بیانیه‌های بازنده و برنده انتخابات 1403
فروزان آصف‌نخعی (روزنامه نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2452
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


ازجمال تا جورج

سعید علی‌آبادی (طنزپرداز)
خدابیامرزخاشقچی دیشب دم دمای نصف شب اومد به خوابم، هزارماشاءالله آب رفته بود زیر پوستش، دویست کیلویی اضافه وزن داشت، لپ‌ها قرمز، موهاش هم رشد کرده بود، گفتم؛ بهشت بهت ساخته‌هااااا، گفت: نه بابا، مسئول برزخ یه ایرانی شده. چه شب بلندی بود، کلی گپ زدیم، بهم گفت سعید توروخدا به صداوسیماتون بگو؛ دمتون گرم سنگ تموم گذاشتید.اینقدر که شما واسم عزاداری کردید بچه‌های ناخلفم نکردن، به خدا راضی نبودم به این همه زحمت، انشاءالله توی شادی‌هاتون جبران کنیم، فقط بگو واسه جورج هم کم نذارن، طفلکی غریبه. وسطای حرفای جمال یه آدم دومتری هیکلی سیاه پوست با ابهت ظاهر شد، گفتم؛ خاشی اومدن ببرنت؟ گفت: نه خنگول، جورج! (خیلی با هم صمیمی شدیم به اسم کوچیک همو صدا می‌کنیم) شما که غریبه نیستید یه کوچولو ملافه تختم خیس شد. (مدیونید اگه فکر کنید از جورج ترسیده باشم‌ها) برخلاف چهره خشنش، دل داشت قد یه گنجیشک، یاد وحشیگری‌های پلیس سرزمین کفر افتادم و یه کوچولو چشام خیس شد، تازه فهمیدم حس آدم بودنم زنده است! خشونت، وحشیگری، آنارشی و دنیایی که پر شده از لودرهایی برای تخریب یک آلونک و کلی جیغ‌های بنفش، ساخته دست آدمیزادی‌ست که قرار بود یک روزی اشرف مخلوقات شود. وسط اوهام و تفکرات روشنفکرانه‌ام پس گردنم سرخ شد و چشمام نیم متراز کاسه زد بیرون، خدا بیامرز چه دست سنگینی داشت! جورج بود، گفتم از بس شوخی دستی کردی اینجوری شد. گفت: دو دقیقه فکت رو ببند من وصیتامو بگم ازصداوسیما پخش کن. گفتم؛ فلویدجان، من سعیدم، دکترعسکری یکی دیگه است، فکر کنم خط رو خط شده؟! معلومه سیستم مخابراتی اون دنیا هم دست ایرانی‌هاست، فقط به فکر یه فیلترشکن خوب باش تا قبل از این‌که فیلتر کنن. گفت کی؟ گفتم همونی که چند روز پیش با ماسک بدون فیلتر داشتن محاکمه‌اش می‌کردن. با وساطت خاشقچی اززیرمشت و لگدش به زوربلند شدم، فحش می‌داد و نفرینم می‌کرد، می‌گفت: الهی گرین کارت آمریکا نصیبت بشه! به حق جد ترامپ که لاتاری برنده بشی و... گفتم داداش داری اشتباه میزنی اینایی که تو میگی توی ایران دعا محسوب میشه، نفرین یه چیز دیگه است‌ها. صدایی اومد که بعدا فهمیدم کریستف کلمب بود. گفت: خفه شو احمق. اگه می‌دونستم توی این دنیا به خاطر کشف یه قاره قراره صبح تا شب کانال چهار ببینم عمرا پامو توی اون کشتی نمی‌ذاشتم.
یهو خوابم شلوغ شد. گفتم چی شده؟ خاشق جون گفت چیزی نیست سلطان سکه و سلطان قیر و سلطان و کلا سلاطین ایران شدن عضو هیئت مدیره جهنم، همه از بهشت دارن مهاجرت می‌کنن. یاد صحبت‌های بزرگی افتادم که می‌گفت به زودی آمریکایی‌ها برای برخوردارشدن ازرفاه و احترام به حقوق مدنی، اجتماعی و حق آزادی بیان و کرامت انسانی و... دسته دسته به ایران مهاجرت خواهند کرد. اونجا بود که یاد نفرین‌های جورج افتادم با هزار مصیبت و پادرمیونی ریش سفید‌ها، جورج حلالم کرد، منم متحول شدم و تازه فهمیدم که آدما باید قدر چیزهایی که دارن رو بدونن. حالا چند تا اختلاس و چندتا مدیربی‌کفایت و یه عالمه ثروت پامال شده وهزارتا چندتایی‌هایی که نمی‌شه گفت دلیلی برای نارضایتی نیست.
با صدای پرمحبت جیغ مانند وزیرجنگ (همسرجان) تصویر خاشقچی و دوستان محو شد و درد دمپایی‌های موادکهنه عیال تا مغز استخوانم را نوازش داد و تا الان در حمام ملافه‌های کثیف رو می‌شستم و به خواب دیشبم فکر می‌کردم. نمیدونم به جورج و خاشقچی فاتحه من می‌رسه یا نه، ولی از صبح تا حالا دارم فاتحه می‌فرستم.کاش می‌شد برای خیلی‌های دیگه هم بلند فاتحه فرستاد.