پزشک جمهور برای ایران
رضا صادقیان( روزنامه‌نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2453
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


ما نژادپرست نیستیم، تفاخر طبقاتی داریم

آرش رازانی (روزنامه‌نگار)
همه ما در باره اثر پروانه‌ای کمابیش شنیده‌ایم؛ پدیده‌ای که تغییری کوچک در زمان و مکان مشخصی در یک سیستم آشوب‌ناک و دارای پیوستگی، باعث ایجاد تغییری شدیدتر در زمان و مکان دیگری در همان سیستم می‌شود. اگر افکار عمومی جهانی را همان سیستم آشوب‌ناک فرض کنیم و رسانه‌های فراگیر را عامل پیوستگی ذیل آن، آنگاه اثر پروانه‌ای را در مواردی مانند اخبار متاثر کننده می‌توان مشاهده کرد. مواردی مانند انعکاس جهانی تصویر جسد آیلان، کودک آواره سوری در سواحل ترکیه یا تصاویر خشونت خانگی علیه جانی دپ که از جانب همسرش اعمال شده بود و هر یک باعث مباحث و مجادلات گسترده‌ای در کشورهای مختلف ذیل موضوع خشونت خانگی و لزوم حمایت جهانی از آوارگان یا قوت یافتن جنبش‌های ضد جنگ شدند. تازه‌ترین نمونه اما، مورد تاثر برانگیز جورج فلوید و حساس شدن جوامع مختلف حول موضوع تبعیض نژادی است.
آنچه می‌توان از آن به عنوان «اثر پروانه‌ای» این واقعه در افکار عمومی ایران یاد کرد، راه افتادن موج ملامت و انکار حول نشانه‌های سوءرفتارهای اجتماعی علیه گروه‌های مختلف قومیتی و مهاجر در جامعه ما بود. گروهی با سعی در انطباق این سوءرفتارها با نشانه‌های رفتار نژادپرستانه سعی در هشدار دادن وجود این آفت در فرهنگ ایرانی و خویش ملامت‌گری در این رابطه داشتند. گروهی دیگر اما یکسره با انکار این شباهت‌ها یا ارائه دلایلی برای موجه بودن آنها سعی در مقاومت و انکار ادعای گروه اول داشتند. اما در این میان، واقعیت ماجرا چیست؟ ما مبتلا به نژادپرستی هستیم یا خیر؟ نژادپرستی، طبق تعریف فرهنگ سیاسی نظریه‌ای است که میان نژاد انسان به مثابه یک پدیده زیست‌شناسی و ژنتیکی و پدیده‌های فرهنگی و غیر زیست‌شناسی‌ای مانند دین، آداب و رسوم، زبان و لهجه و امثال آن رابطه ایجاد کرده برخی نژادها را تنها بر اساس ویژگی‌های ژنتیکی، در تمامی جهات انسانی برتر از دیگر نژادهای بشری می‌شمارد. در این نظریه برتری‌نژادی مستقل از شرایط محیطی و اجتماعی رشد افراد عمل کرده و دست تقدیر برخی نژادهای بشر را برتر و برخی دیگر را پست‌تر گردانیده ‌است. این پارادایم، هیچگاه در فرهنگ ایران پایگاه و اعتبار نداشته و اصالتا پدیده‌ای برخاسته و منشأ گرفته از اروپای قرن نوزدهم و بیستم است. به این تعبیر، نژادپرستی اگر چه ممکن است باور شخصی برخی افراد باشد اما قطعا قابل انتساب به فرهنگ عمومی جامعه ایران نیست. اما آن آفتی که فرهنگ عمومی ما به آن دچار است، تفاخر طبقاتی است.
