با اژدها چگونه رفتار کنیم؟
محسن رفیق ( روزنامهنگار) تحکیم روابط با چین و روسیه، به یکی از برنامههای مهم دستگاه دیپلماسی کشور در ماههای اخیر تبدیل شده است؛ برنامهای که البته تنها از کانال وزارت خارجه و دولت دنبال نشده و تائیدات نظام و حاکمیت را نیز با خود به همراه دارد. هر چند که گسترش چنین روابطی در شرایط فعلی، به دلایل فشارهای تحریمی از یکسو و همچنین رویارویی ایالات متحده آمریکا با ایران، ممکن است تا حدودی منطقی به نظر برسد، اما به واقع، فارغ از ابعاد مبهم و آشکار نشده چنین تعهداتی، دو نگرانی مهم در این زمینه وجود دارد.
اول آنکه آیا بلندمدت بودن دوره چنین معاهداتی، در فراز و فرودهای آینده نه چندان روشن روابط سیاسی، زمینهای برای داشتن دست برتر این دو کشور در مناسبات متقابل ایجاد نمیکند؟ دیگر آنکه تا چه حد میتوان به تامین الزامات منافع ملی، در قراردادی دوجانبه با کشورهایی که بارها منافع خود را بر حقوق ایران ترجیح دادهاند، اطمینان داشت؟
اتحادها، ائتلافها، قراردادها و پیمانهای دو یا چندجانبه، اگر چه همواره بخش وسیعی از شاکله عرصه روابط بینالملل را به خود اختصاص داده است، اما آنچه به واقع از دیرباز مورد توجه آگاهان سیاسی بوده است، این است که اعتماد، انصاف و صداقت و آنچه از آن در معنایی کلی به اخلاق سیاسی یاد میشود، تنها محدود به خطابهها و بیانیهها بوده و تعبیر شفاف و قابل ملاحظهای از آن را نمیتوان در ذات تعاملات سیاسی بین بازیگران سیاسی، مشاهده کرد.
به واقع اصل تقدم حفظ و تامین منافع ملی، تا به آنجا برای بازیگران سیاسی اهمیت دارد که در پی تحقق آن، حتی رد شدن از مواضع اخلاقی و نادیده انگاشتن حقوق قانونی طرف مقابل نیز مجاز شمرده شده و رد شدن از روی این اصول، به پاس حفظ منافع ملی خود ارزشی دیگر تلقی میشود. تاریخ آرای مکرر چین و روسیه در شورای امنیت سازمان ملل، همسو با کارشکنیهای آمریکا علیه ایران و حتی کاهش صادرات نفت ایران به چین، پس از تحریمهای نفتی آمریکا علیه ایران، خود نمونههایی از این مدعاست.
دور از انصاف است که حجم عظیم انتقادها به چنین قراردادهایی را به پای نگاههای سیاسی متفاوت و از سر عناد ارزیابی کرد. منافع ملی اگر چه برای هر کشوری، فارغ از وزنه قدرت آن در معادلات بینالمللی، دارای ارزش بالایی است، اما به واسطه ضریب بالاتر نقشورزی سیاسی از سوی بازیگران قدرتمندتر، با تحکم و حساسیت بیشتری مورد توجه قرار میگیرد به گونهای که دامنه محافظتی منافع ملی خود را بسیار گستردهتر، تعریف میکنند.
از این منظر اگر چه تامین منافع دوجانبه در یک قرارداد، تعادل 50 – 50 را در ذهن ایجاد میکند، اما میتوان متصور بود که در تعامل دو بازیگر غیر هموزن، اگر بررسی جزئیات قرارداد با خوشبینیهای معمول و همراه با مماشات و سهلانگاری انجام گیرد، قدرت برتر به واسطه نفس سهمخواهی بیشتری که در ذات خود نهفته دارد، اگر چه قراردادی به ظاهر با توافق 50-50 امضا میکند، اما در واقع در بازه طولانی آن، به چیزی کمتر از سهم 70 تا 80درصدی خود، راضی نمیشود و حتی جزئیات تحقق آن را از پیش برای خود طراحی کرده است. قدرتهای بزرگ به واسطه وقوف بر تواناییهای خود به خوبی میدانند که در مواقع لزوم و به واسطه داشتن دست برتر، میتوانند از قدرت فشار خود در روزنهای پیش آمده بهره گرفته و از نقاط ضعف طرف مقابل، درجهت افزایش درصد سهم خود استفاده کنند.
