از سرزمین پارس تا کاراکاس
احسان اقبال سعید ( روزنامهنگار)حرکت نفتکشهای ایرانی برای رسانیدن سوخت به ونزوئلا چنان چشمگیر و واجد توجه نمود که واویلای کرونا هم نتوانست کمرنگ و زیر دست وپای آمار و آوار کشتهگان وجانبهدربردگان کووید19 محو و فراموشش کند. فاصله از این جای زمین-سرزمین پارس- تا کاراکاس چنان بعید است که کمتر دنبالکننده آماتوری میتواند این مراوده و مروت دو کشور را باور کند. اما گاه در گردش ناباور چرخ چنان در فاصله و تفاوت بند دل گرهزدنهای مشترک و تفاهمهای ناباور سربر میآورد که انسان تا نبیند و نخواند باور نخواهد کرد و حیرتانگیز اینکه با دیدن و دانستن این همه شگفتی باز چندی دیگر که چندان هم دور نخواهد بود، شگفتزده میشویم. کموزیاد را فروبگذاریم و برویم سرراست سراغ چند برش از سرزمین پارس و کاراکاس. شاید خواندنش بتواند فراغت میان دو جرعه قهوه را به جای سیگار که بلای جان است، پر کند.
یکم: استقلالطلبی در مقابل استعمار اسپانیا در آمریکای لاتین با رهبری و راهبری سیمون بولیوار ونزوئلایی آغاز شود و به انجام رسید. در روزگار محنت ساکنان بومی وحتی بخش فرودست و میانمایهتر مهاجرین اسپانیایی و پرتغالی به سرزمینهای جدید نوای استعمارستیزی از کاراکاس و به رهبری بولیوار برخاست. همان بولیواری که نامش امروز بر واحد پولی و اسکناسهای بیرمق ونزوئلا به یادگار مانده است. چند سال قبل هوگو چاوز رئیس جمهور نامآشنای و فقید ونزوئلا خواهان نبش قبر این قهرمان ملی و کشف علت واقعی مرگش شده بود، چرا که اعتقاد داشت استعمارگران زهر در کامش ریختهاند و ناکامش کردهاند. به یاد نوشتاری از محمد قائد نویسنده دیرآشنای جریدههای پارسی افتادم که از امروزیان خواسته بود برای یکبار دیرینیان و اهل تاریخ را از قبر بیرون بکشند و قضاوت کنند و ایضا نمره انضباط بدهند و دیگر بگذارند در بستر خاک راحت بخوابند! ایران هم نخستین کشوری بود در آسیا و خاورمیانه که علیه استعمار و استبداد با جنبش مشروطه و تشکیل مجلس ملی ردای السابقون برتن کرد.
دوم: اگر دکتر مصدق میخواست با استیفای حقوق به یغما و ثمنخس رفته ملت ایران از نفت جنوب اقدام کند و حاکمیت ملی را بر منابع سرزمینی از نو برقرار سازد، این جنبش نگاهی هم به سرزمین نفتخیز ونزوئلا داشت. ونزوئلا دارای اولین ذخایر نفت اثبات شده در جهان است، اما از آنجا که میان ذخایر و دوایر هماره ارتباط وثیق و دایر نیست، حالیا حال خوشی ندارند. اما کمی قبل از جنبش ملی شدن نفت، شرکتهای آمریکایی در ونزوئلا به قرارداد پنجاه-پنجاه با دولت این کشور اقدام کرده بودند، در حالیکه در همان زمان قرارداد شرکت نفت بریتانیایی بیپی با ایران شانزده درصد عواید برای ایران داشت! همین قرارداد عادلانهتر و چربتر ونزوئلاییها صدای ایرانیان را هم درآورده بود که چرا ما نه؟ و البته چنان که افتد ودانید نشد که بشود...
