پزشک جمهور برای ایران
رضا صادقیان( روزنامه‌نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2453
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نگاهی کوتاه به یک شعر

فیض شریفی ( منتقد و پژوهشگر ادبیات)
شعر کوتاه «کبودی» از سعید محمد حسنی تک افتاده ولی شعر چند لایه و زیبایی است :«صبح کبود است/ اتاق از لیوان چای زنده می‌شود/ باران بر ویولن یاحقی می‌تابد/ کودکی توی لباس‌های گشادم دست و پا
می‌زند.»(ص۳۰) شاعر علت کبودی صبح را‌ نمی‌گوید. آیا هنوز صبح نشده یا شده ولی ابری سیاه پهنه‌ آسمان را فرا گرفته یا صبح و سحر آمده است، ولی فضای ذهنی راوی کبود است؟ به هرمعنی وقتی راوی با چایی گرم می‌شود و اتاق مثل راوی جان می‌گیرد، او از بارانی می‌گوید که بر ویولن یاحقی تلنگر می‌زند و آن را روشن می‌کند. آیا این باران در بیرون می‌بارد و می‌تابد یا این باران در شاعر افتاده است؟ یا شاعر «ویولن» را مجازی از صدای ویولن یاحقی گرفته است؟ یا نغمه‌ ویولن یاحقی به نوای دلپذیر باران تشبیه شده است؟ در سطر چهارم شاعر از کودک درون خود می‌گوید که در لباس گشاد او جست‌وخیز می‌کند. شاعر با فنجان چای در اتاق به رقص در آمده است. در واقع «صبح، اتاق، باران و کودک» یکی شده‌اند و رقصی چنین زیبا را تدارک دیده‌اند. نصرت رحمانی در شعر «پاییز» با ریتمی مرقص می‌گوید:«ای کاش/ ای کاش... / آن عکس تو از قاب درآید/ همچون صدف از آب برآید/ جان گیری و بر نقش گل بوی قالی بنشینی/ این جور برقصی/ آن جور برقصی...» ریتم شعر رحمانی تند و بیرونی است اما آهنگ شعر محمد حسنی آرام و درونی و حال و هوای شعر هم گرگ و میشی است. «برای سرودن یک شعر فکسنی/ زور‌ نمی‌زنم / شعری می‌نویسم /که با آن بتوانم / رطل گران بزنم / رطل‌ نمی‌زنم / که شعر بیاید / حالی می‌خواهم امروز/ با موتورسیکلت پل نیومن به سراغت بیایم/ تو برانی و/ من ایستاده / بر ترک تو/ در تمام خیابان‌ها/ علیه‌ این جماعت جلپاره فریاد بزنم:...ما هنوز زنده‌ایم.