نگاهی به دفتر شعر «درختی در دهان ماه» از شیرین ترابی
خودش را به نفهمیدن زده قطاری که برد تو را
فیض شریفی ( منتقد و پژوهشگر ادبیات)اول از پشت جلد کتاب آغاز میکنیم: «پیشکش میکنند هر شب درختی را به ماه /و ما در دهان درخت تکثیر میشود /قبل از آن که در تاریکی خاموش شود.» هرمز علی پور هم دو صفحه بر این شعرهای کوتاه و هایکوها مطلبی علاوه کردهاند و به تاویل و دریافتن شعاع های گونه گونه اشعار شیرین ترابی در دایره شعر اشاره کردهاند: «حصار نام دیگر دختری ست که از پشت پنجره خیس به تماشای بازی پسران همسایه مینشیند.» یا که شعری چنین: «گل میگیرم دهان پنجرهای را که منکر عبور تو شود.» همان گونه که میبینید در این سه شعر با سه لحن رو به رو شدهایم: الف: لحنی خبری – تصویری از زاويه دید دانای کل، ب: لحنی مظلومانه و حق به جانب، ج: لحنی تهاجمی.
در هر سه نوع لحن «هزار هزار، لای لبهایش آشیان دارد، زنی که آبستن سکوت است.» سطرها در رگرگه های این کوته سروده ها خیس و لبریز از اشک است: «لب هات دو ماهی در آب چشمم.» همین گونه است: «ماهی جنوب است زن شوریده/ زیبا با دلی غمگین.» یا: «بهار جای پای رفتگان/ پر از باران صبحگاه.»
شیرین ترابی زوم میکند به آنچه با چشم مسلح یا غیر مسلح میبیند. او در یک آن، جهت دوربین نگاهش را به زمین میدوزد و از پدیدهها عکس میگیرد و سپس در اشک غرق میشود: «داغ دیده دلم پدرم را /داغ دیده دست هام مادرم را /داغ دیده چشم هام ویرانی وطنم را/ هیچ کدام مثل تو نبودند/ داغی بی بوسه.» از دل این شعرهای کوتاه و کوته سروده ها، عمدتا مرگ و داغ دوری و موتیف هایی در محدوده مرگ بیرون میزند و دیده می شود، مثل تم ماندگار تنهایی، هجرانی و فرآورده های دیگر که حالات و احوالات بازیگوشانه شاعر را به نمایش میگذارد: «دو دو چی چی/ کو کو چی چی /خودش را به نفهمیدن زده قطاری که برد تو را.» یا: «شال زردی به باد سپرده ام /گاهی بهار از میان موهایم شروع می شود.» اندوه شاعر زن از شاعر مرد عمیق تر است. در شعرهای شیرین ترابی میتوان اوج بی کسی (وابی) شیدایی و آشفتگی و سرگردانی شاعر را در چند کلمه تماشا کرد: «این که من را میبرد باد نیست/خیال است که از دور به نام تو صدایم می زند.» حزن و دلشوره های عحیب و غریبی در شعرهای ترابی سایه میزند. او در هر شهر و در هرجا کسی را گم کرده است: «گلدان خالی /دوچرخه ای پنجر / قفلی زنگار بسته /میگویند کسانی را باد برده.» این ریزبینی و دقت هم در شاعران سبک خراسانی و در ناتورالیست هایی چون زولا و آندره برتون هم کمتر دیده میشود. شاعر، دو عامل ریز بینی و طنز را برای فرار از مکتب رمانتيک یا سانتی مانتالیسم (احساسات زودگذر) به کار برده است و میبرد. اینها را علاوه کنید به ژرفکاوی در بنمایههای مرگ اندیشانه، تنهایی و استغنا و واسوخت و غیرو ...
این نشانه ها و نگاههای شاعرانه «من»های شاعر را توسعه میدهد و شعر شاعر را تعمیم میدهد چون این موتیف ها و سوالات از ازل تا ابد دغدغه انسان بوده و است و خواهد بود که: «من از کجا آمده ام و به کجا میروم » و مقصود از آفرینش من چه بوده است.» شرین ترابی دنبال کشف است و شکار شعر و هایکو. او میکوشد که از هرچیزی که رنگ و بویی از کهنگی دارد یا هرچیزی که کهنسرایان دیدهاند و گفتهاند آشنایی زدایی کند: «خوشا به حال مورچهها که تکه تکه ات را بردند/ تا زندگی به کام فرزاندانشان شیرین شود.» شاعران کهن سرا از «مورچه» و «شیرین» چه برداشتی دارند؟ و شاعر امروز چه نگاه مدرن و زیبایی دارد؟ واقعا واژه «شیرین» بسیار زیبا و محشر در شعر ایهام شده است وقتی خواننده متوجه میشود که شاعر این شعر را برای «پدر»ش سروده است، گروتسک و گوتیک شعر، چقدر عمیق میشود و شعر چقدر کمدی – تراژیک میشود.