بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


آغاز حصر ده ساله در احمدآباد

دكتر محمد مصدق كه دولت او با كودتای خارجی ۲۸ مرداد ساقط ‌شده بود، ۱۳مرداد سال ۱۳۳۵ پس از تحمل سه سال زندان به احمدآباد تبعید شد و تا پایان عمر به مدت ده سال و هفت ماه در این روستا تحت نظر بود. دولت وقت دكتر مصدق را دو هفته زودتر از انقضای محكومیت (این محكومیت هم غیرقانونی بود زیرا كه طبق قانون آیین دادرسی وقت، محاكمه نخست‌وزیر و وزیران باید در دیوان عالی كشور صورت می‌گرفت نه محكمه نظامی) از زندان خارج ساخته و به احمدآباد فرستاده بود تا بتواند او را (كه هنوز زندانی محسوب می‌شد) تبعید كند. سال‌هایی سخت و تنهایی مداوم تا بیماری سرطان دهان و فکی که فرزندش بدون آگاهی‌اش تلاش کرد مجوز اعزام به خارج را برای او از نخست‌وزیر وقت هویدا بگیرد و نتوانست و تنها خانواده مصدق مجاز شدند پزشکی از خارج را به ایران بیاورند که این نیز با مخالفت و واکنش سخت مصدق روبه‌رو شد که گفت:«لعنت بر من و هرکس دیگر که در این روزگار خرج چندین خانوار فقیر ایرانی را صرف آوردن پزشک از خارج کنند. من خاک‌پای این ملتم و مقدرات من از مقدرات ایشان جدا نیست. هر امکانی که در داخل کشور برای معالجه وجود داشته باشد برای من کافی است. به‌علاوه آوردن پزشک خارجی توهین به اطبای ایرانی است و من حاضر به این توهین نیستم.»
مصدق پس از تشخیص بیماری‌اش تحت تدابیر امنیتی به تهران آمد و به دلیل بی‌نتیجه بودن روند درمانی در چهاردهم اسفندماه ۱۳۴۵ در تهران درگذشت.
پس از مرگش نه به وصیتش اجازه عمل داده شد که خواسته بود او را در تهران و در کنار مزار شهدای سی تیر به خاک بسپارند و نه خانواده ویارانش مجاز شدند برایش اعلامیه ترحیمی در روزنامه‌ای بدهند و حتی اجازه یابند برایش مجلس ختمی در مسجدی بر پا دارند. مصدق تبعید در احمدآباد را زندان ثانوی می‌نامید. او در قلعه احمدآباد نمی‌توانست با کسی جز فرزندانش دیدار کند و حتی از قلعه هم بدون اسکورت حق خروج نداشت. او در نامه‌ای به «سلطنت فاطمی» خواهر دکتر حسین فاطمی در اول فروردین ۱۳۴۰ نوشت:«کماکان در این زندان ثانوی به‌سر می‌برم. باکسی حق ملاقات ندارم و از این محوطه قلعه نمی‌توانم پای به خارج گذارم و بر این طریق می‌گذرانم تا ببینم چه وقت خداوند به این زندگی خاتمه می‌دهد». در نامه‌هایی که مصدق به دکتر سعید فاطمی (منشی مخصوصش در دادگاه لاهه) نوشته، به‌طور گویا و مفصل، وضعیت خود در احمدآباد را توصیف کرده است. در کتاب نامه‌های دکتر مصدق، که توسط محمد ترکمان جمع‌آوری‌شده، آمده مصدق در ۱۰ تیر ۱۳۴۳ در نامه به پسرش احمد، نوشت که سرهنگ مولوی آمده عمارت و حتی در اتاق‌خوابش هم نظر کرده. از قول مولوی نوشته است: «اگر از هم‌وطنانم کاغذی برسد نمی‌توانم آن را بلاجواب گذارم و برای جلوگیری از این کار سه راه بیشتر نیست: ١- شرحی رسما به من مرقوم فرمایید که راجع به سیاست باکسی مکاتبه نکنم. ٢- یک دادگاهی مثل دادگاه سال ۱۳۳۲ دعوت فرمایید و تشکیل دهید که مرا محکوم کنند و این کار سبب شود که دیگر چیزی ننویسم. ٣- به مأمورین که در احمدآباد گمارده‌اید دستور دهید دست‌های مرا دستبند بزنند و هر وقت قضای حاجتی دارم باز کنند و باز دومرتبه دستبند بزنند تا قدرت نوشتن نامه را از من سلب کنند. من که حاضرم با یک نوشته رسمی این حقی را که قانون در دنیا به هر فردی داده از خود سلب کنم شما چرا مضایقه می‌کنید و می‌خواهید به حرف بگذرانید. غیرازاین هر عملی بشود موجب آسودگی من است، چون از این زندگی رقت‌بار که دیگر تاب و تحمل آن را ندارم خلاص می‌شوم.»