بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نگاهی به نتایج یک اعتراض گسترده

پایان سیاست سیاه

همدلی| اهمیت رهبری متمرکز و همراهی مقام‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست با معترضان آفریقایی – آمریکایی، به موضوع مقاله‌ای از خانم «کیانگا یاماتا تیلور»، استادیار دانشگاه پرینستون در رشته مطالعات آفریقا و آمریکا تبدیل شده است. در ادامه، مقاله کامل تیلور را که روز شنبه، در نیویورک تایمز منتشر شد، می‌خوانید. این محقق آمریکایی در سال 2016 به عنوان یکی از 100 فرد با نفوذ آمریکایی- آفریقایی در ایالات متحده شناخته شده است و سازمان مورخان آمریکایی نیز او را به عنوان مدرس برجسته انتخاب کرده است:
«اعتراض ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان جوان به قتل ناراحت کننده جورج فلوید، تبدیل به شورشی در حال انفجار شده است. این در حالی است که در حال حاضر، شاهد گسترده‌ترین جنبش اعتراضی در تاریخ آمریکا هستیم. با این حال پاسخ مقامات و حتی مسئولین ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست، غالبا با احتیاط و بدون توجیه بوده است. اگر چه کارگروه ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست کنگره، لیست کاملی از برخی اصلاحات مورد نظر را پلیس ارائه داده‌اند، اما به نظر می‌رسد پایان دادن به خشونت پلیس مانند دهه‌‌‌‌‌‌‌های پیشین، این بار هم از قبل، شکست خورده است.
پس از تخریب دفتر مرکزی سی.ان.‌ان توسط معترضان و آتش زدن ماشین‌‌‌‌‌‌‌های پلیس در آتلانتا توسط آنها،‌ شهردار كیشا بوتومس، از آنها خواست تا به خانه برگردند و برنامه‌ریزی جهت رای دادن در انتخابات پیش‌رو را در جهت ایجاد تغییر لازم، برگزینند. با این حال، باراک اوباما در مقاله‌ای اظهار کرده است که تغییر واقعی، هم از اعتراض و هم از طریق رای‌گیری حاصل خواهد شد.
شورش در شهرهای آمریکایی، در کنار همه‌گیری ویروس کشنده‌ای که بیشتر قاتل آمریکایی‌‌‌‌‌‌‌های آفریقایی شده است، نشان می‌دهد که ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان احساس می‌کنند که با وجود این سیستم سیاسی موجود نمی‌تواند مشکلات اساسی خود را حل کند.
برای درک بهتر این وضعیت می‌توان شورش‌‌‌‌‌‌‌های شهری در دهه 1960 را مورد نظر قرار داد. شورش سیاهان در دهه 1960 و اعتراض به قوانین انتخاباتی و رای‌گیری، زمینه اصلی ایجاد مشارکت انتخاباتی سیاه‌پوستان را در دهه 1970 به وجود آورد.
جان کونیرز جونیور، که به مدت چند دهه نماینده مجلس نمایندگان از دیترویت بوده است، در این مورد می‌گوید: خاطرات ما ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان در مورد ظلم و ستمی که تحمل کرده‌ایم و بخشی از جامعه می‌خواهد آن را در کنار سایر اشتباهات تاریخی خود به فراموشی بسپارد، باید به نیرویی عظیم برای اعمال تغییر در آمریکا، تبدیل شود. او می‌گوید که ایجاد امکان برای ورود بیشتر ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان به عرصه سیاسی آمریکا می‌تواند به معنای تزریق روحیه‌ای اخلاقی به نظامی باشد، که آمریکا یا آن را گم کرده یا هرگز نداشته است. جان، معتقد است که برخی، نقش‌آفرینی بیشتر ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان درعرصه‌‌‌‌‌‌‌های مهم تصمیم‌گیری سیاسی آمریکا را برابر با از بین رفتن این دولت ناامید کننده یا موجب براندازی کل سیستم آن می‌دانند.