سوم: در روزگاری که نبرد چریکی و قهرماننمایی سکه پررونقی میان جوانان عالم بود و در کنارش هم عرفان و سفر به هند و البته به هیئت تارزان درآمدن هم، چریکی از ونزوئلا سربرآورد که نامش در دهه شصت و هفتاد در عالم همهگیر شدو پیوندی هم با ایران یافت. هنوز هم میان چریک مبارز یا تروریست نامیدنش در صفحه ویکیپدیایش اختلاف نظر فراوان است. نامش ایلیچ رامیرز ملقب به کارلوس شغال! کسی که در آن روزها در اقصای عالم دست به اقدامات حیرتانگیز میزد. یک بار با حمله به اجلاس وزرای نفت اوپک در وین، پایتخت اطریش، همه آنان از جمله جمشید آموزگار رئیس شرکت ملی نفت ایران را گروگان گرفته و سوار بر هواپیما راهی الجزایر، کشور دارای مواضع انقلابی آن روزگار، کرد. ظاهرا ماجرا با پادرمیانی بومدین و بوتفلیقه، مقامات وقت الجزایر، پایان یافت. کارلوس تاکنون زنده است و بیش از سه دهه است که در زندان دولت فرانسه به سر میبرد. با وکیل مدافعش نرد عشق باخته و خواهان عفو مشروط است تا با عشقش در پاریس قدم بزند! ایضا سبیل چریکی را هم تراشیده تا رمانتیکتر شود، اما دولت فرانسه کوتاهبیا نیست. در روزنامههای سال اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نقل قولی از آقای صادق خلخالی آمده است که برای ترور شاه در باهاماس کارلوس شغال را به آنجا خواهد فرستاد.
چهارم:بند آخر پراکنده و کوتاهتر از آن است که در قالب مستقل آورده شود، اما به اشارت میارزد. ساشا سبحانی از چهرههای پرگفتوگوی فضای اینستاگرام در سالهای اخیر بود و محل گفتوگو و...دیگر هم. او پسر سفیر وقت ایران در کاراکاس بود، ادعای رفاقت با فرزند هوگو چاوز هم داشت. و دیگر اینکه جمعیت مهاجر نسبتا چشمگیری از سرزمین شام(شامل سوریه، لبنان و فلسطین) از سالهای بسیار دور در ونزوئلا زندگی میکنند و تاثیرگذار هم هستند.
اینک این انتقال مطول انرژی که به گفته آقای زنگنه وزیر نفت معوض آن طلا دریافت شده، میتواند یک معادله تجاری و بیشتر تواننمایی برای کشور باشد. این که چون دوران ملی شدن صنعت نفت و تحریمهای بریتانیا، جهان برای ایران محدود و تنگ نیست و تا آن سر دنیا هم امکان تجارت و توان و اراده آن وجود دارد. دیگر اینکه در میانه شرایط ناهموار و دشوار شدن راههای نزدیک و معمول میتوان درهای دیگری گشود. این یک جهان جدید است.
یکم: استقلالطلبی در مقابل استعمار اسپانیا در آمریکای لاتین با رهبری و راهبری سیمون بولیوار ونزوئلایی آغاز شود و به انجام رسید. در روزگار محنت ساکنان بومی وحتی بخش فرودست و میانمایهتر مهاجرین اسپانیایی و پرتغالی به سرزمینهای جدید نوای استعمارستیزی از کاراکاس و به رهبری بولیوار برخاست. همان بولیواری که نامش امروز بر واحد پولی و اسکناسهای بیرمق ونزوئلا به یادگار مانده است. چند سال قبل هوگو چاوز رئیس جمهور نامآشنای و فقید ونزوئلا خواهان نبش قبر این قهرمان ملی و کشف علت واقعی مرگش شده بود، چرا که اعتقاد داشت استعمارگران زهر در کامش ریختهاند و ناکامش کردهاند. به یاد نوشتاری از محمد قائد نویسنده دیرآشنای جریدههای پارسی افتادم که از امروزیان خواسته بود برای یکبار دیرینیان و اهل تاریخ را از قبر بیرون بکشند و قضاوت کنند و ایضا نمره انضباط بدهند و دیگر بگذارند در بستر خاک راحت بخوابند! ایران هم نخستین کشوری بود در آسیا و خاورمیانه که علیه استعمار و استبداد با جنبش مشروطه و تشکیل مجلس ملی ردای السابقون برتن کرد.
