چرا ماسک نمیزنیم؟
آرش رازانی (روزنامهنگار)این پرسش، یکی از مهمترین معماهای این روزهای روزگار ماست که با موارد غیرقابل درک دیگر از رفتار اجتماعی ما همراه میشود.
چرا در مهمانیها و تجمعات غیر ضروری شرکت میکنیم؟ چرا دورهمیها و رفتن به مسافرتهای دورهای و فصلی را متوقف نمیکنیم؟
بهراستی این چه پردهای است که بر درک بسیاری از افراد کشیده شده است؟ مگر از جان عزیزتر داریم که این گونه بیمبالات به خطرش میافکنیم؟ دلیل این رفتارها اما هر چه باشد قطعا ناآگاهی نیست.
در رویارویی با این پدیده پلید، سهگونه واکنش جمعی را میتوان شناسایی کرد. مرحله کنجکاوی و ناباوری در ابتدای شیوع که کرونا به عنوان پدیدهای مربوط به چین تلقی میشد. گویی چون سایر بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله و سونامی، کرونا فقط مردمان چین را میکُشد و بقیه دنیا از آن ایمن هستند. مرحله دوم اما ترس و وحشت عمومی بود. زمانی که ویروس تاجدار پا به خاک ما نیز گذاشت و هموطنان ما یکی پس از دیگری نقاب خاک بر رخ کشیدند و تصاویر وحشتافزای دفن پیکر مردگان در گورهای عمیق و آکنده از آهک، گویی پرده از مصیبتی آرماگدونوار برمیداشت.
وحشت از مرگ، متاثر از قدرت غیرقابل مقاومت این ویروس از بدویترین زوایای روح انسان سربرداشت و تمام دنیا را به پستوی قرنطینه راند. گویی که بهفرمان ویروس تاجدار، شیپور توقف زندگی در جهان متمدن دمیده شد.
اکنون در مرحله سوم واکنش جمعی به سر میبریم. مرحله عادی شدن کرونا بر اثر گذشت زمان. در واقع، سدّ کرونا که با تهدید مرگ غیرقابل مقاومت جریان رود زندگی را متوقف کرده بود؛ نتوانست بیش از چند ماه بشر را مرعوب و در پستوی ترس نگاه دارد. زندگی با پذیرفتن این آفت مرگآور تازه، سد را شکست و جاری شد. اما این بار، دو واکنش متفاوت جمعی در دل عادی شدن کرونا قابل تفکیک هستند.
واکنش هشیارانه، که افراد واجد آن باوجود بیرون آمدن از قرنطینه به حکم عقل و حزماندیشی دستورالعملهای پیشگیرانه مانند حفظ فاصله اجتماعی و زدن ماسک و دوری از ازدحام و امثال آن را مراعات میکنند.
واکنش غافلانه که افراد مرتکب آن باوجود علم بهتمامی مخاطرات، چشم بر خطر بسته و همانند گذشته زندگی را پی گرفتهاند. اما چگونه میتوان بر خطر مرگ چشم پوشید؟ این چه غفلتی است که این اندازه قدرتمند است؟ پاسخ این سوال چندان دشوار نیست.
واقعیت این است که کرونا، تنها یکی از مخاطرات مرگآوری است که مشمول غفلت برخی از ما شده است.
ما همواره به دلیل نادیده گرفتن موارد بسیاری خود را در خطر مرگ قرار دادهایم. عدم رعایت قوانین رانندگی سالانه جان بسیاری از ما را میگیرد. عدم رعایت رژیم غذایی سالم و پرخوری، دلیل مرگهای ناشی از دیابت و سکته قلبی است. افراط در مصرف الکل، دخانیات، مواد مخدر و مواردی از این دست نیز فراوانند. ما، در برابر خطرات مرگآور دیگری هم «ماسک نمیزنیم».
قصه به همینجا ختم نمیشود. اگر انسان را پدیدهای ممزوج از روح و جسم، ماده و معنا بدانیم، آنگاه ماجرا ابعاد دیگری هم پیدا میکند.
