محمدعلی کشاورز، در نودسالگی درگذشت
پرواز هزاردستان
همدلی| علی نامجو| میگفت هر چه در زندگی دارم از معلمانم دارم و معتقد بود که راستی و نجابت در هنر بسیار مهم است. علی نصیریان درباره آشناییاش با او گفته بود: «آن زمان دانشکده تئاتر در ایران نبود و تنها یک هنرستان هنرپیشگی در تهران داشتیم که دوره سه ساله داشت. آنجا جوانانی بودیم که برای کار تئاتر دور هم جمع شدیم. یکی از کسانی که در اواخر دهه سی به ما پیوست، آقای کشاورز بود.»
«آتش بدون دود»، «داییجان ناپلئون»، «هزاردستان»، «سربداران»، «افسانه سلطان و شبان» و «پدرسالار» تنها بخشی از آثاری است که کشاورز در تلویزیون به بازی در آن پرداخت. او تجربه چند دهه حضور در عرصه بازیگری را داشت، اما من باب نصیحت به جوانترها میگفت:«هر کس وارد این کار شد، نباید درگیر پول باشد، بلکه باید به خاطر مردمش، سرزمینش و فرهنگ و ادبیاتش کار کند.» امروز دقیقا 56 سال از اولین نقشآفرینی او بر پرده سینما گذشته است. کشاورز سال 1343 در فیلم «قوزی» به کارگردانی فرخ غفاری نقشآفرینی کرد.
او فرهیخته، محجوب، درس خوانده و به دور از هیاهو بود. هرازگاهی که لب به سخن میگشود تا برای گروهی سخن بگوی،د همه را دعوت به دوستی با هم میکرد و از هنرمندان میخواست که با هم مهربان باشند. در طول سالهای گذشته بارها و بارها برایش بزرگداشت گرفتند و جشن تولدهایی برای او برپا شد. در سیوسومین دوره جشنواره فیلم فجر از یک عمر حضور هنرمندانه او بر پرده نقرهای تجلیل شد و در مدحش سخنهای گوناگونی به زبانها آمد، اما باز هم که نوبت به خودش رسید از عشق و محبت و دوستی و شعر و ادبیات حرف زد. آنجا رودرروی حاضران در سالن سخنانش را اینچنین آغاز کرد: «از یزدان پاک میخواهم که تمام مردم ایران سالم و سلحشور باشند و برای بزرگی مملکت خودمان که در طول تاریخ جزو بهترین کشورهای دنیا بوده، بکوشند. امروز حدود سه سال است که پایم شکسته و به همین خاطر از خانه بیرون نیامدهام. خیلی ممنونم که مرا دعوت کردید. امیدوارم مردم ایران همیشه سرآمد بمانند؛ این موضوع بین زنان و مردان هیچ فرقی ندارد. همه باید برای بزرگی مملکت خودمان همانطور که بودیم باشیم.»
او به کتاب علاقه زیادی داشت و ادبیات را عاشقانه دوست میداشت. از اشعار حافظ و سعدی و فردوسی گرفته تا سرودههای فروغ فرخزاد حتی تا همین اواخر هم مونس و همدمش بود. زن را متفاوت از خیلیها نگاه میکرد. اعتقاد داشت که زنان هم همچون مردان باید بکوشند برای بالندگی این سرزمین و به همین خاطر هم پیشنهاد کرده بود همه زنان ایرانی کتاب «زنان و شاهنامه» خالقی مطلق را بخوانند.
از او، عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی، داوود رشیدی و علی نصیریان به عنوان اسطورههای بازیگری نام میبردند و حالا با رفتن کشاورز، علی نصیریان از رفقایش جدا افتاده. همین چند ماه قبل بود که سردیس هر پنج نفر را در شهرک سینمایی غزالی (ایران) نصب کردند و بعد از آن هم شورای شهر تهران تصویب کرد خیابانهایی به نامشان زده شود. خودش درباره رفاقتش با چهار اسطوره دیگر در عرصه بازیگری در ایران گفته بود:«ما پنج نفر بودیم! پنج رفیق که در عرصه هنر همدیگر را جستیم. عمر رفاقتهایمان از شصت سال گذشته بود. میدانید شش دهه رفاقت یعنی چه؟ بسیار تلخ است که اعتراف کنم هر کدام از این هنرمندان که میروند، جایشان تا همیشه خالی میماند. سفرت بیخطر رفیق!»
