گر من رئیس فرهنگستان علوم نباشم چه کسی باشد؟
پاسخ داوری اردکانی به سروش
همدلی - دکتر رضا داوری اردکانی فیلسوف و متفکر ایرانی از چهرههای رسانهای شده این حوزه علمی است که البته موافقان و موافقان بسیاری دارد. موافقانش در لایههای علمی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی جای دارند که شاید مهمترین آنها سید محمد خاتمی همولایتی اوست که نزدیکی سیاسی انها نیز قابل انکار نیست. منتقدان داوری اردکانی اما او را با برچسبهایی مانند غربستیز، تجددستیز، فیلسوف جمهوری اسلامی توصیف کردهاند. معروفترین چهره مخالفاش عبدالکریم سروش است که او را به دشمنی با آزادی و دفاع از خشونت متهم میکند؛ موضوعی که او البته رد میکند وآن را از سر دشمنی میداند.
او اگرچه چهرهای سیاسی نیست اما مباحث مربوط به حوزه مورد مطالعهاش او را به ناگزیر به وادی سیاست میکشاند و البته حضور 22 ساله او در جایگاه ریاست فرهنگستان علوم و ارتباط با دولتمردان عالیرتبه کشور از او فیلسوفی با نمود اجتماعی و سیاسی ساخته است. همین ریاست او بر فرهنگستان علوم از جمله انتقاداتی است که مخالفان او مطرح میکنند. منتقدین این فیلسوف کهنسال، او را «ناساینتیست»ی میدانند که به تاریخ علم آشنا نیست و لاجرم نباید بر کرسی ریاست فرهنگستان علوم تکیه میزده؛ چه رسد به اینکه ۲۲ سال در این مقام باقی بماند. اما او در گفتوگویی که با سایت اینترنتی «صدانت» داشت میگوید که اولا دانشمندان از بالا و از بیرون به علم نظر نمیکنند، ثانیا دانشمندان ایرانی هم در قیاس با خود او، آشنایی بیشتری با تاریخ علم ندارند.
دکتر داوری در این گفتوگو در پاسخ به این سوال که برخی او را فیلسوف برجستهای میدانند که دموکراسیخواه نیست و حتی با دموکراسی مخالف است، میگوید:«درباره دموکراسی دو جور میتوان بحث کرد: سیاسی و فلسفی. من در فلسفه سیاست به دموکراسی نقدها دارم، اما وقتی صحبت از سیاست و انتخاب سیاسی است، مگر میتوان گفت که استبداد خوب است و دموکراسی بد است؟ مگر میتوان گفت حکومت نروژ یا بلژیک بدتر از حکومت افغانستان یا ویتنام است؟ اینها مسائل روشنی است و جای بحث ندارد. اما وقتی کسی دموکراسی را نقد میکند، قدری به او دل بدهید و ببینید چه میخواهد بگوید. آیا او واقعا میگوید حاکمی که بر سر مردم میکوبد، بهتر از حاکمی است که با مردم مشورت میکند و طبق قانون عمل میکند؟ ما این حوصله را نداریم که در حرف آن منتقد دموکراسی تدقیق و تامل کنیم. سریع به او میگوییم تو داری یاوه میگویی و نمیفهمی و حرف ظالمانه میزنی و از انسان و اخلاق چیزی درک نمیکنی.»
وی افرود:«البته من در تلو بیانات خودم این نکات را همان اول انقلاب میگفتم و یکی از دوستانم همین نکات را از کتابی که در سال ۵۸ درباره انقلاب اسلامی نوشتهام، بیرون آورده است. دموکراسی از این جهت قابل بحث نیست که دموکراسی را رها کنیم و حکومت استبدادی برپا کنیم تا وضع بشر بهتر شود. مساله این است که وقتی از پیشرفت بحث میکنیم، دموکراسی هم باید پیشرفت کند. سوال این است که آیا دموکراسی از زمان جرج واشنگتن تا زمان ترامپ پیشرفت کرده و بهتر شده است؟ آمریکاییها میگویند که دموکراسی برای آنهاست. بنابراین باید دموکراسی دوره ترامپ را با دموکراسی لاک یا روسو و بخصوص با دموکراسی کانت باید بسنجیم.»
داوری ادامه داد:«رد دموکراسی به معنای قبول ضد آن، چیزی است که فقط یک آدم مستبد در عمل میتواند انجام دهد. البته در عمل، نه در نظر. هیچ مستبدی آزادی را رد نمیکند. همه مستبدان در تایید آزادی حرف میزنند. اما مساله، مسالهای نظری است نه عملی. سیاست امری عملی است و در این حوزه، من حکومت استبدادی را هرگز تایید نمیکنم. هیچ وقت تایید نکردهام و حالا هم تایید نمیکنم. من استبداد را تایید نمیکنم.»
