بدرود و پایان
مرتضی فخری قاضیانی (داستاننویس)سراغ موتور رفتم و دیدم، آنچه را باید دیشب میدیدم! چهارتا میله صندلی و شاسی دوطرف، شکسته و جداشده بودند طوری که گویی با سنگ، برش داده باشند! حتی تصور اینکه برشکاری، بتونه چنین دقیق و میزان، چهار میله شاسی رو ببره، سخت و دشوار بود اما شگفتا که بیدخالت دستگاه برش یا اره و برشکار، چنین بریدگی و شکستگیای، آنهم تنها به سبب مسافرکشی، ایجادشده بود؛ طوری که اگه روی زین مینشستی، زین یا صندلی میچسبید به لاستیک و سرعت چرخ رو میگرفت و سروصدا میکرد!
موتور رو بردم تعمیرگاه و یک روز بستری شد! و تعمیرکار هم به چهار میله شکسته، چهارتا تیکه برید و جوش داد و سفارش کرد که این موتور رو ردش کن بره و دیگه باهاش کار نکن، چون وقتی شاسیاش بشکنه، این جوشا جای خود داره و بازهم میشکنه!
موتور رو بردم کارواش و تروتمیز کردم و از چند سو از شاه دوماد عکس گرفتم و گذاشتم سایت دیوار برای فروش.
البته به سفارش تعمیرکار، شکستن و جوشکاری شاسی موتور رو از مشتریها که زنگ میزنن، پنهان نمیکنم و از قیمتش کم کردم.
و اینگونه خودم و موتورم از کار مسافرکشی بازنشست شدیم! و داستان بیکاری و دنبال کار دویدنهایم بماند تا مجالی دیگر.
موتور رو بردم تعمیرگاه و یک روز بستری شد! و تعمیرکار هم به چهار میله شکسته، چهارتا تیکه برید و جوش داد و سفارش کرد که این موتور رو ردش کن بره و دیگه باهاش کار نکن، چون وقتی شاسیاش بشکنه، این جوشا جای خود داره و بازهم میشکنه!
موتور رو بردم کارواش و تروتمیز کردم و از چند سو از شاه دوماد عکس گرفتم و گذاشتم سایت دیوار برای فروش.
البته به سفارش تعمیرکار، شکستن و جوشکاری شاسی موتور رو از مشتریها که زنگ میزنن، پنهان نمیکنم و از قیمتش کم کردم.
و اینگونه خودم و موتورم از کار مسافرکشی بازنشست شدیم! و داستان بیکاری و دنبال کار دویدنهایم بماند تا مجالی دیگر.