احترام برومند هم درباره درگذشت کشاورز گفت که در این لحظه به استادی که در چندین و چند هنر توانایی و تبحر داشت فکر نمیکند، بلکه دارد به رفتن دوستی صمیمی فکر میکند که سالها از او خاطره دارد. همسر زندهیاد داوود رشیدی این را هم گفت که وقتی محمدعلی کشاورز در خانه بود و نمیتوانست به راحتی حرکت کند، آقای رشیدی با او تماس میگرفت و جویای احوالش بود و وقتی آقای رشیدی بیمار بود، او هم به هر سختی به دیدارش میآمد. او این را هم گفت که مرگ، تنها داستان قطعی در زندگی همه انسانهاست و خوشا به حال انسانهایی همچون محمدعلی کشاورز که وقتی میروند، یادگاریهای درخشان زیادی از خودشان باقی میگذارند.
پرویز پرستویی هم در واکنش به خبر درگذشت محمدعلی کشاورز گفت:«سعادت همبازی شدن با ایشان را نداشتم و هرگاه ایشان را در منزلشان یا در مراسمی دیدم، این نکته را یادآوری کردم. امروز با از دست دادن محمدعلی کشاورز تنها یک نفر از آن پنج تن باقی مانده و من از خدا میخواهم سایه آقای نصیریان بر سر فرهنگ و هنر کشورمان باقی بماند.»
پرستویی به معلمی پنج بزرگ سینما در حق خودش هم اشاره کرد و توضیح داد:«بارها و بارها گفتهام که از این بزرگان درسهای زیادی آموختهام و الگوی من همواره آقایان انتظامی، رشیدی، مشایخی، کشاورز و نصیریان بودهاند. نام آقای کشاورز در خاطرات مردم ایران ثبت شده و از بازی در فیلم «مادر» زندهیاد علی حاتمی تا «شعبان بی مخ» هزاردستان و «پدر سالار» به نقشهای ماندگاری برای مردم در کوچه و بازار بدل شده است.»
او در پایان سخنانش البته حرفی زد که دل آدم را میلرزاند. پرستویی گفت:«به اعتقاد من، محمدعلی کشاورز خیلی غریب مُرد. این یک حرف کلیشهای است و ما همیشه وقتی هنرمندی را از دست میدهیم تاسف میخوریم، ولی درست است که همه گرفتارند و حتی خودم در این چند ماه اخیر نتوانستم خدمتشان برسم و از نزدیک جویای حالشان بشوم، اما از طریق نزدیکانشان باخبر بودم که چطور روزگار میگذرانند، هرچند باز هم ایشان عادت نداشت هیچ وقت گلهای به زبان بیاورد.»
شاید در این لحظات خیلیها دارند فکر میکنند او را بیشتر با کدام یک از نقشهایش در ذهن دارند درحالی که شاید درستتر این است که نقشهای زیادی را در تلویزیون و سینمای ایران با محمدعلی کشاورز به یاد میآوریم. این هنرمند ارزنده و پیشکسوت در دهه چهل از همسرش جدا شد و دیگر هیچگاه ازدواج نکرد، اما تنها فرزند او مانلی در همه این سالها برای پدر دلخوشی غیرقابل چشمپوشی بود. او حالا در بلژیک زندگی میکند و فرسنگها با پدر فاصله دارد. کاش بتواند خیلی زود خودش را بر بالین پدر برساند و برای آخرین بار با او خداحافظی کند؛ این بار اما نه برای رفتن خودش از ایران، بلکه برای رخت بربستن پدر از این جهان.