وی در پاسخ به انتقاد مخالفانش که میگویند او نه «ساینتیست» است و نه با تاریخ علم آشنایی کافی دارد؛ بنابراین نباید به عنوان رئیس فرهنگستان علوم انتخاب میشد، پاسخی داد:«من که داوطلب ریاست فرهنگستان علوم نبودم و به جایی توسل نکردم که مرا رئیس فرهنگستان بکنید. از آقای خاتمی که رئیس جمهور بوده میتوانید بپرسید آیا من از ایشان خواهش کردم که مرا رئیس فرهنگستان بکنند؟ اتفاقا اگر مقاله نوشته نمیشد که یک علمستیز رئیس فرهنگستان علوم شده است، شاید من اصلا رئیس فرهنگستان نمیشدم.»
داوری ادامه داد:«آقای خاتمی از کسانی است که وقتی صحبت از آزادی میکند، میداند چه میگوید. او واقعا به آزادی معتقد است و فقط لفظ آزادی را به کار نمیبرد. کسانی هستند که از آزادی میگویند ولی سنگ بر سر مخالفین خودشان میزنند. اینها آزادی را نمیفهمند. در زمان انتخاب رئیس فرهنگستان علوم، من هیچ تبلیغاتی نکرده بودم و اصلا صحبت انتخاب من در میان نبود. ناگهان در کشاکش بحث، مرحوم دکتر اشراقی (مورخ) گفت به دکتر داوری رای بدهید. من این طور به ریاست فرهنگستان انتخاب شدم.» این فیلسوف ایرانی در ادامه توضیح داد:«اما یک توضیح لغوی هم بدهم. ساینتیست را اگر به فرانسوی بگویید، میشود سیانتیست. سیانتیست کسی است که جز علم هیچ معرفتی را به رسمیت نمیشناسد و روش این معرفت علمی هم روش علم فیزیک است. این تعریف ساینتیسم است. نکته دوم اینکه، ما نمیتوانیم علمای علوم انسانی را – به معنای انگلیسی لفظ– ساینتیست ندانیم. جامعهشناس و اقتصاددان هم ساینتیستاند. حالا ممکن است شما به من بگویید تو که جامعهشناس و اقتصاددان هم نیستی و اهل فلسفهای؛ پس چرا تو رئیس فرهنگستان علوم شدهای؟ جواب کلی مختصرش این است که در فلسفه است که پرسیده میشود علم چیست، چیزها چه هستند، چطور عمل میکنند و به کدام راه میروند؟ بنابراین اینکه شما فیلسوف را از فرهنگستان علوم اخراج کنید، او را کجا راه میدهید؟ کجا جا میدهید؟ این سوالِ به کلی نیندیشیدهای است و گله دارم از اینکه این سوالات را میکنید. اما نکته سوم اینکه، آیا ما باید کسی را که مورخ علم و استاد تاریخ علم است، رئیس فرهنگستان علوم بکنیم؟ چه کسی تاریخ علم میداند؟ من داعیه دانستن تاریخ علم ندارم، اما این دانشمندانی که اینجا هستند (حدود سیصد نفرشان در فرهنگستان علوماند و هزاران دانشمندند در کل) کدامشان در این زمینه بیشتر از من میدانند؟ شما میگویید چرا یک فیزیکدان را رئیس فرهنگستان علوم نکردهاند. خوب بود یک فیزیکدان رئیس فرهنگستان میشد، اما یک فیزیکدان تاریخ علم بلد است؟ یک فیزیکدان میداند علم چیست؟»
داوری اردکانی ادامه داد:«آقای معصومی همدانی جایی درباره من به عدهای گفته بود داوری راجع به علم بیشتر از همه شما میداند. من تشکر کردم. من شایسته چنین حرفی نبودم. کسی تاریخ علم نمیداند. ما که نمیتوانیم مورخ علم بیاوریم و او را رئیس فرهنگستان کنیم. رئیس فرهنگستان باید کسی باشد که به «مساله علم» فکر کند و قدری به سیاست و ارتباط علم و سیاست وارد باشد، جایگاه علوم را بشناسد و بداند علوم در کشور چه کارهاند و چه کار کردهاند.» او در اشاره به مخالفان خود میگوید:«منتقدی که این حرف را میزند، حرفش از روی تعصب و مخالفت است. او چون مخالف من است، میگوید داوری به اندازه احمد آرام و بیرشک و دکتر تاجبخش تاریخ علم نمیداند. اما تاریخ علم دانستن به معنای متخصص بودن در تاریخ علم که نیست. کسی که این حرف را زده، باید برود مقاله «مقام فلسفه در تاریخ اسلامی» و مقالات من درباره تاریخ علم را بخواند، اگر دید در آن مقالات یک فرد بیاطلاع درباره علم چیزهایی گفته است و فیالمثل نمیداند محمد زکریای رازی چه کرده و چه نظری داشته، میتواند بگوید حرفش درست است. اما اینکه او بگوید من از داوری خوشم نمیآید، بنابراین داوری جاهل و بیسواد است، نباید به حرف او استناد کنید.»