ما به آفتهای اخلاقی بسیاری نیز آلودهایم که وجه معنوی ما را در معرض مرگ و فنا قرار میدهند.
دروغ، حرص، تکبر، حسد، طمع و استبداد هر یک کرونایی برای روح و روان انسانیت ما محسوب میشوند اما برای پیشگیری و آلوده نشدن به آنها «ماسک نمیزنیم».
اگر جوامع انسانی را به مثابه ارگانهای عظیم برساخته از «انسان» به عنوان واحد تشکیلدهنده در نظر بگیریم، کروناهای دیگری نیز بر جوامع یا گروههای انسانی قابل تصور هستند. گروههای تمامیتخواه فاسد، فریبکار و مزوّر، استثمارگر و حریص، خونریز و شریر، مرتجع و ایدئولوژی زده هر یک به آفتهای مرگآوری آلودهاند که بدتر از اپیدمی کرونا و بیش از هر بیماری دیگری بشریت را دچار مرگ و نیستی کردهاند.
بسیاری از ما انسانها «ماسک نمیزنیم» چون از پسِ عادتهای خود برنمیآییم. عادتهایی که نه برخاسته از عقل و آگاهی، که برخاسته از جهل و هوس هستند. ما حتی به بهای مرگ و نیستی خود یا دیگران، حاضر به پذیرفتن وظیفه ناگزیر انسانیت خود نیستیم. چراکه انسان، زمانی واجد حداقلی از انسانیت است که موجودی «مختار، آگاه و مسئول» باشد.
زندگی انسانوار به تعبیر فوق، انتخاب بسیاری از ما نبوده است. پس جای تعجب نیست اگر برای پیشگیری از مرگ ناشی از کرونا تن به پذیرفتن چند رفتار بهداشتی ساده نمیدهیم.
بیش و پیش از این، ما در برابر بسیاری ویروسهای تاجدار بیدرمان، ماسک نزدهایم. برای حل معمای «چرا ماسک نمیزنیم؟» باید سراغ حل معمای قدیمتری رفت. معمای دورماندن انسان از انسانیت.
چرا در مهمانیها و تجمعات غیر ضروری شرکت میکنیم؟ چرا دورهمیها و رفتن به مسافرتهای دورهای و فصلی را متوقف نمیکنیم؟
بهراستی این چه پردهای است که بر درک بسیاری از افراد کشیده شده است؟ مگر از جان عزیزتر داریم که این گونه بیمبالات به خطرش میافکنیم؟ دلیل این رفتارها اما هر چه باشد قطعا ناآگاهی نیست.
در رویارویی با این پدیده پلید، سهگونه واکنش جمعی را میتوان شناسایی کرد. مرحله کنجکاوی و ناباوری در ابتدای شیوع که کرونا به عنوان پدیدهای مربوط به چین تلقی میشد. گویی چون سایر بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله و سونامی، کرونا فقط مردمان چین را میکُشد و بقیه دنیا از آن ایمن هستند. مرحله دوم اما ترس و وحشت عمومی بود. زمانی که ویروس تاجدار پا به خاک ما نیز گذاشت و هموطنان ما یکی پس از دیگری نقاب خاک بر رخ کشیدند و تصاویر وحشتافزای دفن پیکر مردگان در گورهای عمیق و آکنده از آهک، گویی پرده از مصیبتی آرماگدونوار برمیداشت.
وحشت از مرگ، متاثر از قدرت غیرقابل مقاومت این ویروس از بدویترین زوایای روح انسان سربرداشت و تمام دنیا را به پستوی قرنطینه راند. گویی که بهفرمان ویروس تاجدار، شیپور توقف زندگی در جهان متمدن دمیده شد.