«آتش بدون دود»، «داییجان ناپلئون»، «هزاردستان»، «سربداران»، «افسانه سلطان و شبان» و «پدرسالار» تنها بخشی از آثاری است که کشاورز در تلویزیون به بازی در آن پرداخت. او تجربه چند دهه حضور در عرصه بازیگری را داشت، اما من باب نصیحت به جوانترها میگفت:«هر کس وارد این کار شد، نباید درگیر پول باشد، بلکه باید به خاطر مردمش، سرزمینش و فرهنگ و ادبیاتش کار کند.» امروز دقیقا 56 سال از اولین نقشآفرینی او بر پرده سینما گذشته است. کشاورز سال 1343 در فیلم «قوزی» به کارگردانی فرخ غفاری نقشآفرینی کرد.
کارنامهای پر از بازیهای درخشان در سینما
او در کارنامه هنریاش تجربه حضور در 47 فیلم سینمایی را داشت که بسیاری از آن آثار را باید اتفاقات مهمی در سینمای ایران بدانیم. «خشت و آینه»، «آقایهالو»، «رگبار»، «شطرنج باد»، «کمالالملک»، «کفشهای میرزا نوروز»، «مادر»، «ناصرالدینشاه آکتور سینما»، «دلشدگان»، «زیر درختان زیتون» و «روز واقعه» جزو فیلمهایی در سینمای ایران است که نمیشود بدون حضور محمدعلی کشاورز حتی تصورشان هم کرد. به قول محمدرضا اصلانی، بازی او در کنار بازیگرانی که اغراقآمیز روی صحنه یا جلوی دوربین حضور داشتند، کمرنگ به نظر میآمد، اما این او بود که کار درست را انجام میداد.او فرهیخته، محجوب، درس خوانده و به دور از هیاهو بود. هرازگاهی که لب به سخن میگشود تا برای گروهی سخن بگوی،د همه را دعوت به دوستی با هم میکرد و از هنرمندان میخواست که با هم مهربان باشند. در طول سالهای گذشته بارها و بارها برایش بزرگداشت گرفتند و جشن تولدهایی برای او برپا شد. در سیوسومین دوره جشنواره فیلم فجر از یک عمر حضور هنرمندانه او بر پرده نقرهای تجلیل شد و در مدحش سخنهای گوناگونی به زبانها آمد، اما باز هم که نوبت به خودش رسید از عشق و محبت و دوستی و شعر و ادبیات حرف زد. آنجا رودرروی حاضران در سالن سخنانش را اینچنین آغاز کرد: «از یزدان پاک میخواهم که تمام مردم ایران سالم و سلحشور باشند و برای بزرگی مملکت خودمان که در طول تاریخ جزو بهترین کشورهای دنیا بوده، بکوشند. امروز حدود سه سال است که پایم شکسته و به همین خاطر از خانه بیرون نیامدهام. خیلی ممنونم که مرا دعوت کردید. امیدوارم مردم ایران همیشه سرآمد بمانند؛ این موضوع بین زنان و مردان هیچ فرقی ندارد. همه باید برای بزرگی مملکت خودمان همانطور که بودیم باشیم.»