کارگروه کنگره سیاه، در دهه 1970 تشکیل شد. اعضای آن گروه خود را «وجدان کنگره» نامیده و خود را نماینده منافع سیاسی همه ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان آمریکایی می‌دانستند. شرلی شیرلیشولم نماینده مجلس نمایندگان از نیویورک در مورد آنها می‌گوید: آنها به عنوان عضو بنیانگذار، واقعا بی‌پروا و بی‌ریا بودند. این استقلال نه تنها در بین جمهوری‌خواهان، بلکه در درون حزب دموکراتیک نیز به درگیری‌‌‌‌‌‌‌هایی منجر شد. در تابستان سال 1972، فقط چند هفته قبل از آنكه دموكرات‌‌‌‌‌‌‌ها رسما سناتور جورج مک گاورن را به عنوان رئیس جمهور معرفی كنند، هیات رئیسه «بیانیه سیاه استقلال» و «لایحه حقوق ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان» را تصویب کرد. لایحه حقوق سیاهان، شامل مواردی می‌شد که تا قبل از این توجیهی نداشت، از جمله مراقبت‌‌‌‌‌‌‌های پزشکی رایگان برای همه سیاهان، درآمد تضمین شده برای بیکاری آنها و انتصاب قضات ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست. در لایحه حقوق سیاهان آمده بود: مشعلی به دست نسل جدیدی از سیاه‌پوستان منتقل شده است که با آن دیگر خواهان درخواست نیستند، دیگر تسلیم نمی‌شوند و برای دستیابی به حقوق خود، می‌جنگند.
با وجود تمامی این سختی‌‌‌‌‌‌‌ها، مقامات منتخب ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست به مرور و به جای تلاش در جهت ریشه‌کن کردن بنیادین مشکلات جامعه ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان، تنها در قامت مدیری بودند که حل بحران‌‌‌‌‌‌‌های احتمالی در این جوامع را رهبری می‌کردند. از سویی قانونگذاران سیاه‌پوست هم بیشتر مشغول به حفظ مواضع خود شدند و تکرار چرخه‌‌‌‌‌‌‌های انتخاباتی بدون تغییر، در نهایت این منتخبین ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست و مبارز را به سیاستمدارانی معمولی تبدیل کرد. این روند نزولی تا به آنجا پیش رفت که حتی در سال 1994، کارگروه ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان کنگره، در پیروی از اکثریت قدرت، نقشی کلیدی در تصویب لایحه بدنام جنایات ایفا کردند. نمونه‌ای که از آن به عنوان تغییر جهتی بنیادین در رویکرد این گروه به شمار می‌رفت.
این البته تنها تغییر نبود، بلکه با ورود سیاه‌پوستان بیشتر به طبقه متوسط، مطالبات سیاسی اولیه آنان نیز تغییر کرد. در این بین، مقامات منتخب ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست بیش از آنکه در فکر تامین نیازهای طبقه کارگر خود باشند، بیشتر با نیازهای حوزه انتخابیه طبقه متوسط، همراه شده بودند.
شاید شورش بالتیمور در آوریل 2015، پایانی نمادین بر این نوع سیاست‌ورزی برای ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان را نشان داد. این اعتراض گسترده در بالتیمور در حالی رخ داد که مقامات ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست بسیاری، مناصب اصلی شهر را در دست داشتند و حتی اولین رئیس جمهور ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست و نیز دادستان کل کشور تنها 40مایل با این منطقه فاصله داشت. با این حال، حتی این غلظت قدرت سیاسی سیاه نیز برای جلوگیری از اثرات مرگ فردی که پس از بازداشت توسط پلیس بالتیمور درگذشت، کافی نبود.
البته که مشکلات بسیار جدی‌تری نیز نسبت به خشونت‌‌‌‌‌‌‌های پلیس وجود دارد. هزاران آمریکایی - آفریقایی در محله‌‌‌‌‌‌‌هایی زندگی می‌کنند که رغبتی برای سرمایه‌گذاری وجود ندارد. رهبران ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان نیز نتوانسته‌اند بیکاری مزمن یا کمبود بودجه مدارس دولتی را متوقف کنند. این شیوه مدیریت در شهرهای سراسر آمریکا دیده می‌شود و خود زمینه‌ای برای مهاجرت معکوس آنان به شهرهای دارای امکانات بیشتر، با هدف اسکان بهتر و شغل را فراهم کرده است. برای نمونه، هر ساله هزاران ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست شیکاگو را ترک می‌کنند، زیرا رویکرد مسئولان در این شهر با آنها روزبه‌روز، خصمانه‌تر می‌شود. بیشترین هزینه‌‌‌‌‌‌‌های سیاست‌‌‌‌‌‌‌های عمومی در شیکاگو مربوط به پلیس است، در حالی که ساکنان ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست در برابر هزینه‌‌‌‌‌‌‌های مسکن ومدارس دولتی با مشکلات زیادی روبه‌رو هستند. حتی اداره این شهر توسط یک شهردار ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست هم نتوانسته است از دامنه این مشکلات کم کند. موفقیت سیاهان برای حضور در سیاست و انتخابات، به پیشرفت‌‌‌‌‌‌‌های کیفی زندگی این بخش از آمریکایی‌‌‌‌‌‌‌ها تبدیل نشده است و این خود عاملی است که مشارکت سیاهان را در ادامه روند سیاسی از بین می‌برد. به عبارتی وقتی یک انتخابات و رای‌گیری، تغییراتی در شرایط کلی و کاهش محرومیت‌‌‌‌‌‌‌ها ایجاد نمی‌کند، احتمال مشارکت ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان نیز در آن کم می‌شود.
