وعدههایی که ویرانگر است
علی نامجو ( روزنامهنگار)حتما خیلیها تا امروز ماجرای وعده لباس گرم پادشاه به یکی از نگهبانان قصرش را شنیدهاند. اگر نه، ماجرایش را خیلی کوتاه تعریف میکنم. در یک شب سرد زمستانی، پادشاه اقلیمی از قصرش بیرون آمد و داشت در محوطه عمارتش چرخ میزد. با وجود لباس گرمی که به تن داشت، خیلی طول نکشید که سرمای استخوانسوز امانش را برید و باعث شد تصمیم بگیرد که به قصر گرم و راحتش برگردد. وقت بازگشت، نگهبان پیری را دید که گوشهای ایستاده و مشغول دیدهبانی است.
برای پادشاه کار آن نگهبان در آن سرما با وجود لباس اندکی که به تن داشت، جالب بود. از او پرسید: «سرما تو را اذیت نمیکند؟» نگهبان هم جواب داد: «بله پادشاه والامقام اما چه کنم که لباس گرمی ندارم و مجبورم سرما را تحمل کنم.» پادشاه گفت: «همین الان به داخل قصر میروم و دستور میدهم یکی از لباسهای گرمم را برای تو بیاورند.» نگهبان که از این وعده ذوقزده شده بود، از پادشاه تشکر کرد. پادشاه قصه، اما تا پایش را داخل قصر گرم و راحتش گذاشت، وعدهای که به نگهبان پیر داده بود، از یاد برد.
فردا صبح جسد پیرمرد نگهبان را در محوطه قصر پیدا کردند. پیرمرد پیش از مرگ با انگشتانش روی برفهایی که شب قبل باریده و روی زمین نشسته بود، این طور نوشته بود: «ای پادشاه! من هر شب با همین لباس کم، سرما را تحمل میکردم و کارم را انجام میدادم، اما وعده لباس گرم تو، مرا کشت».
ماجرای پیرمرد نگهبان در این ایام به اوضاع و احوال خیلی از مردم شباهت دارد، اما کسانی که مشغول فعالیت در عرصه مطبوعات هستند، احتمالا با آن نگهبان بیچاره همذاتپنداری بیشتری میکنند. اوضاع و احوال شاغلین در این حوزه همیشه متزلزل و غیرقابل اطمینان بوده و راستش خیلی از ما به این وضع عادت هم کردهایم. در ایام شیوع کرونا بسیاری از مدیران روزنامهها و حتی خبرگزاریها تصمیم به تعدیل نیروهای خودشان گرفتند.
در ادامه اما از سوی معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام شد که رسانهها دست نگه دارند، چون دولت تصمیم گرفته از اهالی رسانه و مدیران مطبوعات با پرداخت وام حمایت کند. از آن زمان تا امروز چند ماهی گذشته.
همان ایام بود که از سوی وزارت کار هم اعلام شد که هم رسانهایها و هم صاحبان رسانه میتوانند در سامانهای به نام «کارا» ثبت نام کنند تا مبلغی به عنوان وام برای حمایت از آنان از سوی دولت پرداخت شود. خیلیها هم این ثبت نام را انجام دادند.
جالب اینجاست که بعد از گذشت چند هفته، کسانی که در سامانه بهعنوان روزنامهنگار یا خبرنگار ثبتنام کرده بودند، هیچ اثری از نام و نشان خودشان پیدا نمیکنند و تا امروز هم وامی که قرار بود به رسانهها پرداخت شود، وعدهای بوده شبیه همان لباس گرم بود.
هیچکس هم تا امروز درباره غیب شدن اطلاعات ثبتنامشدگان حرف نزده. میشود از مسئولان عزیز بپرسیم که شما اگر قرار بود اعطای وام را محقق نکنید، پس چرا اصلا مطرحش کردید؟ آقایان و خانمهای مسئول باور کنید با آنکه ما لباس گرم کافی نداشتیم، اما به نگهبانی دادن در این شرایط عادت کرده بودیم، ولی به همین زودیها وعده لباس گرم شما، ما را خواهد کشت!
برای پادشاه کار آن نگهبان در آن سرما با وجود لباس اندکی که به تن داشت، جالب بود. از او پرسید: «سرما تو را اذیت نمیکند؟» نگهبان هم جواب داد: «بله پادشاه والامقام اما چه کنم که لباس گرمی ندارم و مجبورم سرما را تحمل کنم.» پادشاه گفت: «همین الان به داخل قصر میروم و دستور میدهم یکی از لباسهای گرمم را برای تو بیاورند.» نگهبان که از این وعده ذوقزده شده بود، از پادشاه تشکر کرد. پادشاه قصه، اما تا پایش را داخل قصر گرم و راحتش گذاشت، وعدهای که به نگهبان پیر داده بود، از یاد برد.
فردا صبح جسد پیرمرد نگهبان را در محوطه قصر پیدا کردند. پیرمرد پیش از مرگ با انگشتانش روی برفهایی که شب قبل باریده و روی زمین نشسته بود، این طور نوشته بود: «ای پادشاه! من هر شب با همین لباس کم، سرما را تحمل میکردم و کارم را انجام میدادم، اما وعده لباس گرم تو، مرا کشت».
ماجرای پیرمرد نگهبان در این ایام به اوضاع و احوال خیلی از مردم شباهت دارد، اما کسانی که مشغول فعالیت در عرصه مطبوعات هستند، احتمالا با آن نگهبان بیچاره همذاتپنداری بیشتری میکنند. اوضاع و احوال شاغلین در این حوزه همیشه متزلزل و غیرقابل اطمینان بوده و راستش خیلی از ما به این وضع عادت هم کردهایم. در ایام شیوع کرونا بسیاری از مدیران روزنامهها و حتی خبرگزاریها تصمیم به تعدیل نیروهای خودشان گرفتند.
در ادامه اما از سوی معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام شد که رسانهها دست نگه دارند، چون دولت تصمیم گرفته از اهالی رسانه و مدیران مطبوعات با پرداخت وام حمایت کند. از آن زمان تا امروز چند ماهی گذشته.
همان ایام بود که از سوی وزارت کار هم اعلام شد که هم رسانهایها و هم صاحبان رسانه میتوانند در سامانهای به نام «کارا» ثبت نام کنند تا مبلغی به عنوان وام برای حمایت از آنان از سوی دولت پرداخت شود. خیلیها هم این ثبت نام را انجام دادند.
جالب اینجاست که بعد از گذشت چند هفته، کسانی که در سامانه بهعنوان روزنامهنگار یا خبرنگار ثبتنام کرده بودند، هیچ اثری از نام و نشان خودشان پیدا نمیکنند و تا امروز هم وامی که قرار بود به رسانهها پرداخت شود، وعدهای بوده شبیه همان لباس گرم بود.
هیچکس هم تا امروز درباره غیب شدن اطلاعات ثبتنامشدگان حرف نزده. میشود از مسئولان عزیز بپرسیم که شما اگر قرار بود اعطای وام را محقق نکنید، پس چرا اصلا مطرحش کردید؟ آقایان و خانمهای مسئول باور کنید با آنکه ما لباس گرم کافی نداشتیم، اما به نگهبانی دادن در این شرایط عادت کرده بودیم، ولی به همین زودیها وعده لباس گرم شما، ما را خواهد کشت!