در جستوجوی «چه باید کرد؟»های اهل نظر!
محمد حسن علایی (پژوهشگر)هنرمندان، متفکران، دانشگاهیان و اصحاب قلم در برهه حساس کنونی جامعه ایران، به همانگونه که طبیبان و کادر درمان در گرفتن نبض زندگی وارد کارزار میشوند، میتوانند و باید در تشخیص علائم حیاتی کشور، تمهید کیفیت بالای زندگی شهروندان و حول حفظ منافع ملی کشور وارد عمل شوند تا تهدیدها، آسیبها و تصلبها را رصد و برای رفع آنها چارهجویی کنند. صد البته اشتغال به ذکر مصیبت و صرف روضهخوانی بر سر ویرانههای بر جای مانده از یورش ناکارآمدیها، فرصتسوزیها و بیتدبیریهای برآمده از انبوه معضلات ساختاری و تاریخی، به هیچ روی گره از کار فروبسته آدمیان در این گوشه از کره خاکی باز نخواهد کرد.
پیر، جوان و زن و مرد، برای تداوم حرکت خویش، نیازمند افقی برای آینده و جامعه خود هستند و اگر قرار باشد خود را بازیچه تصمیمات ابرقدرتها و از ما بهترینهای جهان بپندارند، دیگر هیچ دلیلی برای طرحافکنیها و تصمیمسازیهای خود نمییابند. تلخی خودآگاهی به معضلات تاریخی و عقبماندگیهای کشور و اشراف به ابعاد ریز و درشت توسعهنیافتگی آن، مثل تلخی دارو، ناگزیر و البته اثربخش است. احساس استیصال در برابر شرایط بحرانی و غلبه حس درماندگی در برابر مشکلات در مواجهه با انواع انسدادها، جامعه را بیش از پیش در برابر خطرات، شکننده و آسیبپذیر میسازد. امتناع از جستوجوی امکان سیاست و کنشورزی، با تکیه بر توان واقعی و بالقوه آحاد جامعه، در نهایت منجر به شکستهای جبرانناپذیر و ناکامیهای پی در پی خواهد شد.
سرودن مرثیه برای زندگی و روایت داستان زندگی از زبان نسلها، گروهها، قومیتها و جنسیتهای مختلف، اگر چه میتواند شرح حالی قریب به واقعتر از اوضاع وخیم جامعه به دست دهد، اما به تنهایی برای عبور از بحرانها و رفع مشکلات، کفایت نخواهد کرد. باری، در این میانه، مرثیههایی از سنخ این سطور چندان هم کم به نگارش در نمیآیند، اما باید دید و سنجید که اهل نظر چه در انبان خویش نهفتهاند و چه نسخه درست و درمانی برای حال نزار زندگی میپیچند.
پیر، جوان و زن و مرد، برای تداوم حرکت خویش، نیازمند افقی برای آینده و جامعه خود هستند و اگر قرار باشد خود را بازیچه تصمیمات ابرقدرتها و از ما بهترینهای جهان بپندارند، دیگر هیچ دلیلی برای طرحافکنیها و تصمیمسازیهای خود نمییابند. تلخی خودآگاهی به معضلات تاریخی و عقبماندگیهای کشور و اشراف به ابعاد ریز و درشت توسعهنیافتگی آن، مثل تلخی دارو، ناگزیر و البته اثربخش است. احساس استیصال در برابر شرایط بحرانی و غلبه حس درماندگی در برابر مشکلات در مواجهه با انواع انسدادها، جامعه را بیش از پیش در برابر خطرات، شکننده و آسیبپذیر میسازد. امتناع از جستوجوی امکان سیاست و کنشورزی، با تکیه بر توان واقعی و بالقوه آحاد جامعه، در نهایت منجر به شکستهای جبرانناپذیر و ناکامیهای پی در پی خواهد شد.
سرودن مرثیه برای زندگی و روایت داستان زندگی از زبان نسلها، گروهها، قومیتها و جنسیتهای مختلف، اگر چه میتواند شرح حالی قریب به واقعتر از اوضاع وخیم جامعه به دست دهد، اما به تنهایی برای عبور از بحرانها و رفع مشکلات، کفایت نخواهد کرد. باری، در این میانه، مرثیههایی از سنخ این سطور چندان هم کم به نگارش در نمیآیند، اما باید دید و سنجید که اهل نظر چه در انبان خویش نهفتهاند و چه نسخه درست و درمانی برای حال نزار زندگی میپیچند.