داوری با اشاره به چهره معروف این مخالفان یعنی عبدالکریم سروش گفت:«او این حرف را از سر تعصب میگوید. او همان کسی است که فحش میدهد. کسی که فحش میدهد، نسبت به من که بیطرف نیست. او همان کسی است که شاگردش درباره من گفته است یک علمستیز رئیس فرهنگستان علوم شده است. شما اینها را در نظر بگیرید و به او نصیحت کنید که شما ادیب و دانشمندید، شهرت دارید، خوشبیان و خطیب هستید، البته از سیاست و فلسفه اصلا سر در نمیآورید؛ ادیب هستید، و چون ادیب هستید میتوانید عرفان را با فلسفه تحلیلی جمع بکنید، اگر غیر از ادیب بودید، اگر وارد عالم فلسفه میشدید، میفهمیدید که عرفان را نمیشود با فلسفه تحلیلی جمع کرد. دوم، به او نصیحت بکنید که شما دارید خصمانه برخورد میکنید؛ خصمانه برخورد نکنید؛ داوری را هم یکی بدانید مثل دیگران.» او که شاگرد احمد فردید بوده است در ادامه درباره این مخالفتها گفت:«هزاران نفر شاگرد فردید بودهاند. یعنی کسانی که شاگرد فردید بودند، نباید وزیر یا رئیس شوند؟ نباید سمتی داشته باشند؟ یعنی ما باید هر کسی را که با فردید ارتباط داشته، از جامعه اخراج کنیم؟ با این فکر باید خداحافظی کرد. فردید کار خودش را کرده است. فردید در آشوری چنان تاثیری گذاشته است که آشوری هر حرفی میزند، فردیدی است. اما شما آشوری را فردیدی نمیدانید، چون آشوری به فردید فحش داده است. من به فردید فحش نمیدهم، اما معنایش این نیست که من هر چه فردید گفته، قبول دارم. خدا شاهد است، کفی بالله شهیدا، که هیچ کس به اندازه من و دکتر جلیلی با فردید دعوا نکرده است. حتی جهانبگلو. هیچ کس با فردید داد و بیداد نکرده است به غیر از من.»
او اگرچه چهرهای سیاسی نیست اما مباحث مربوط به حوزه مورد مطالعهاش او را به ناگزیر به وادی سیاست میکشاند و البته حضور 22 ساله او در جایگاه ریاست فرهنگستان علوم و ارتباط با دولتمردان عالیرتبه کشور از او فیلسوفی با نمود اجتماعی و سیاسی ساخته است. همین ریاست او بر فرهنگستان علوم از جمله انتقاداتی است که مخالفان او مطرح میکنند. منتقدین این فیلسوف کهنسال، او را «ناساینتیست»ی میدانند که به تاریخ علم آشنا نیست و لاجرم نباید بر کرسی ریاست فرهنگستان علوم تکیه میزده؛ چه رسد به اینکه ۲۲ سال در این مقام باقی بماند. اما او در گفتوگویی که با سایت اینترنتی «صدانت» داشت میگوید که اولا دانشمندان از بالا و از بیرون به علم نظر نمیکنند، ثانیا دانشمندان ایرانی هم در قیاس با خود او، آشنایی بیشتری با تاریخ علم ندارند.
دکتر داوری در این گفتوگو در پاسخ به این سوال که برخی او را فیلسوف برجستهای میدانند که دموکراسیخواه نیست و حتی با دموکراسی مخالف است، میگوید:«درباره دموکراسی دو جور میتوان بحث کرد: سیاسی و فلسفی. من در فلسفه سیاست به دموکراسی نقدها دارم، اما وقتی صحبت از سیاست و انتخاب سیاسی است، مگر میتوان گفت که استبداد خوب است و دموکراسی بد است؟ مگر میتوان گفت حکومت نروژ یا بلژیک بدتر از حکومت افغانستان یا ویتنام است؟ اینها مسائل روشنی است و جای بحث ندارد. اما وقتی کسی دموکراسی را نقد میکند، قدری به او دل بدهید و ببینید چه میخواهد بگوید. آیا او واقعا میگوید حاکمی که بر سر مردم میکوبد، بهتر از حاکمی است که با مردم مشورت میکند و طبق قانون عمل میکند؟ ما این حوصله را نداریم که در حرف آن منتقد دموکراسی تدقیق و تامل کنیم. سریع به او میگوییم تو داری یاوه میگویی و نمیفهمی و حرف ظالمانه میزنی و از انسان و اخلاق چیزی درک نمیکنی.»