یک دانشجوی رشته پزشکی که ستاره شد
26فروردین 1309 در محله سیچون اصفهان زاده شد. از نوادگان امیراصلانخان ارمنی بود. اجدادش در گرجستان زندگی میکردند و در دوره شاهعباس به شهر اصفهان کوچانده شدند. پدرش بعدها نام فامیلش را بر اساس شغلش، کشاورز انتخاب کرد. او هم اشغال ایران در دوران متفقین را خوب در خاطر داشت و هم کودتای 28مرداد سال 1332 را. رفت و آمد به خانه آنها زیاد بود، چون پدرش را به عنوان یک ریش سفید قبول داشتند. از زن و شوهرها تا اربابان و رعیتهایشان برای حل و فصل مشکلاتشان به خانه آنان میآمدند و همین ازدحام خاطراتی فراموش نشدنی را در ذهن محمدعلی کودک به ثبت رساند. خودش در این باره گفته بود:«در روزهای پایانی هر سال پدرم از همه دوستان و آشنایان و فامیل میخواست که هرکس هرچه میتواند وسط بگذارد تا مبلغ جمعآوری شده را به نیازمندان هدیه بدهند.» او از مدتها قبل با خانوادهاش به تهران مهاجرت کرده بود که سر از تئاتر در آورد. بعد از رها کردن رشته پزشکی به خدمت سربازی رفت و یک جمله او را پرت کرد وسط دنیای بازیگری. آنجا تلاش کرده بود تا از زیر بار کار سخت در پادگان سرآسیاب در برود و گفته بود که بازیگر تئاتر است و میتواند نمایش اجرا کند. البته بلافاصله بعد از پایان خدمت سربازی به هنرستان هنرپیشگی رفت تا نمایش را به شکلی جدی دنبال کند. ظاهرا هنرستان هنرپیشگی اعلامیهای در روزنامه اطلاعات چاپ کرده بود که در آن از علاقهمندان دعوت شده بود که در مدرسه ثبت نام کنند. او هم رفت و ثبت نام کرد. آنجا ادبیات فارسی، بازیگری، موسیقی، رقص و باله به هنرجویان میآموختند. استادان هنرستان کسانی بودند از جمله علیاصغر گرمسیری، اسماعیل مهرتاش، حبیب یغمایی و ملک ساسانی. همین یکی دو ماه قبل در فروردین ماه هم درباره تجربه نوروز امسال گفته بود:«من در طول سالهای زندگیام اتفاقات و حوادث ناگوار زیادی را در ذهن دارم اما هیچ اتفاقی را به دشواری و البته عجیب بودن بحران این ایام به خاطر نمیآورم. کرونا باعث شد که نتوانم تنها فرزند خودم را در ایام نوروز ببینم اما باید آرزو کنم که این بحران برای همه مردم دنیا به پایان برسد.»عشق به کتاب و ادبیات
کشاورز زندگی عجیب و غریبی را تجربه کرده بود؛ از کوچ کردن به تهران به همراه خانوادهاش تا حضور در دانشگاه ملی در رشته پزشکی و نیمهکاره رها کردن آن وقتی در اتاق تشریح فهمیده بود تحمل دیدن شکافتن بدن انسان را ندارد.او به کتاب علاقه زیادی داشت و ادبیات را عاشقانه دوست میداشت. از اشعار حافظ و سعدی و فردوسی گرفته تا سرودههای فروغ فرخزاد حتی تا همین اواخر هم مونس و همدمش بود. زن را متفاوت از خیلیها نگاه میکرد. اعتقاد داشت که زنان هم همچون مردان باید بکوشند برای بالندگی این سرزمین و به همین خاطر هم پیشنهاد کرده بود همه زنان ایرانی کتاب «زنان و شاهنامه» خالقی مطلق را بخوانند.
از او، عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی، داوود رشیدی و علی نصیریان به عنوان اسطورههای بازیگری نام میبردند و حالا با رفتن کشاورز، علی نصیریان از رفقایش جدا افتاده. همین چند ماه قبل بود که سردیس هر پنج نفر را در شهرک سینمایی غزالی (ایران) نصب کردند و بعد از آن هم شورای شهر تهران تصویب کرد خیابانهایی به نامشان زده شود. خودش درباره رفاقتش با چهار اسطوره دیگر در عرصه بازیگری در ایران گفته بود:«ما پنج نفر بودیم! پنج رفیق که در عرصه هنر همدیگر را جستیم. عمر رفاقتهایمان از شصت سال گذشته بود. میدانید شش دهه رفاقت یعنی چه؟ بسیار تلخ است که اعتراف کنم هر کدام از این هنرمندان که میروند، جایشان تا همیشه خالی میماند. سفرت بیخطر رفیق!»
