ناگفتههای شعر (۶)
تکرار و بی مایه بودن
فیض شریفی ( منتقد و پژوهشگر ادبیات)برشی از مصاحبه شعر و شاعری در ادبیات و فرهنگ ما مستحیل شده است. جدا کردن آن ممکن نیست.
ببینید جواب من میافتد در ادامه دو سوال قبلی. اگر شعر و شاعری حجیم بود در ادبیات و فرهنگ ایرانزمین، فروغ، شاملو، اخوان ثالث، آتشی، سیمین بهبهانی، نصرت رحمانی و نادرپور الآن متعلق به قفسه و موزه بودند. شما یک نفر را بعد از نیمقرن نام ببرید که تنهاش بهاندازه آنها باشد؟ شمس، صالحی و باباچاهی را مستثنی کنید که هنوز بهطور حرفهای در ادامه آمدهاند. با این گلها بهار نمیآید. چند جوان مستعد هم هستند، ولی آبی گرم نشده است. انگار بعضی از سپیدبازان و سپیدکاران را انداختهاند توی بساط شعر و شاعری که خوانندگان دوباره بهسوی شعر کلاسیک بروند. اگر اینها نبودند کسی سراغی از غزل نمیگرفت. چرا جایگاه شعر اینهمه نازلشده برمیگردد به اینکه شاعران جوان ما ایدئولوژی ندارند. چند شعر عاشقانه و مرگ اندیشانه مطابق میل دختر بچهها و نسوان متارکه کرده میگویند آنها هم فعلاً برایشان کف میزنند. یک مشت شعر ترجمه شده یا نشده را از زبان ترک، عرب و اروپا برمیدارند بالا و پایینش میکنند یا ملاط اروتیکی و پورنو آن را زیاد میکنند، میفرستند توی بازار. این کار را هم خوب انجام میدهند. ولی این فضا بسیار تنگ است. چقدر میخواهند بگویند: آه من درد میکشم/ سهم من این نیست/ چرا رفتی/ بیا عصر جمعههای مرا بگیر... و از این حرفها.