وی افرود:«البته من در تلو بیانات خودم این نکات را همان اول انقلاب میگفتم و یکی از دوستانم همین نکات را از کتابی که در سال ۵۸ درباره انقلاب اسلامی نوشتهام، بیرون آورده است. دموکراسی از این جهت قابل بحث نیست که دموکراسی را رها کنیم و حکومت استبدادی برپا کنیم تا وضع بشر بهتر شود. مساله این است که وقتی از پیشرفت بحث میکنیم، دموکراسی هم باید پیشرفت کند. سوال این است که آیا دموکراسی از زمان جرج واشنگتن تا زمان ترامپ پیشرفت کرده و بهتر شده است؟ آمریکاییها میگویند که دموکراسی برای آنهاست. بنابراین باید دموکراسی دوره ترامپ را با دموکراسی لاک یا روسو و بخصوص با دموکراسی کانت باید بسنجیم.»
داوری ادامه داد:«رد دموکراسی به معنای قبول ضد آن، چیزی است که فقط یک آدم مستبد در عمل میتواند انجام دهد. البته در عمل، نه در نظر. هیچ مستبدی آزادی را رد نمیکند. همه مستبدان در تایید آزادی حرف میزنند. اما مساله، مسالهای نظری است نه عملی. سیاست امری عملی است و در این حوزه، من حکومت استبدادی را هرگز تایید نمیکنم. هیچ وقت تایید نکردهام و حالا هم تایید نمیکنم. من استبداد را تایید نمیکنم.»
وی در پاسخ به انتقاد مخالفانش که میگویند او نه «ساینتیست» است و نه با تاریخ علم آشنایی کافی دارد؛ بنابراین نباید به عنوان رئیس فرهنگستان علوم انتخاب میشد، پاسخی داد:«من که داوطلب ریاست فرهنگستان علوم نبودم و به جایی توسل نکردم که مرا رئیس فرهنگستان بکنید. از آقای خاتمی که رئیس جمهور بوده میتوانید بپرسید آیا من از ایشان خواهش کردم که مرا رئیس فرهنگستان بکنند؟ اتفاقا اگر مقاله نوشته نمیشد که یک علمستیز رئیس فرهنگستان علوم شده است، شاید من اصلا رئیس فرهنگستان نمیشدم.»
داوری ادامه داد:«آقای خاتمی از کسانی است که وقتی صحبت از آزادی میکند، میداند چه میگوید. او واقعا به آزادی معتقد است و فقط لفظ آزادی را به کار نمیبرد. کسانی هستند که از آزادی میگویند ولی سنگ بر سر مخالفین خودشان میزنند. اینها آزادی را نمیفهمند. در زمان انتخاب رئیس فرهنگستان علوم، من هیچ تبلیغاتی نکرده بودم و اصلا صحبت انتخاب من در میان نبود. ناگهان در کشاکش بحث، مرحوم دکتر اشراقی (مورخ) گفت به دکتر داوری رای بدهید. من این طور به ریاست فرهنگستان انتخاب شدم.» این فیلسوف ایرانی در ادامه توضیح داد:«اما یک توضیح لغوی هم بدهم. ساینتیست را اگر به فرانسوی بگویید، میشود سیانتیست. سیانتیست کسی است که جز علم هیچ معرفتی را به رسمیت نمیشناسد و روش این معرفت علمی هم روش علم فیزیک است. این تعریف ساینتیسم است. نکته دوم اینکه، ما نمیتوانیم علمای علوم انسانی را – به معنای انگلیسی لفظ– ساینتیست ندانیم. جامعهشناس و اقتصاددان هم ساینتیستاند. حالا ممکن است شما به من بگویید تو که جامعهشناس و اقتصاددان هم نیستی و اهل فلسفهای؛ پس چرا تو رئیس فرهنگستان علوم شدهای؟ جواب کلی مختصرش این است که در فلسفه است که پرسیده میشود علم چیست، چیزها چه هستند، چطور عمل میکنند و به کدام راه میروند؟ بنابراین اینکه شما فیلسوف را از فرهنگستان علوم اخراج کنید، او را کجا راه میدهید؟ کجا جا میدهید؟ این سوالِ به کلی نیندیشیدهای است و گله دارم از اینکه این سوالات را میکنید. اما نکته سوم اینکه، آیا ما باید کسی را که مورخ علم و استاد تاریخ علم است، رئیس فرهنگستان علوم بکنیم؟ چه کسی تاریخ علم میداند؟ من داعیه دانستن تاریخ علم ندارم، اما این دانشمندانی که اینجا هستند (حدود سیصد نفرشان در فرهنگستان علوماند و هزاران دانشمندند در کل) کدامشان در این زمینه بیشتر از من میدانند؟ شما میگویید چرا یک فیزیکدان را رئیس فرهنگستان علوم نکردهاند. خوب بود یک فیزیکدان رئیس فرهنگستان میشد، اما یک فیزیکدان تاریخ علم بلد است؟ یک فیزیکدان میداند علم چیست؟»