از دست دادن یک دوست صمیمی
حالا دیگر هنرمندان عرصه سینما درباره او دارند سخن میگویند. امین تارخ که در چند فیلم از جمله دلشدگان و مادر با کشاورز تجربه همکاری داشته، درباره درگذشت او گفته که هنرمندان نسل گذشته ما یکی بعد از دیگری دارند از میانمان میروند و سنگینی بار این غم را همه ما احساس میکنیم. وی البته این را هم گفت که هرگاه دلمان برای این بزرگان تنگ شد میتوانیم به تماشای آثارشان بنشینیم و از این طریق از آنها یاد کنیم و البته هیچ گاه آنان از یاد نخواهند رفت چون در موزه هنر برای همیشه ماندگار شدهاند.احترام برومند هم درباره درگذشت کشاورز گفت که در این لحظه به استادی که در چندین و چند هنر توانایی و تبحر داشت فکر نمیکند، بلکه دارد به رفتن دوستی صمیمی فکر میکند که سالها از او خاطره دارد. همسر زندهیاد داوود رشیدی این را هم گفت که وقتی محمدعلی کشاورز در خانه بود و نمیتوانست به راحتی حرکت کند، آقای رشیدی با او تماس میگرفت و جویای احوالش بود و وقتی آقای رشیدی بیمار بود، او هم به هر سختی به دیدارش میآمد. او این را هم گفت که مرگ، تنها داستان قطعی در زندگی همه انسانهاست و خوشا به حال انسانهایی همچون محمدعلی کشاورز که وقتی میروند، یادگاریهای درخشان زیادی از خودشان باقی میگذارند.
پرویز پرستویی هم در واکنش به خبر درگذشت محمدعلی کشاورز گفت:«سعادت همبازی شدن با ایشان را نداشتم و هرگاه ایشان را در منزلشان یا در مراسمی دیدم، این نکته را یادآوری کردم. امروز با از دست دادن محمدعلی کشاورز تنها یک نفر از آن پنج تن باقی مانده و من از خدا میخواهم سایه آقای نصیریان بر سر فرهنگ و هنر کشورمان باقی بماند.»
پرستویی به معلمی پنج بزرگ سینما در حق خودش هم اشاره کرد و توضیح داد:«بارها و بارها گفتهام که از این بزرگان درسهای زیادی آموختهام و الگوی من همواره آقایان انتظامی، رشیدی، مشایخی، کشاورز و نصیریان بودهاند. نام آقای کشاورز در خاطرات مردم ایران ثبت شده و از بازی در فیلم «مادر» زندهیاد علی حاتمی تا «شعبان بی مخ» هزاردستان و «پدر سالار» به نقشهای ماندگاری برای مردم در کوچه و بازار بدل شده است.»
او در پایان سخنانش البته حرفی زد که دل آدم را میلرزاند. پرستویی گفت:«به اعتقاد من، محمدعلی کشاورز خیلی غریب مُرد. این یک حرف کلیشهای است و ما همیشه وقتی هنرمندی را از دست میدهیم تاسف میخوریم، ولی درست است که همه گرفتارند و حتی خودم در این چند ماه اخیر نتوانستم خدمتشان برسم و از نزدیک جویای حالشان بشوم، اما از طریق نزدیکانشان باخبر بودم که چطور روزگار میگذرانند، هرچند باز هم ایشان عادت نداشت هیچ وقت گلهای به زبان بیاورد.»
شاید در این لحظات خیلیها دارند فکر میکنند او را بیشتر با کدام یک از نقشهایش در ذهن دارند درحالی که شاید درستتر این است که نقشهای زیادی را در تلویزیون و سینمای ایران با محمدعلی کشاورز به یاد میآوریم. این هنرمند ارزنده و پیشکسوت در دهه چهل از همسرش جدا شد و دیگر هیچگاه ازدواج نکرد، اما تنها فرزند او مانلی در همه این سالها برای پدر دلخوشی غیرقابل چشمپوشی بود. او حالا در بلژیک زندگی میکند و فرسنگها با پدر فاصله دارد. کاش بتواند خیلی زود خودش را بر بالین پدر برساند و برای آخرین بار با او خداحافظی کند؛ این بار اما نه برای رفتن خودش از ایران، بلکه برای رخت بربستن پدر از این جهان.