بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


وقتی تندیس‌ها فرو می‌ریزند

عادل جهان‌آرای (روزنامه‌نگار)
در کوران کشتار کرونا در سراسر جهان، بسیاری از کسانی که در این دوره و بر اثر بیماری کرونا جان باختند، چه بسا دارای مدارج و مدارک علمی یا جایگاه‌های اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی بودند، اما افکار عمومی و آن بخش از نفوسی که زنده‌اند، شاید فقط با افسوسی از کنار ماجرا گذشتند، اما یک مرگ در این میان مثل کرونا، بخشی از جهان را تکان داد:«مرگ جورج فلوید.» سیاه‌پوستی که نه جایگاه اجتماعی یا علمی داشت و نه آنکه در حوزه رفتارشناسی حرفی برای گفتن داشت؛ اما چون سیاه‌پوست بود و قربانی رفتار نژادپرستانه پلیس ایالات متحده قرار گرفت، ناگهان از حضیض بی‌نامی به اوج نام‌آوری رسیده است و اکنون حداقل بخشی از مبارزات ضدنژادپرستی در ایالات متحده و دیگر کشورهای جهان با نام او گره خورده است.
باوجود نزدیک به سه هفته از مرگ فلوید به دست پلیس شهر مینیاپولیس، هنوز نه بسیاری از شهرهای این کشور آرام گرفتند و نه برخی از شهرهای جهان که علیه رفتارهای نژادپرستانه، خیابان‌ها را مکانی برای مبارزه با نژادپرستی انتخاب کردند، خالی شدند.
واقعیت این است، مردمی که در کشورهای جهان به خیابان‌ها آمده‌اند و جنبش تازه‌ای علیه نژادپرستی راه انداخته‌اند، در یک سو بر «حق زندگی آزادانه سیاهان» یا «سیاه‌پوستان هم حق زندگی دارند» تأکید کردند و از سوی دیگر بخشی از تاریخ گذشته سیاسی جهان را نیز ورق زدند تا به گذشتگان، بخصوص سیاستمداران یادآوری کنند «هر گیاهی را که آنها کاشتند، لزوماً نهال خجسته‌ای نخواهد بود و شاخ و برگ آن، چه بسا برای آیندگان بی‌بار و بر و گاه نحس خواهد بود.» جنبش جدید نژادپرستی در جهان هر چیزی را که بوی نژادپرستی، ستمگری، خودخواهی یا فزون‌طلبی داشته باشد، مردود می‌شمارد و به همین دلیل سعی کردند تندیس‌هایی را که به شکلی از اشکال عامل نژادپرستی یا استعمار و برده‌داری بودند، به زیر بکشند.
البته حافظه تاریخی بشر، خصوصا در دهه‌های اخیر، در بسیاری از کشورها، بخصوص بعد از تغییر یا رفرمی قهری یا انقلابی، به زیر کشیدن تندیس‌ رهبران گذشته دیده می‌شود. جهان به یاد دارد که چگونه تندیس‌های رهبران بلوک شرق، یا صدام و قذافی زیر لگدکوب قهر مردم قرار گرفت.
واقعیت این است که سفارش بسیاری از تندیس‌های مشهور جهان را حاکمان یا دولت‌ها می‌دهند تا به صورتی بتوانند حضور خود یا کسانی را که آنها قبول دارند، در طول تاریخ تسری بدهند و به طور مستمر به آیندگان یادآوری کنند که آنها کِه بودند یا احیانا چه کرده‌اند. اما هیچ روانشناس، جامعه‌شناس یا آینده‌پژوهی، در جهان امروز، نمی‌تواند دنیای ذهنی و باورهای آیندگان را به درستی به تشریح و تفصیل بنشیند و بخواهد خواست‌های آنها را از همین امروز بشناسد یا تبیین کند. شاید کمتر کسی در ایالات متحده فکر می‌کرد که روزی نسلی در این کشور برخیزد و بخواهد تندیس شخصی چون «کریستف کلمب» یا تندیس روسای جمهور گذشته این کشور را، که به گمان تاریخ‌نویسان این سرزمین، از چهره‌های ملی و «همه‌زمانی» بودند، به زیر آورد یا حتی رئیس مجلس نمایندگان این کشور از مسئولان به صورت رسمی بخواهد تندیس‌هایی را که یادآور خشونت، برده‌داری و نژادپرستی‌اند از داخل کنگره بر چیند. خواست جنبش تازه ضدنژادپرستی یا مخالف «همه‌زمانی» بودن سیاستمداران و دولتمردانی که در برخی از دوره‌ها یادگارهایی از ظلم و ستم را برجا گذاشتند.