اکنون در مرحله سوم واکنش جمعی به سر میبریم. مرحله عادی شدن کرونا بر اثر گذشت زمان. در واقع، سدّ کرونا که با تهدید مرگ غیرقابل مقاومت جریان رود زندگی را متوقف کرده بود؛ نتوانست بیش از چند ماه بشر را مرعوب و در پستوی ترس نگاه دارد. زندگی با پذیرفتن این آفت مرگآور تازه، سد را شکست و جاری شد. اما این بار، دو واکنش متفاوت جمعی در دل عادی شدن کرونا قابل تفکیک هستند.
واکنش هشیارانه، که افراد واجد آن باوجود بیرون آمدن از قرنطینه به حکم عقل و حزماندیشی دستورالعملهای پیشگیرانه مانند حفظ فاصله اجتماعی و زدن ماسک و دوری از ازدحام و امثال آن را مراعات میکنند.
واکنش غافلانه که افراد مرتکب آن باوجود علم بهتمامی مخاطرات، چشم بر خطر بسته و همانند گذشته زندگی را پی گرفتهاند. اما چگونه میتوان بر خطر مرگ چشم پوشید؟ این چه غفلتی است که این اندازه قدرتمند است؟ پاسخ این سوال چندان دشوار نیست.
واقعیت این است که کرونا، تنها یکی از مخاطرات مرگآوری است که مشمول غفلت برخی از ما شده است.
ما همواره به دلیل نادیده گرفتن موارد بسیاری خود را در خطر مرگ قرار دادهایم. عدم رعایت قوانین رانندگی سالانه جان بسیاری از ما را میگیرد. عدم رعایت رژیم غذایی سالم و پرخوری، دلیل مرگهای ناشی از دیابت و سکته قلبی است. افراط در مصرف الکل، دخانیات، مواد مخدر و مواردی از این دست نیز فراوانند. ما، در برابر خطرات مرگآور دیگری هم «ماسک نمیزنیم».
قصه به همینجا ختم نمیشود. اگر انسان را پدیدهای ممزوج از روح و جسم، ماده و معنا بدانیم، آنگاه ماجرا ابعاد دیگری هم پیدا میکند.
ما به آفتهای اخلاقی بسیاری نیز آلودهایم که وجه معنوی ما را در معرض مرگ و فنا قرار میدهند.
دروغ، حرص، تکبر، حسد، طمع و استبداد هر یک کرونایی برای روح و روان انسانیت ما محسوب میشوند اما برای پیشگیری و آلوده نشدن به آنها «ماسک نمیزنیم».
اگر جوامع انسانی را به مثابه ارگانهای عظیم برساخته از «انسان» به عنوان واحد تشکیلدهنده در نظر بگیریم، کروناهای دیگری نیز بر جوامع یا گروههای انسانی قابل تصور هستند. گروههای تمامیتخواه فاسد، فریبکار و مزوّر، استثمارگر و حریص، خونریز و شریر، مرتجع و ایدئولوژی زده هر یک به آفتهای مرگآوری آلودهاند که بدتر از اپیدمی کرونا و بیش از هر بیماری دیگری بشریت را دچار مرگ و نیستی کردهاند.
بسیاری از ما انسانها «ماسک نمیزنیم» چون از پسِ عادتهای خود برنمیآییم. عادتهایی که نه برخاسته از عقل و آگاهی، که برخاسته از جهل و هوس هستند. ما حتی به بهای مرگ و نیستی خود یا دیگران، حاضر به پذیرفتن وظیفه ناگزیر انسانیت خود نیستیم. چراکه انسان، زمانی واجد حداقلی از انسانیت است که موجودی «مختار، آگاه و مسئول» باشد.
زندگی انسانوار به تعبیر فوق، انتخاب بسیاری از ما نبوده است. پس جای تعجب نیست اگر برای پیشگیری از مرگ ناشی از کرونا تن به پذیرفتن چند رفتار بهداشتی ساده نمیدهیم.
بیش و پیش از این، ما در برابر بسیاری ویروسهای تاجدار بیدرمان، ماسک نزدهایم. برای حل معمای «چرا ماسک نمیزنیم؟» باید سراغ حل معمای قدیمتری رفت. معمای دورماندن انسان از انسانیت.