تفاخر طبقاتی، نوعی مزیت قائل شدن فرد برای افراد با توجه به میزان برخوردار بودن از مواهب مادی و اجتماعی مانند قدرت، ثروت یا وابستگی خانوادگی است. در تفاخر طبقاتی، فرد در هر موقعیت اجتماعی که قرار دارد فرودستان را به دیده تحقیر نگریسته و از آنان اعلام برائت می‌کند و در همین حال فرادستان مورد تکریم او بوده و فرد در آرزوی پیوستن به آنان و جدایی از وضعیت فعلی خود است‌‌. در این پدیده، بر خلاف نژادپرستی کسی واجد امتیاز ذاتی نیست و فرد در نتیجه تغییر میزان برخورداری‌اش بازخوردهای متفاوتی از اطرافیان خواهد دید. به گمان من این آفت، ریشه در شرایط اقلیمی و تاریخی این مرز و بوم دارد.
در هزاران سالی که از استقرار تمدن در فلات ایران تا کنون می‌گذرد، مردم همواره با دو محدودیت اساسی روبه‌رو بوده‌اند: محدودیت منابع و فقدان امنیت پایدار. محدودیت منابع اثر وضعی جغرافیای نیمه خشک ایران و فقدان امنیت نتیجه موقعیت ژئوپولتیکی این مرز و بوم به شمار می‌رود. مردم ایران در طول تاریخ همواره برای تامین نیازهای سطح اول هرم مازلو با دشواری مواجه بوده‌اند و نزدیک‌تر بودن به طبقه برخوردار از مواهب و دارای امنیت، به معنای تأمین رفاه حداقلی برای افراد به شمار می‌رفته است. نماد این طبقه برخوردار بسته به شرایط روزگار در بزرگان ایلات و عشایر، ملاکین بزرگ، والیان و قاضیان شهرها، درباریان و خانواده سلطنتی، تجار و روحانیون صاحب حشمت و امثال آنها بروز کرده است. نزدیکی یا وابستگی به این نمادها، فرد را به فرادستان منتسب می‌ساخته و او را مفتخر به آنچه هست. مفتخر به اینکه از حداقل رفاه برای زندگی نرمال برخوردار است.
در روزگار ما اما، این تفاخر در مرکزگرایی قابل مشاهده است. این آفت به عنوان مثال در این قبیل مقایسه‌های نادرست دیده می‌شود: تفاخر شهری نسبت به روستایی، بومیان هر منطقه نسبت به مهاجرین، مرکزنشینان نسبت به حاشیه‌نشینان، مرکزنشینان نسبت به اهالی سایر مناطق کشور، مناطق مرفه شهری نسبت به مناطق متوسط یا حتی افراد مهاجر مقیم کشورهای دیگر نسبت به ساکنین در وطن.
از خلال موارد فوق می‌توان دریافت است، تفاخر طبقاتی حتی از نژادپرستی هم به مراتب پوچ‌تر و غیرقابل توضیح‌تر است. تفاخر به دیگران در یک طبقه بندی موهوم، صرفا برآورنده امیال و آرزوهای بلاوجه افراد در قالب آسیب زدن کلامی و رفتاری به دیگران به شمار می‌رود آن هم در شرایطی که فراز و فرود روزگار به سهولت افراد را از وضعیتی به وضعیت دیگر پرتاب می‌کند.این آفت اما هر چه هست، نژادپرستی نیست.
جامعه ما همچون سایر جوامع از قوت‌ها و ضعف‌های مخصوص به خود برخوردار است. راه رشد و بهبود وضعیت فرهنگی جامعه، از مطالعه و آسیب‌شناسی علمی و واقع‌گرایانه جامعه می‌گذرد. در فرهنگ خود کنکاش کردن و برای آسیب‌‌های اجتماعی در هر جای دنیا یک ما به ازای نادرست داخلی پیداکردن و بر سر کوی و برزن رسانه جار زدن آن، فقط کلاف پیچیده فرهنگ ما را پیچیده‌تر می‌کند. به حد کفایت درد‌‌ بی‌درمان و مسئله حل نشده در این دیار پردرد وجود دارد، اگر کسی غمخوار و دلسوز ایران و ایرانی است، درد و آسیب و آفت واقعی برای درمان بسیار است. وانمود کردن به بیماری‌ای که به آن مبتلا نیستیم، فقط بیماری واقعی ما حادتر خواهد کرد.