اما تاریخ‌نویسان غیرمنصف، آن بخش از چهره ناخجسته آنها را چنان از آلودگی پاک کردند که در استمرار تاریخی به ظاهر شخصیتی موجه جلوه می‌کنند، این است که این نسل نمی‌خواهد گذشته‌ای را با تندیسی که جور و ستمش هنوز روی آنها سنگینی می‌کند، تماشا کند. ضمن آنکه تاریخ، هیچ‌گاه واقعیت‌ها را در تاریکخانه ذهن خود نگه نمی‌دارد، زیرا با گذر زمان و آمدن نسل تازه، این تاریکخانه‌ها حتی با کورسوی چراغی روشن خواهند شد. این جنبش در ایالات متحده حبس نشد، بلکه گستره خود را به چند کشور اروپایی هم کشاند و چه بسا بتواند در قاره‌های دیگر هم سایه‌اش را بگستراند. در اروپا، بخصوص انگلیس، که بخش بسیار زیادی از تاریخ آن با برده‌داری و تبعیض گره خورده است، از هوای جدید ضدنژادپرستی بی‌نصیب نماند. وقتی تندیس 125 ساله مجسمه برنزی ادوارد کلستون یکی از مشهور‌ترین برده‌داران انگلیس در شهر بریستول به زیر کشیده شد و سپس به قعر رودخانه رفت، بی‌تردید پیکره دیگر تندیس‌های تقدیس شده حکومتی هم لرزید، تا جایی که مخالفان ضد نژادپرستی علاوه بر چندین تندیسی که نماد نژادپرستی یا برده‌داری تلقی می‌شوند، انگشت خود را به سوی تندیس چرچیل نشانه رفتند تا جایی که دولت این کشور مجبور شد، این پیکره را محصور کند. هر نسلی تندیس خود را دارد و دولت‌مندان و سیاست‌مندان که کارنامه سیاهی داشته باشند، حتی اگر برای سال‌ها طرفداران آنها سوار اسب قدرت باشند، اما روزی که اسب‌های قدرت آنها از نفس بیفتند- که می‌افتد و این را تاریخ گواه است- آن تندیس‌ها هم فروخواهند ریخت. ولی مردم تندیس‌های مردمی و هنری و ادبی را بیشتر دوست خواهند داشت. به یاد بیاوریم تندیس‌‌های سیاستمدارانی را که در کشورهای بلوک شرق برپا کرده بودند، اما اکنون نشانی از آنها نیست، ولی چه بسیار تندیس‌هایی که از هنرمندان و فرهیختگان سر پا ایستاده‌اند. حال چرا این تندیس‌ها فرومی‌ریزند، شکی نیست شناخت خواست‌ها باورها و آرزوهای آن نسلی که تندیس را به ریسمان می‌بندد و به دریا می‌اندازد، یاتندیسی را در خیابان رها می‌کند و هزاران نفر سر تندیس را به مشت و لگد می‌گیرند، مهم است. آن لگدها از کدام عقده‌ها، نیازها یا واقعیت‌‌ها سرچشمه گرفته است..شاید در هیچ عرصه‌ای از تاریخ تندیس‌‌ها چنین بی‌محابا با هجوم مردم روبه‌رو نشده باشند... تندیس صدام، تندیس استالین، تندیس هیتلر... و هزاران تندیسی که به دروغ آب تقدیس بر آنها کشیدند، بعد از مدتی به زیر آمدند. کرونا شاید سر برخی از عقده‌های فروخفته تاریخی را باز کرده باشد، یا نقش علم سیاست و علم پزشکی را در بوته آزمایش قرار داده باشد، اما نتوانست یک عقده تاریخی بزرگ را بازگشایی کند، ولی آن عقده به بهانه مرگ یک سیاه‌پوست سرباز کرد. عقده‌ای علیه گذشته‌ای تلخ یا علیه گذشتگانی که حتی زندگی آیندگان را سیاه کرده‌اند. ضدیت با تندیس‌ها و شکستن یا انداختن آنها به درون آب، بی‌تردید به تحلیل‌ها و بررسی‌های روانشناختی و اجتماعی نیاز دارد. حکومت‌‌ها اگرچه در برپایی تندیس‌ها نقش دارند، اما این نسل‎‌ها و مهم‌تر از همه تاریخ است که می‌تواند بر پایداری یا فروپاشی تندیسی قضاوت کند.شاید برخی‌ها، رفتار نسل جدید را براساس نوعی رفتار هیجانی و آنی تعبیر کنند، اما حقیقت موضوع این است که در چنین مواردی عقده‌های انباشته تاریخی است که فوران می‌کند و تندیسی را که شاید تقدیس هم می‌شده، به زیر می‌کشد، ناگهان شکل نگرفته است، بلکه زمان خاکستر خود را بر سر آنها کشیده بود، اما با بادی ناگهان آن عقده‌ها دیدنی شد. شاید در پایان این بیت سعدی روانشاد، مخلص کلام باشد که گفته بود، مرده آن است که نامش به نکویی نبرند.