نگاهی به دفتر شعر «پشت جلد جهان» اثر سيمين رهنمایی
میخواهم دستهایت بدوند در شعرهایم
فیض شریفی ( منتقد و پژوهشگر ادبیات)این دفتر شعر، دربردارنده ۱۳۵شعر سپید متوسط و کوتاه و هایکووار است. شاعر در پیشانی این دفتر، این مجموعه اشعار را به پسرش، کاوه رحمانی تقدیم کرده و از فهیمه حیدری، فرامرز دهگان و مهدی جعفری تشکر کرده است. سيمين رهنمایی از جمله شاعرانی است که هماره در شعر خود، حضور فعالی دارد، یعنی میان شاعر و سروده هایش فاصلهای نیست. او مثل فروغ فرخ زاد در شعرش زندگی میکند و چهره او در «پشت جلد جهان» شعرش مشهود است. و به لونی واژگان و ایماژهای شعرش وضعیت و حالتی از حالات شاعر را منعکس میکند. خودش میگوید: «هر کجا کاغذی بسوزد / شعری گر میگیرد / بر لبان شاعری.» و این حقیقتی است که از همان نخستین اثر او «شاید دیگر پیش نیاید» پیداست. عبدالعلی دستغیب با نقدی مفهومی بر این دفتر نخست سيمين رهنمایی، نوشته است: «درونمایه های اصلی اشعار، ناپایداری لحظه هاست. شاعر خودش را در جادهای میبیند که بسیار طولانی است و ایستگاه پایانی ندارد. دیگر درونمایه اشعار این دفتر با پیوستگی با موضوع اصلی، حسرت گذشتههاست ... ما دنیایی را میبینیم که جای زیستن نیست. حوادث وحشتناکی در کمین رهرو است و انسانها و اشیا به صورتی تصنعی خود را نمایش میدهند. در این زمینه اشعار این دفتر، نگاه برتولت برشت و درام های او را تداعی میکند ...»
(از دریچه نقد، جلد سوم)
رهنمایی در کوتاه سرودههای «پشت جلد جهان» هم به فردیت خود توجه میکند و هم به جمعیت دیگران: «بازی شان / با کشتن پروانهها / به پایان میرسد. کلمهها و ترکيب های تصویری تشبیهی و استعاری و وصفی و غیر تصویری که برآمده از دنیای بیرونی و درونی شاعر است به اعتبار وضعیت محیط اجتماعی و ذهنیت مختص شاعر به عنوان سرچشمهی عاطفه و تخیل سراینده آمدهاند.
و بدین ترتیب باید کلمات بسامدی و واژههای غالب، مجموعه اشعار او را تعیین و مشخص کند و سبک و شیوه او را پیدا کرد: «رؤیاهای تکه تکه، ابرهای سرگردان، کودتای پاییز، پرنده غریب، پایتخت مرگ و موریانه، اتاقی از آن عنکبوت، ذهن زمین، هوش زیبا، وطن غریب، بوی کافور و سرب و باروت، رقص مرگ، آواز زنجیر، پشت جلد جهان، خانه مهتاب، لب های باران، طواف تباه، قلمرو ابلیس، گلدسته غروبی کلاغان، زخم زمستان، لهجهی لادن ها، بوی گل مرده، سردخانه بیمارستان، نجوای دریا، سینه گورها، آستين ماه، زیر پوست شب، اعصاب اسلحه، پشت سنگر، زیر سم اسبان، پرنده دیوار، کارخانه چوب بری، آوای دریا، گونههای پرخون، سپیده تابناک اندوه، شبانه های کابوس، مداوای دریا، گیسوان کوه، پوست گورستان، اندوه گذشتن باد، جنازه و موشک، لرزش لبخندهای محو، جهان سیاه، آبان نمناک، عطر علف و آواز سنگ، پیالههای مشت، قرابت سیاهی، غربت آهو، روح پریده، بالهای آهنی، ابریشم عطرها، مجرای سکوت، زخم بعد از تازيانه ها، حسرت جزيره های دور، تاکستان های ویران، سفال حاشیه خیابان، ارتفاعات سرخ، بهار گم، آتش هزار گل در پیراهن سرخ، تاریکی پستوها، در انتظار تیر خلاص، زخم های خانه ما، خواندن باد، خواب چشمه ها، نوبت سر بریدن زیر تیغ، سرزمین همیشگی ممنوعه ها، جنون ادواری، قلم سرخ ...»