داوری اردکانی ادامه داد:«آقای معصومی همدانی جایی درباره من به عدهای گفته بود داوری راجع به علم بیشتر از همه شما میداند. من تشکر کردم. من شایسته چنین حرفی نبودم. کسی تاریخ علم نمیداند. ما که نمیتوانیم مورخ علم بیاوریم و او را رئیس فرهنگستان کنیم. رئیس فرهنگستان باید کسی باشد که به «مساله علم» فکر کند و قدری به سیاست و ارتباط علم و سیاست وارد باشد، جایگاه علوم را بشناسد و بداند علوم در کشور چه کارهاند و چه کار کردهاند.» او در اشاره به مخالفان خود میگوید:«منتقدی که این حرف را میزند، حرفش از روی تعصب و مخالفت است. او چون مخالف من است، میگوید داوری به اندازه احمد آرام و بیرشک و دکتر تاجبخش تاریخ علم نمیداند. اما تاریخ علم دانستن به معنای متخصص بودن در تاریخ علم که نیست. کسی که این حرف را زده، باید برود مقاله «مقام فلسفه در تاریخ اسلامی» و مقالات من درباره تاریخ علم را بخواند، اگر دید در آن مقالات یک فرد بیاطلاع درباره علم چیزهایی گفته است و فیالمثل نمیداند محمد زکریای رازی چه کرده و چه نظری داشته، میتواند بگوید حرفش درست است. اما اینکه او بگوید من از داوری خوشم نمیآید، بنابراین داوری جاهل و بیسواد است، نباید به حرف او استناد کنید.»
داوری با اشاره به چهره معروف این مخالفان یعنی عبدالکریم سروش گفت:«او این حرف را از سر تعصب میگوید. او همان کسی است که فحش میدهد. کسی که فحش میدهد، نسبت به من که بیطرف نیست. او همان کسی است که شاگردش درباره من گفته است یک علمستیز رئیس فرهنگستان علوم شده است. شما اینها را در نظر بگیرید و به او نصیحت کنید که شما ادیب و دانشمندید، شهرت دارید، خوشبیان و خطیب هستید، البته از سیاست و فلسفه اصلا سر در نمیآورید؛ ادیب هستید، و چون ادیب هستید میتوانید عرفان را با فلسفه تحلیلی جمع بکنید، اگر غیر از ادیب بودید، اگر وارد عالم فلسفه میشدید، میفهمیدید که عرفان را نمیشود با فلسفه تحلیلی جمع کرد. دوم، به او نصیحت بکنید که شما دارید خصمانه برخورد میکنید؛ خصمانه برخورد نکنید؛ داوری را هم یکی بدانید مثل دیگران.» او که شاگرد احمد فردید بوده است در ادامه درباره این مخالفتها گفت:«هزاران نفر شاگرد فردید بودهاند. یعنی کسانی که شاگرد فردید بودند، نباید وزیر یا رئیس شوند؟ نباید سمتی داشته باشند؟ یعنی ما باید هر کسی را که با فردید ارتباط داشته، از جامعه اخراج کنیم؟ با این فکر باید خداحافظی کرد. فردید کار خودش را کرده است. فردید در آشوری چنان تاثیری گذاشته است که آشوری هر حرفی میزند، فردیدی است. اما شما آشوری را فردیدی نمیدانید، چون آشوری به فردید فحش داده است. من به فردید فحش نمیدهم، اما معنایش این نیست که من هر چه فردید گفته، قبول دارم. خدا شاهد است، کفی بالله شهیدا، که هیچ کس به اندازه من و دکتر جلیلی با فردید دعوا نکرده است. حتی جهانبگلو. هیچ کس با فردید داد و بیداد نکرده است به غیر از من.»