اگر چه وزیر امور خارجه، توافق 25ساله با چین را نزدیک خوانده و تمدید توافق ۲۰ساله با روسیه را در دستور کار قرار داده است، اما نمیتوان از واگذاری میدانی بیرقیب به چشم بادامیهای چینی با آن خوی اژدهاگونهشان در تصاحب پله اول اقتصاد جهان، که در این امر برای رقابت با آمریکا از هیچ بلعیدنی فروگزار نمیکنند، به راحتی عبور کرد و آن را هم پای قراردادی معمول ارزیابی کرد.
از سویی دیگر نیز با خرسهای لپ قرمز و ناخن خشک روس، روبهرو هستیم که به انتظار تمدید قراردادی دیگر نشستهاند، همانها که در تاریخ حضورشان در این مملکت، هیچ نشانی از دست و دلبازی و خاطرجمعی از همراهیشان به چشم نیامده است. روسیهای که به مانند چین، عرصههای رقابت با آمریکا را در میدانهای متفاوتی جستوجو میکند. جدا از اهمیت اقتصادی چنین قرارداد بلندی برای چین، در میانه کارزار رویارویی این کشور با آمریکا، بازی چین با مهره ایران در زمین خالی از حضور حریف، به مثابه برگ برنده دیگری برای این کشور در برابر آمریکا به حساب میآید و این همان استفاده چند وجهی چنین کشورهایی در جهت تامین منافع ملی کشورهایشان در صحنه تعاملات بینالمللی است. ایجاد چالشی جدی برای حریف از یک سو و از سوی دیگر تعریف میدانی جدید برای بازی اقتصادی. امید که دولتمردان امضاکننده چنین قراردادهای بلندمدتی، زمین آماده سرمایهگذاری کشور را عرصه زورآزمایی قدرتهای بزرگ جهان نسازند و تمامی جزئیات آن را به گونهای مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند که این سرزمین دوباره بستری برای جولان و زیادهخواهی آنان نشود.
اول آنکه آیا بلندمدت بودن دوره چنین معاهداتی، در فراز و فرودهای آینده نه چندان روشن روابط سیاسی، زمینهای برای داشتن دست برتر این دو کشور در مناسبات متقابل ایجاد نمیکند؟ دیگر آنکه تا چه حد میتوان به تامین الزامات منافع ملی، در قراردادی دوجانبه با کشورهایی که بارها منافع خود را بر حقوق ایران ترجیح دادهاند، اطمینان داشت؟
اتحادها، ائتلافها، قراردادها و پیمانهای دو یا چندجانبه، اگر چه همواره بخش وسیعی از شاکله عرصه روابط بینالملل را به خود اختصاص داده است، اما آنچه به واقع از دیرباز مورد توجه آگاهان سیاسی بوده است، این است که اعتماد، انصاف و صداقت و آنچه از آن در معنایی کلی به اخلاق سیاسی یاد میشود، تنها محدود به خطابهها و بیانیهها بوده و تعبیر شفاف و قابل ملاحظهای از آن را نمیتوان در ذات تعاملات سیاسی بین بازیگران سیاسی، مشاهده کرد.
به واقع اصل تقدم حفظ و تامین منافع ملی، تا به آنجا برای بازیگران سیاسی اهمیت دارد که در پی تحقق آن، حتی رد شدن از مواضع اخلاقی و نادیده انگاشتن حقوق قانونی طرف مقابل نیز مجاز شمرده شده و رد شدن از روی این اصول، به پاس حفظ منافع ملی خود ارزشی دیگر تلقی میشود. تاریخ آرای مکرر چین و روسیه در شورای امنیت سازمان ملل، همسو با کارشکنیهای آمریکا علیه ایران و حتی کاهش صادرات نفت ایران به چین، پس از تحریمهای نفتی آمریکا علیه ایران، خود نمونههایی از این مدعاست.