این کلمات و ترکیبات اضافی و وصفی، چنان که به نمونه آورده شدهاند با همنشینی دو به دو و سه به سه در جوار هم و بعضا آشنایی زدا، هیأت ظاهری و نمای بیرونی شعر سيمين رهنمایی را بازتاب میدهند. مطلب دیگر: سامی و فعلها و ترکيب هایی که زبان و بیان شاعر را نشان میدهند: «گورهامان را نه سنگی است، نه واژهای / تو اسبها را شنیدهای / من در سم هاشان دویده ام»، «پشت جلد جهان گرگ ها زوزه می کشند»، «باد در گیسوانش ... صدای کلنگ میآید»، «چه طواف تباهی دارد باد روی گلدسته غروبی کلاغان در قلمرو ابلیس»، «گلوله های سربی از رؤیا عبور نمیکنند»، «سقف بالای سر است / تنهایی آدم ها»، «الوارها، در کازخانه چوب بری، پروانه ها، لای کتاب»، «صبحانه ات، سپیده تابناک اندوه»، «من با گیسوان تابناکم، رویا رصد میکنم، از شبانه های کابوس»، «کنارش، دریا میریزد، برهنه ماه، برهنه پیرهن»، «آبان نمناک، پهن بر چنار جوان»، «اتفاق نبود، هلاک زندگی بود رگبار در نیزار»، «کجا بیابمت ای روح پریده از پرواز»، «صدا به مجرای سکوت چاک میخورد»، «ای قدم زدن در چین ابروانم، در زخم بعد از تازيانه»، «زخم زمستان و شراب کهنه، فوج پرندگان، و حسرت جزیره های دور»، «شامگاه، از دهان تو چیدم، آلوچه های سبز، در ارتفاعات سرخ»، «تو مینویسی آتش، هزار گل در پیراهنم، سرخ میشود»، «خدا را در کارتن هایش خواب می کند، زخم های خانه ما»
از مجموع این سطرها و در هر کوته سروده در صفحات دفتر و در پارهای شعر و جمع این پارها در کل شعر، در عرصه جاذبه واژهها و ترکيب های تصویری و جملههای برساخته و برآمده از ذهن تربیت یافته شاعر، هر شعر سيمين رهنمایی به فرم نهایی میرسد. در این سرودههای (ساختارمند و بافتارمند، با آهنگ) = (فرم یا شکل) در یا درهایی موجود است که مخاطب را به آتمسفر و فضای درونی شاعر راهنمایی میکند. زبان و بیان و تأثر سراینده از حس و تفکری که در رگرگه های سطرهای او سیلان و جریان مییابد از بازدید معماری عمودی و افقی کلام، مشخص میشود: «ابتدا آرام میخواند / برگی میافتد / برگی دیگر ... و تمام برگها / پرنده غریبی ست / آوازش غریب تر/ باد میآید دست پرنده را میگیرد / گم میشوند در رنگ ها.»شاعر در این شعر، یک شکل طولی ایجاد کرده است و بدون آن که واژه «پاییز» را در شعر بیاورد، شعری شگرف و شکوهمند و فرمیک خلق کرده است. با نغمه غریبتر یک پرنده غریب و بی نام و نشان، آرام برگی میافتد و بیننده را خبر از آمدن پاییز میدهد. سپس باد به یاری پرنده و نغمههای غریب تر شاعر میآید و برگهای درختان باغ بر خاک مینشینند و باد و پرنده در رنگها گم میشوند.
شاعر، یک شعر دیداری، تابلوی نقاشی شگفت انگیز سورئالی با اسمهای ذات «برگ، برگها، پرنده، دست و رنگ» آفریده است. اگر این شعر را با توجه به نشانهها و قرآینی که در دفتر شعر «پشت جلد جهان» وجود دارد سمبولیسم رو به سوی سورئال بدانیم، داستان غم انگیز و تراژیکی ترسیم میشود. خواننده با دو حالت «غمگین» و «شاد» میتواند به این شعر نگاه کند. از نگاه این نگارنده وقتی خواننده به کلمات پر بسامد «غریب، گم و گمشده، مرده، گورها، کابوس، جنازه، زخم، سر بریدن، سردخانه مرگ، گورستان و ترکیب های نشانه دار «آبان نمناک، نیزار خونین، بوی کافور و سرب و باروت، بال پرنده ها، بوی گل مرده، پرنده دیوار و ...» نگاه میکند، دلخسته و مغموم میشود. سيمين رهنمایی با ۲۵ کلمه جهان متوسعی باز آفریده است و بی هیچ یادی و نشانه و ایما و اشاره مستقیم به اوضاع اجتماعی و سیاسی پریشان ایران و آشفتگی جهان، تابلوی خارقالعادهای خلق کرده است. سيمين رهنمایی، یک جا از زبان احمد شاملو و چند جا از زبان سیروس نوذری استفاده کرده است اما زبان و بیان این دو شاعر را در شعر خود گوارده و شکل و مفهوم عرفانی و فلسفی و اجتماعی شعر آنها را تغییر داده و استحاله کرده و به تجربههای زیستمانی خود منطبق کرده است. بحث در این باره بسیار است، میگذاریم به وقت دیگر که نقد مفهومی اصلا چیست؟ آیا ما اگر دربارهی موتیف های تنهایی، فراق، پیری و مرگ در شعر رهنمایی حرف بزنیم، نقد مفهومی کرده ایم؟ اگر از فلسفه پدیدارشناسی و روانشناسی و نقد هجرانی لاکان صحبت کنیم، نقد مفهومی کرده ایم؟ اگر از شکل دوار / دایره وار و براعت استهلالی کریستوا صحبت کنیم چه؟ بعضیها شاید نمی دانند، آنچه گاهی آنچه شما نقد مفهومی مینامید در واقع نقد شکل شناسانه شکلوفسکی روسی است. باید در این زمینه بیشتر حرف بزنیم و واشکافی کنیم. دردسرتان نمیدهم و غمگینتان نیز نمیکنم. شما را با یک شعر عاشقانه ناب تنها میگذارم تا بعد: «میخواهم دستهایت بدوند در شعرهایم / لب هایت را جا بگذاری روی کلمات / ماه کنی مرا.»