همه چیزخواران فرهنگی
صیاد خردمند (دانشجوی دکترای جامعهشناسی مسائل اجتماعی)«انواع موسیقی گوش میدیم، از محلی و بومی گرفته تا کلاسیک و خارجی مثل بتهوون، موتزارت و ایرانی مانند شجریان و...»همه چیزخواران فرهنگی با جملاتی مشابه این از نوعی روحیه تسامح و رواداری خود پرده برمیدارند.
فرد در این وضعیت از سبکهای فرهنگی مختلف استقبال میکند و خود را محدود به یک گونه خاصی نمیکند. پترسون در دهه ۱۹۹۰در مطالعات خود نشان داد: در جامعه آمریکا به صورت مداوم از شمار افرادی که صرفا ژانرهای بالا را میپسندند کاسته میشود و در عوض به شمار افرادی که به ژانرهای هنری متنوع و گوناگون علاقهمندند، افزوده میشود.
حال باید دید تغییرات درذائقههای موسیقایی مخاطبان چگونه تبیین میشود؟ ذائقههای همه چیز خواه چگونه شکل گرفته است؟ جان فیسک با استفاده از واژه «مردم»، مخاطبان و مصرف کنندگان را نه بهعنوان تودهای همسان و منفعل بلکه مجموعهای سیال، نامتجانس وخلاق تعریف میکند که در حال تغییر و جابهجایی هستند و در مقوله ایستایی جامعه نمیگنجند.
به باور وی، مصرف کنندگان، سازندگان فرهنگ عامه هستند زیرا آنها تعیین میکنند که چه چیز متناسب و درخور جامعه است. اگر تولیدات فرهنگی امکان لذت و معانی جایگزینی را فراهم نکنند از طرف مصرف کنندگان مورد پذیرش قرار نمیگیرند. زمانی تولیدات فرهنگی ورسانهای عرضه کننده خطوط متمایز تاثیر و نفوذ باشند، مناسب و درخور عامه هستند.
زیگموند باومن میگوید: مدرنیته سیال وضعیت اجتماعی و فرهنگی جامعه معاصر است که سبب انعطافپذیری و دگرگونی اجتماعی شده است واین مساله باعث چالشهایی شده که انسان امروزتا پیش از این با آن روبهرو نبوده است. بنابراین افراد مجبور به انتخابهای کوتاه مدت وناتمام میشوند، سعی بر این دارند در پی انتخابهای پایدارو بادوام نباشند بلکه خود را در مجموعهای از انتخابها سرگرم کنند که هیچکدام دایمی و پایدار نیست و متغیر است. میتوان نتیجه گرفت انتخاب موسیقی و تعلقات فرهنگی، دردوره کنونی مقطعی و موقت هستند وبا آمدن انتخابهای جدیدتر نقش آنها کمرنگتر میشود.
به نظر میرسد موسیقی مانند گذشته مربوط به وضعیت رهایافتگی از روزمره و فراغت از کار و فعالیت نیست، بلکه آنچنان در لایههای مختلف اجتماعی اشاعه یافته که درهر فضایی، موسیقی متناسب با آن تولید میشود.
فضاهای مختلف مانند فراغت، ورزش، فعالیت جمعی، رانندگی، آسایش و راحتطلبی درشب هرکدام موسیقی مختص خود را میطلبد.
از طرف دیگر، فردی شدن به جای خاستگاه طبقاتی اهمیت بیشتری پیدا کرده است، تقسیم مخاطبان موسیقی به طبقات بالا و پایین دیگرمنسوخ گشته است. در این میان نباید ازگسترش حجم عظیم شبکههای اجتماعی غافل شد، شبکههای اجتماعی از طریق دسترس بودن وهمچنین ارزانی توانستهاند ذائقه موسیقیایی مخاطب را دچار تغییرات مداوم کنند.
گسترش بازارموسیقیایی و تنوع درعرضه موسیقیهای مختلف باعث شده ذائقه موسیقایی افراد به سمت چندگانگی وهمهچیزخوارگی سوق پیدا کند. به بیان دیگر، کنشگر ازیک طرف تحت تاثیرهویت محلی به سمت موسیقی بومی روی میآورد و ازطرف دیگر تحت تاثیر رسانه وجریان تبلیغاتی و رسانهها به سمت موسیقیهای با فحوای ملی و جهانی جهت پیدا میکند.
این امرسبب چند گانگی مصرف موسیقی شده است.
علاوه بر تنوع در نوع موسیقی مصرفی در شکل مصرف نیز چندگانگی رخ داده است؛ به گونهای که زمان و مکان خاصی به مصرف موسیقی اختصاص داده نمیشود و مصرف موسیقی بدون برنامهریزی قبلی وبا توجه به موقعیتهای مکانی- زمانی متغیر است. کنشگر نیز موسیقی خود را در بافتهای فضایی-زمانی و موقعیتی برمیگزیند.