دور از انصاف است که حجم عظیم انتقادها به چنین قراردادهایی را به پای نگاههای سیاسی متفاوت و از سر عناد ارزیابی کرد. منافع ملی اگر چه برای هر کشوری، فارغ از وزنه قدرت آن در معادلات بینالمللی، دارای ارزش بالایی است، اما به واسطه ضریب بالاتر نقشورزی سیاسی از سوی بازیگران قدرتمندتر، با تحکم و حساسیت بیشتری مورد توجه قرار میگیرد به گونهای که دامنه محافظتی منافع ملی خود را بسیار گستردهتر، تعریف میکنند.
از این منظر اگر چه تامین منافع دوجانبه در یک قرارداد، تعادل 50 – 50 را در ذهن ایجاد میکند، اما میتوان متصور بود که در تعامل دو بازیگر غیر هموزن، اگر بررسی جزئیات قرارداد با خوشبینیهای معمول و همراه با مماشات و سهلانگاری انجام گیرد، قدرت برتر به واسطه نفس سهمخواهی بیشتری که در ذات خود نهفته دارد، اگر چه قراردادی به ظاهر با توافق 50-50 امضا میکند، اما در واقع در بازه طولانی آن، به چیزی کمتر از سهم 70 تا 80درصدی خود، راضی نمیشود و حتی جزئیات تحقق آن را از پیش برای خود طراحی کرده است. قدرتهای بزرگ به واسطه وقوف بر تواناییهای خود به خوبی میدانند که در مواقع لزوم و به واسطه داشتن دست برتر، میتوانند از قدرت فشار خود در روزنهای پیش آمده بهره گرفته و از نقاط ضعف طرف مقابل، درجهت افزایش درصد سهم خود استفاده کنند.
اگر چه وزیر امور خارجه، توافق 25ساله با چین را نزدیک خوانده و تمدید توافق ۲۰ساله با روسیه را در دستور کار قرار داده است، اما نمیتوان از واگذاری میدانی بیرقیب به چشم بادامیهای چینی با آن خوی اژدهاگونهشان در تصاحب پله اول اقتصاد جهان، که در این امر برای رقابت با آمریکا از هیچ بلعیدنی فروگزار نمیکنند، به راحتی عبور کرد و آن را هم پای قراردادی معمول ارزیابی کرد.
از سویی دیگر نیز با خرسهای لپ قرمز و ناخن خشک روس، روبهرو هستیم که به انتظار تمدید قراردادی دیگر نشستهاند، همانها که در تاریخ حضورشان در این مملکت، هیچ نشانی از دست و دلبازی و خاطرجمعی از همراهیشان به چشم نیامده است. روسیهای که به مانند چین، عرصههای رقابت با آمریکا را در میدانهای متفاوتی جستوجو میکند. جدا از اهمیت اقتصادی چنین قرارداد بلندی برای چین، در میانه کارزار رویارویی این کشور با آمریکا، بازی چین با مهره ایران در زمین خالی از حضور حریف، به مثابه برگ برنده دیگری برای این کشور در برابر آمریکا به حساب میآید و این همان استفاده چند وجهی چنین کشورهایی در جهت تامین منافع ملی کشورهایشان در صحنه تعاملات بینالمللی است. ایجاد چالشی جدی برای حریف از یک سو و از سوی دیگر تعریف میدانی جدید برای بازی اقتصادی. امید که دولتمردان امضاکننده چنین قراردادهای بلندمدتی، زمین آماده سرمایهگذاری کشور را عرصه زورآزمایی قدرتهای بزرگ جهان نسازند و تمامی جزئیات آن را به گونهای مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند که این سرزمین دوباره بستری برای جولان و زیادهخواهی آنان نشود.