دوم: اگر دکتر مصدق میخواست با استیفای حقوق به یغما و ثمنخس رفته ملت ایران از نفت جنوب اقدام کند و حاکمیت ملی را بر منابع سرزمینی از نو برقرار سازد، این جنبش نگاهی هم به سرزمین نفتخیز ونزوئلا داشت. ونزوئلا دارای اولین ذخایر نفت اثبات شده در جهان است، اما از آنجا که میان ذخایر و دوایر هماره ارتباط وثیق و دایر نیست، حالیا حال خوشی ندارند. اما کمی قبل از جنبش ملی شدن نفت، شرکتهای آمریکایی در ونزوئلا به قرارداد پنجاه-پنجاه با دولت این کشور اقدام کرده بودند، در حالیکه در همان زمان قرارداد شرکت نفت بریتانیایی بیپی با ایران شانزده درصد عواید برای ایران داشت! همین قرارداد عادلانهتر و چربتر ونزوئلاییها صدای ایرانیان را هم درآورده بود که چرا ما نه؟ و البته چنان که افتد ودانید نشد که بشود...
سوم: در روزگاری که نبرد چریکی و قهرماننمایی سکه پررونقی میان جوانان عالم بود و در کنارش هم عرفان و سفر به هند و البته به هیئت تارزان درآمدن هم، چریکی از ونزوئلا سربرآورد که نامش در دهه شصت و هفتاد در عالم همهگیر شدو پیوندی هم با ایران یافت. هنوز هم میان چریک مبارز یا تروریست نامیدنش در صفحه ویکیپدیایش اختلاف نظر فراوان است. نامش ایلیچ رامیرز ملقب به کارلوس شغال! کسی که در آن روزها در اقصای عالم دست به اقدامات حیرتانگیز میزد. یک بار با حمله به اجلاس وزرای نفت اوپک در وین، پایتخت اطریش، همه آنان از جمله جمشید آموزگار رئیس شرکت ملی نفت ایران را گروگان گرفته و سوار بر هواپیما راهی الجزایر، کشور دارای مواضع انقلابی آن روزگار، کرد. ظاهرا ماجرا با پادرمیانی بومدین و بوتفلیقه، مقامات وقت الجزایر، پایان یافت. کارلوس تاکنون زنده است و بیش از سه دهه است که در زندان دولت فرانسه به سر میبرد. با وکیل مدافعش نرد عشق باخته و خواهان عفو مشروط است تا با عشقش در پاریس قدم بزند! ایضا سبیل چریکی را هم تراشیده تا رمانتیکتر شود، اما دولت فرانسه کوتاهبیا نیست. در روزنامههای سال اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نقل قولی از آقای صادق خلخالی آمده است که برای ترور شاه در باهاماس کارلوس شغال را به آنجا خواهد فرستاد.
چهارم:بند آخر پراکنده و کوتاهتر از آن است که در قالب مستقل آورده شود، اما به اشارت میارزد. ساشا سبحانی از چهرههای پرگفتوگوی فضای اینستاگرام در سالهای اخیر بود و محل گفتوگو و...دیگر هم. او پسر سفیر وقت ایران در کاراکاس بود، ادعای رفاقت با فرزند هوگو چاوز هم داشت. و دیگر اینکه جمعیت مهاجر نسبتا چشمگیری از سرزمین شام(شامل سوریه، لبنان و فلسطین) از سالهای بسیار دور در ونزوئلا زندگی میکنند و تاثیرگذار هم هستند.
اینک این انتقال مطول انرژی که به گفته آقای زنگنه وزیر نفت معوض آن طلا دریافت شده، میتواند یک معادله تجاری و بیشتر تواننمایی برای کشور باشد. این که چون دوران ملی شدن صنعت نفت و تحریمهای بریتانیا، جهان برای ایران محدود و تنگ نیست و تا آن سر دنیا هم امکان تجارت و توان و اراده آن وجود دارد. دیگر اینکه در میانه شرایط ناهموار و دشوار شدن راههای نزدیک و معمول میتوان درهای دیگری گشود. این یک جهان جدید است.