پزشک جمهور برای ایران
رضا صادقیان( روزنامه‌نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2453
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نگاهی به دفتر شعر «درختی در دهان ماه» از شیرین ترابی

خودش را به نفهمیدن زده قطاری که برد تو را

فیض شریفی ( منتقد و پژوهشگر ادبیات)

اول از پشت جلد کتاب آغاز می‌کنیم: «پیشکش می‌کنند هر شب درختی را به ماه /و ما در دهان درخت تکثیر می‌شود /قبل از آن که در تاریکی خاموش شود.» هرمز علی پور هم دو صفحه بر این شعرهای کوتاه و هایکوها مطلبی علاوه کرده‌اند و به تاویل و دریافتن شعاع های گونه گونه اشعار شیرین ترابی در دایره شعر اشاره کرده‌اند: «حصار نام دیگر دختری ست که از پشت پنجره خیس به تماشای بازی پسران همسایه می‌نشیند.» یا که شعری چنین: «گل می‌گیرم دهان پنجره‌ای را که منکر عبور تو شود.» همان گونه که می‌بینید در این سه شعر با سه لحن رو به رو شده‌ایم: الف: لحنی خبری – تصویری از زاويه دید دانای کل، ب: لحنی مظلومانه و حق به جانب، ج: لحنی تهاجمی.
در هر سه نوع لحن «هزار هزار، لای لبهایش آشیان دارد، زنی که آبستن سکوت است.» سطرها در رگرگه های این کوته سروده ها خیس و لبریز از اشک است: «لب هات دو ماهی در آب چشمم.» همین گونه است: «ماهی جنوب است زن شوریده/ زیبا با دلی غمگین.» یا: «بهار جای پای رفتگان/ پر از باران صبحگاه.»
شیرین ترابی زوم می‌کند به آنچه با چشم مسلح یا غیر مسلح می‌بیند. او در یک آن، جهت دوربین نگاهش را به زمین می‌دوزد و از پدیده‌ها عکس می‌گیرد و سپس در اشک غرق می‌شود: «داغ دیده دلم پدرم را /داغ دیده دست هام مادرم را /داغ دیده چشم هام ویرانی وطنم را/ هیچ کدام مثل تو نبودند/ داغی بی بوسه.» از دل این شعرهای کوتاه و کوته سروده ها، عمدتا مرگ و داغ دوری و موتیف هایی در محدوده مرگ بیرون می‌زند و دیده می شود، مثل تم ماندگار تنهایی، هجرانی و فرآورده های دیگر که حالات و احوالات بازیگوشانه شاعر را به نمایش می‌گذارد: «دو دو چی چی/ کو کو چی چی /خودش را به نفهمیدن زده قطاری که برد تو را.» یا: «شال زردی به باد سپرده ام /گاهی بهار از میان موهایم شروع می شود.»  اندوه شاعر زن از شاعر مرد عمیق تر است. در شعرهای شیرین ترابی می‌توان اوج بی کسی (وابی) شیدایی و آشفتگی و سرگردانی شاعر را در چند کلمه تماشا کرد: «این که من را می‌برد باد نیست/خیال است که از دور به نام تو صدایم می زند.» حزن و دلشوره های عحیب و غریبی در شعرهای ترابی سایه می‌زند. او در هر شهر و در هرجا کسی را گم کرده است: «گلدان خالی /دوچرخه ای پنجر / قفلی زنگار بسته /می‌گویند کسانی را باد برده.» این ریزبینی و دقت هم در شاعران سبک خراسانی و در ناتورالیست هایی چون زولا و آندره برتون هم کمتر دیده می‌شود. شاعر، دو عامل ریز بینی و طنز را برای فرار از مکتب رمانتيک یا سانتی مانتالیسم (احساسات زودگذر) به کار برده است و می‌برد. اینها را علاوه کنید به ژرفکاوی در بن‌مایه‌های مرگ اندیشانه، تنهایی و استغنا و واسوخت و غیرو ...
این نشانه ها و نگاه‌های شاعرانه «من»های شاعر را توسعه می‌دهد و شعر شاعر را تعمیم می‌دهد چون این موتیف ها و سوالات از ازل تا ابد دغدغه انسان بوده و است و خواهد بود که: «من از کجا آمده ام و به کجا می‌روم » و مقصود از آفرینش من چه بوده است.» شرین ترابی دنبال کشف است و شکار شعر و هایکو. او می‌کوشد که از هرچیزی که رنگ و بویی از کهنگی دارد یا هرچیزی که کهنسرایان دیده‌اند و گفته‌اند آشنایی زدایی کند: «خوشا به حال مورچه‌ها که تکه تکه ات را بردند/ تا زندگی به کام فرزاندانشان شیرین شود.» شاعران کهن سرا از «مورچه» و «شیرین» چه برداشتی دارند؟ و شاعر امروز چه نگاه مدرن و زیبایی دارد؟ واقعا واژه «شیرین» بسیار زیبا و محشر در شعر ایهام شده است وقتی خواننده متوجه می‌شود که شاعر این شعر را برای «پدر»ش سروده است، گروتسک و گوتیک شعر، چقدر عمیق می‌شود و شعر چقدر  کمدی – تراژیک می‌شود.