایران ما باید در مقابل منظومه‌های رقیب و حریف منطقه‌ای و بین‌المللی توان ایستادگی داشته باشد و با اتکا به نیروهای انسانی خوش‌قریحه و متخصص و خلاق خود ابتکار عمل را در حفظ مخاطب داخلی از دست ندهد و برای جذب مخاطبان منطقه‌ای و جهانی نیز بکوشد، در آن صورت می‌توان به سوابق عملکرد هریک از طرفین مراجعه کرد و با ‌پرسیدن ازآنچه پشت سر گذاشته‌ایم و تأمل بر آنچه اینک در آن هستیم به آسیب‌شناسی منظومه هنری رسانه‌ای ملی پرداخت و برای فردای آن برنامه‌ریزی کرد و از هم‌اکنون دست به اقدام زد. آیا امروز نمی‌توانیم‌ نتیجه بگیریم که بخش اعظمی از اعمال سانسور و اصرار برای جدا کردن سینمای ایران از زندگی ایرانی و ممانعت از انعکاس صادقانه واقعیت‌های مبتلابه و جاری جامعه در فیلم‌های سینمایی، ریشه در سوء مدیریت و همچنین مفسده‌های سیاسی و مالی داشته و آثار و تبعات این ویژگی‌های ویرانگر به‌صورت فقر و بیکاری و فواصل فاحش طبقاتی و انواع ناهنجاری‌های اجتماعی و فرهنگی بروز کرده و عاملان و مقصران این اوضاع خود را ناگزیر از اعمال سانسور و جلوگیری از پیوند رسانه با زندگی جاری و ممانعت هنر از بازنمایی‌ها یافته‌اند؟ آیا جدیت در مبارزه با ناهنجاری‌های سیاسی و مالی و تلاش برای اقامه عدالت قضایی موجب نمی‌شود که مسئولان خدمتگزار از دامن زدن به سانسور فاصله بگیرند و از انعکاس واقعیت‌ها استقبال کنند و با باز کردن فضا برای نظارت‌های رسانه‌ای و میدان دادن به تفکر انتقادی و استقبال از تخیل خلاق به تقویت منظومه هنری رسانه‌ای مملکت بیایند؟ آیا موفقیت بسیاری فیلم‌های ارزشمند اجتماعی به ما نشان نداده است که تولید فیلم‌هایی که درصدد پاسخگویی به تمنیات سطحی تماشاچی هستند بیشتر در اثر افزایش سانسور و سقوط سینما به تجارت صرف و سنگ‌اندازی در مسیر فیلم‌سازی متعهد اتفاق می‌افتد و با به انزوا راندن هنر و هنرمند سینما را به انفعال و تقلید و کپی‌برداری از فیلم‌ها و زنجیره‌های خارجی می‌کشاند و برای فراگیری کلیشه‌های بازاری فرش قرمز پهن می‌کند؟ آیا تسخیر فضای دیداری شنیداری کشور توسط آثار ترکی و هندی و کره‌ای و چینی و امریکایی و اروپایی، ما را بر آن نمی‌دارد که به هنرمندان خود احترام بگذاریم و برای آن‌ها امنیت شغلی فراهم کنیم و با بهره‌گیری از فن‌آوری‌های نوین به باز کردن عرصه برای فعالیت آن‌ها بپردازیم و با برپایی نهضتی از تولید فیلم و سریال و انواعی از محتویات هنری و رسانه‌ای، ابتکار عمل را در فضای دیداری شنیداری کشور به تولیدکنندگان داخلی بازگردانیم و آن‌ها را در بازپس‌گیری بازارهای ازدست‌رفته و حرکت به‌سوی افق‌های تازه تشویق و همراهی کنیم؟ آیا بی‌اعتنایی به ویژگی‌های ضروری برای مدیریت نیروی انسانی خلاق و برخوردهای پادگانی یا کارخانه‌ای با اهالی هنر و رسانه به ایجاد فضای سرد و راکد و خالی از شور و حال خلاقه نمی‌انجامد و همچنان به غلبه محصولات وارداتی و توسعه هرچه بیشتر بازار سیاه و ترویج ابتذال و زوال ذوق سلیم دامن نمی‌زند؟ و اینک آیا در شرایطی که شیوع کرونا به خالی ماندن سالن‌ها و تعطیلی آن‌ها و زمین‌گیر شدن فیلم‌های آماده نمایش ایرانی منجر شده و توسعه و تقویت نمایش خانگی با سینما آنلاین و وی‌اودی می‌تواند به کمک تولیدکنندگان داخلی بیاید و فرصت‌های جدیدی در اختیار آن‌ها قرار بدهد و زمینه‌ساز تحولی تازه در سرمایه‌گذاری و تولید و توزیع و نمایش محصولات دیداری شنیداری کشور باشد؛ آیا ما باید دست روی دست بگذاریم و فرصت‌ها را بسوزانیم و با وضع قوانین سخت و مقررات دست و پاگیر به رکود و رخوت در فضای کار دامن بزنیم و برای دلسردی بیش‌ازپیش هنرمندان و بی‌انگیزه شدن نیروی انسانی خلاق زمینه‌سازی کنیم و آنگاه از مجموعه این اعمال و رفتار تحت عنوان سیاست‌گذاری رسانه‌ای و مدیریت هنری نام ببریم؟ برای نگارنده این سطور تردیدی وجود ندارد که مسئولان دلسوز از بروز شکاف در منظومه هنری رسانه‌ای کشور شادمان نمی‌شوند و برای بازگرداندن امور هنری و رسانه‌ای به مجاری ضروری و منطقی آن‌ها تلاش می‌کنند و به ورشکستگی منظومه هنری رسانه‌ای وطن عزیزمان در مواجهه با منظومه‌های منطقه‌ای و جهانی رضایت نمی‌دهند.