فرد در این وضعیت از سبکهای فرهنگی مختلف استقبال میکند و خود را محدود به یک گونه خاصی نمیکند. پترسون در دهه ۱۹۹۰در مطالعات خود نشان داد: در جامعه آمریکا به صورت مداوم از شمار افرادی که صرفا ژانرهای بالا را میپسندند کاسته میشود و در عوض به شمار افرادی که به ژانرهای هنری متنوع و گوناگون علاقهمندند، افزوده میشود.
حال باید دید تغییرات درذائقههای موسیقایی مخاطبان چگونه تبیین میشود؟ ذائقههای همه چیز خواه چگونه شکل گرفته است؟ جان فیسک با استفاده از واژه «مردم»، مخاطبان و مصرف کنندگان را نه بهعنوان تودهای همسان و منفعل بلکه مجموعهای سیال، نامتجانس وخلاق تعریف میکند که در حال تغییر و جابهجایی هستند و در مقوله ایستایی جامعه نمیگنجند.
به باور وی، مصرف کنندگان، سازندگان فرهنگ عامه هستند زیرا آنها تعیین میکنند که چه چیز متناسب و درخور جامعه است. اگر تولیدات فرهنگی امکان لذت و معانی جایگزینی را فراهم نکنند از طرف مصرف کنندگان مورد پذیرش قرار نمیگیرند. زمانی تولیدات فرهنگی ورسانهای عرضه کننده خطوط متمایز تاثیر و نفوذ باشند، مناسب و درخور عامه هستند.
زیگموند باومن میگوید: مدرنیته سیال وضعیت اجتماعی و فرهنگی جامعه معاصر است که سبب انعطافپذیری و دگرگونی اجتماعی شده است واین مساله باعث چالشهایی شده که انسان امروزتا پیش از این با آن روبهرو نبوده است. بنابراین افراد مجبور به انتخابهای کوتاه مدت وناتمام میشوند، سعی بر این دارند در پی انتخابهای پایدارو بادوام نباشند بلکه خود را در مجموعهای از انتخابها سرگرم کنند که هیچکدام دایمی و پایدار نیست و متغیر است. میتوان نتیجه گرفت انتخاب موسیقی و تعلقات فرهنگی، دردوره کنونی مقطعی و موقت هستند وبا آمدن انتخابهای جدیدتر نقش آنها کمرنگتر میشود.
به نظر میرسد موسیقی مانند گذشته مربوط به وضعیت رهایافتگی از روزمره و فراغت از کار و فعالیت نیست، بلکه آنچنان در لایههای مختلف اجتماعی اشاعه یافته که درهر فضایی، موسیقی متناسب با آن تولید میشود.
فضاهای مختلف مانند فراغت، ورزش، فعالیت جمعی، رانندگی، آسایش و راحتطلبی درشب هرکدام موسیقی مختص خود را میطلبد.
از طرف دیگر، فردی شدن به جای خاستگاه طبقاتی اهمیت بیشتری پیدا کرده است، تقسیم مخاطبان موسیقی به طبقات بالا و پایین دیگرمنسوخ گشته است. در این میان نباید ازگسترش حجم عظیم شبکههای اجتماعی غافل شد، شبکههای اجتماعی از طریق دسترس بودن وهمچنین ارزانی توانستهاند ذائقه موسیقیایی مخاطب را دچار تغییرات مداوم کنند.
گسترش بازارموسیقیایی و تنوع درعرضه موسیقیهای مختلف باعث شده ذائقه موسیقایی افراد به سمت چندگانگی وهمهچیزخوارگی سوق پیدا کند. به بیان دیگر، کنشگر ازیک طرف تحت تاثیرهویت محلی به سمت موسیقی بومی روی میآورد و ازطرف دیگر تحت تاثیر رسانه وجریان تبلیغاتی و رسانهها به سمت موسیقیهای با فحوای ملی و جهانی جهت پیدا میکند.
این امرسبب چند گانگی مصرف موسیقی شده است.
علاوه بر تنوع در نوع موسیقی مصرفی در شکل مصرف نیز چندگانگی رخ داده است؛ به گونهای که زمان و مکان خاصی به مصرف موسیقی اختصاص داده نمیشود و مصرف موسیقی بدون برنامهریزی قبلی وبا توجه به موقعیتهای مکانی- زمانی متغیر است. کنشگر نیز موسیقی خود را در بافتهای فضایی-زمانی و موقعیتی برمیگزیند.