خطوط این گسل به راحتی قابل ردیابی است. زمستان گذشته، رهبران آفریقایی-آمریکایی در آزمون حمایت از جو بایدن و مایکل بلومبرگ به عنوان کاندیداهای دموکرات برای رئیس جمهوری قرار گرفتند. اگر چه حمایت از بایدن با توجه به مسئولیت او در دوره اوباما شگفت‌آور نبود، اما از سویی تمجید از بلومبرگ از سوی دسته دیگری از مقامات ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست، نشانگر نوعی فرصت‌طلبی از سوی آنان بود. در این میان،‌ رای‌دهندگان جوان ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست از برنی سندرز حمایت کردند. سیاست‌‌‌‌‌‌‌های او برای آمریکایی‌‌‌‌‌‌‌های آفریقایی‌تبار، بیشترین سود را داشت و شعار او مبنی بر بیمه درمانی برای همه، باعث شده بود که حامیان زیادی از سوی ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان پیدا کند. مساله‌ای که البته با کنار رفتن او از این انتخابات به نتیجه‌ای نرسید.
اگر چه جوانان سیاه‌پوست این روزها در اعتراض به سختی تنفس کشیدن در نابرابری، به خیابان‌‌‌‌‌‌‌ها آمده‌اند اما به واقع هیچ رهبر ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست مستقلی برای آنان وجود ندارد. اگر چه مقامات منتخب ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست مواضعی در حمایت از آنان داشته‌اند، اما یک همراهی واقعی در این زمینه از آنان مشاهده نشده است. برای نمونه از یک سو موریل بوزر، شهردار واشنگتن، نقاشی کلمات «زندگی سیاه و سفید» را در خیابان‌‌‌‌‌‌‌های اطراف کاخ سفید به نمایش می‌گذارد و از سوی دیگر پیشنهاد می‌دهد تا بودجه پلیس محلی 45 میلیون دلار افزایش یابد. به نظر می‌رسد ارتباطات مقامات ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست با نهادهای اصلی قدرت، اساسا مانع از امکان همبستگی آنها در ایفای نقشی واحد برای جامعه خود شده است.
این به آن معنا نیست که مسئولیت مقامات ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست اهمیت خود را از دست داده است، اما آنها باید درک کنند که تعهد اصلی آنها، بهره‌گیری از استراتژی‌‌‌‌‌‌‌های لازم در جهت بهبود زندگی قشر ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست است و تنها احساساتی بودن و شعارزدگی در مورد همبستگی نژادی، برآورده کننده مسئولیت آنها نیست. امروز بیش از هر زمان دیگری مقامات منتخب ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست در مناصب مهم کشور حضور دارند. اما این حضور باعث کاهش مرگ و میر ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان ناشی از انتشار ویروس کرونا نشده است. آنان هیچ کاری برای کاهش سوءاستفاده پلیس از قدرت و خشونت آنها انجام نداده‌اند. به عبارتی دیگر به ندرت فعالیتی از سوی آنها در جهت کاهش عملی مشکلات آمریکایی‌‌‌‌‌‌‌های آفریقایی تبار انجام شده است.
به نظر می‌رسد که جامعه ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان آمریکا، در پایان یک دوره سیاست سیاه و شروع دوره‌ای جدید در این خصوص قرار دارد. نمایندگی در سالن‌‌‌‌‌‌‌های قدرت اگر چه به طور واضح برای برخی ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستان، نتایج مطلوبی در بر داشته است، اما نباید درباره کسانی که نسبت به آنها مسئولیت داشته و برای آنها کاری انجام نگرفته است، سکوت شود. تاکنون اعتراضاتی با مقیاس اعتراض با قتل جورج فلوید وجود نداشته است، به نظر می‌رسد در برابر رهبران ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوستی که رنج گذشته را فراموش کرده و به دلیل ارتباط سیاسی با مسئولان ناکارآمد، رویه‌ای انفعالی برگزیده‌اند، رهبران ‌‌‌‌‌‌‌سیاه‌پوست جوان و جدیدی در این جنبش در حال ظهور هستند.»

منبع : نیویورک تایمز – 13 ژوئن 2020

مترجم: محسن رفیق