حافظ وظیفه تو دعا کردن است و بس/ دربند آن مباش که نشنید یا شنید

یادگاری‌های کمال‌الملک در موزه

درنهایت اما در روز ملی سینما یک اتفاق جالب هم افتاد. اسناد و یادگاری‌های زنده‌یاد «جمشید مشایخی» بازیگر پیشکسوت و باسابقه سینما، تئاتر و تلویزیون به موزه سینما اهدا شد و همان‌جا برای او یک گنجینه هنری اختصاصی افتتاح کردند. سام مشایخی فرزند روانشاد جمشید مشایخی برای آشنایی بیشتر علاقه‌مندان سینمای ایران با آثار و فعالیت‌های حرفه‌ای پدرش و به‌منظور تکمیل گنجینه هنری پیشکسوتان تاریخ سینمای ایران این یادگاری‌ها را به موزه سینما واگذار کرد. تندیس بهترین بازیگر مرد برای فیلم پدربزرگ از جشنواره پیونگ‌یانگ کره شمالی در سال ۱۹۸۸، جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد در سومین دوره جشنواره فیلم فجر برای فیلم کمال‌الملک در سال ۱۳۶۳، برگزیده چهره‌های ماندگار در سال ۱۳۸۵، تندیس شایستگی جشن خانه سینما به‌عنوان بهترین بازیگر مرد برای فیلم «بانوی من» در سال ۱۳۸۲، تندیس حافظ در چهارمین دوره جشن دنیای تصویر در سال ۱۳۷۹، یادبود بزرگداشت جمشید مشایخی در چهارمین جشنواره فیلم پروین اعتصامی در سال ۱۳۸۷، نشان عبدالحسین نوشین از یازدهمین جشن منتقدان و نویسندگان خانه تئاتر به مناسبت بزرگداشت جمشید مشایخی در سال ۱۳۹۱ و یادبود بزرگداشت حافظ در کاخ اکتشاف فرانسه در سال ۲۰۰۶ ازجمله جوایز و یادگاری‌هایی هستند که در اختیار موزه سینما قرار گرفته است. گاو، کمال‌الملک، گل‌های داوودی، طلسم، سرب، روز واقعه، بادام‌های تلخ، کمیته مجازات، طهران روزگار نو، خانه‌ای روی آب، کاغذهای بی‌خط، آبادان، شمعی در باد، این ترانه عاشقانه نیست، یک گزارش واقعی، سیزده ۵۹، جرم، پدر آن دیگری، بن‌بست وثوق، اینجا هم باران می‌بارد و... ازجمله فیلم‌های سینمایی است که جمشید مشایخی در آن‌ها به ایفای نقش پرداخته است. زنده‌یاد «جمشید مشایخی» علاوه بر این، در سریال‌هایی نظیر هزاردستان، میهمان، سنگ و شیشه، باغ گیلاس، سلام به انتظار، دو پنجره، عیاران، پهلوانان نمی‌میرند، شب‌زدگان، مادر، روشن‌تر از خاموشی، بوی گل‌های وحشی، تبریز در مه، ستایش، معمای شاه در جست‌وجوی آرامش و ... هم ‌بازی کرده بود.