فیلم و کرونا
محمد زینالی اُناری ( پژوهشگر فرهنگ عامه) خبر خیلی ساده و متفرقه است: «پیدایش یک بیماری مسری در چین. شبیه آنفلوآنزا است. شیوعش بیشتر است. یک بیمارستان در طی ده روز... نه ... نه روز ساخته شد! همهاش تقصیر کشور سوسیالیست است که اسرار را مخفی کرده. همهاش تقصیر کشور سرمایهداری است که میخواست ما را سرنگون کند. هواپیماها نباید میرفتند. قم باید قرنطینه میشد. آمارها دست نیستند. آمارها درست بودند و ...». اخبار بحران هم مانند اخبار عادی شروع میشوند. همه خبرها شبیه هم هستند، با یک تیتر شروع میشوند، اما هر یک سرنوشتی متفاوت پیدا میکنند.
یک خبر اصلاً شنیده نمیشود، خبر دیگری، مدتها روی صفحهها میماند، نو به نو میشود و مدام تکرار میشود. یک آمار فقط یک بار پخش میشود، اما آمار دیگری، هر روز تکرار میشود.
کرونا هم از این خبرها بود که مدام تکرار شد و بعد از یک ماه، که فکر میکردیم ما هم مانند چین در طول چند هفته بر بیماری فائق میآییم، به دو ماه و سه ماه و افسانه پایانناپذیری کرونا تا زمان کشف واکسن آن انجامید.اما اخبار کرونا خیلی پیشتر و وقتی درباره آن، فیلم ساخته میشد، منتشر شده بود. ژولورن، بیش از صد سال پیش، در داستانهای خود به سفرهای اسرارآمیز آدمی به مرکز زمین و کره ماه پرداخت. امروز سفر به درون زمین غیرممکن مینماید، اما سفر به ماه صورت گرفته است. پس ممکن است بگوییم وقتی انوشه انصاری به ماه رفت، این خبر تازگی نداشته و خبرش را به صورت تخیلی قبلاً شنیده بودیم. اما سفر به مرکز زمین هنوز غیر ممکن است و به احتمال زیاد، غیرممکن هم بماند. کار ژولورن، نه صرفاً خیالپردازی، که ایجاد ارتباط با ممکنات عالم بود. کار موریس مترلینگ، عجیبتر است، که در بحبوحه زمانی که رمانهای عاشقانه و روانکاوی نوشته میشد، به نوشتن داستانهایی درباره مورچهها و زنبورها پرداخت. همین ژانر را فیلمهای سینمایی هم با مطالعه کتابهای علمی و خیالپرور اینچنینی و پرداختن به مسائل، مشکلات معاصر و بیماریهایی که در دنیا پر اهمیت بودهاند، انجام دادهاند.
یکی از بحرانها و فاجعههای بشر، در همین صد سال اخیر، اپیدمیها بودهاند که موضوع فکر و تخیل هنرمندان و نویسندگان بودهاند. فیلمسازان خردمندی به این مسائل پرداخته و جهان را از بیم حمله فضاییها، مورچهها، زنبورها و حتی اپیدمیهای بزرگ جهانی هشدار دادهاند. ممکن است سبک فیلمدیدن ما کمی رنجیده شود و بگوییم فیلم یعنی داستانهای عشق و عاشقی و صحنههای اکشن و تخیلی، اما فیلمهای اینچنینی که میتوان آنها را فیلمهای آخرالزمانی نامید، به جای آن که بشیر باشند، نذیراند و به جای صحنههای اتوپیایی، عشقورزیهای شبانه و سفرهای اسرارآمیز، از هر لحظه نابودی انسان دم زدهاند.
این فیلمها در آستانه پیدایش کرونا در ایران، به جای آن که نشان از اندیشیده بودن بحران در گذشته داشته باشند، به این صورت تعبیر شدند که این اتفاق از پیش برنامهریزی شده بود و همه چیز بر اساس یک سری پیشبینیها و برنامهریزیهای ساختگی اتفاق افتاده است. اگر چنین سخنانی را خردمندان و پژوهشگران نمیپذیرفتند، حتی افراد ساده هم نمیپذیرفتند، اما به هر حال به مدت زمانی کوتاه هم که شده، به همراه سایر تحلیلهای بی سر و ته، ذهنها را آشفته کرده و شبکهها را به جای تحلیلهای خردمندانه پر کرده است. حال با اشارهای که به این مسئله شد، سوالی که به نظر میرسد، این است: «چرا در بخشهایی از جهان، فکر و ذکر هنرمندان و روشنفکران علمی، ساختن چنین فیلمهایی است، اما در بخشهایی چون سرزمین ما، هنوز درگیری ما این است که آیا هنرپیشهها باید سیاسی باشند یا نه؟!».
یک خبر اصلاً شنیده نمیشود، خبر دیگری، مدتها روی صفحهها میماند، نو به نو میشود و مدام تکرار میشود. یک آمار فقط یک بار پخش میشود، اما آمار دیگری، هر روز تکرار میشود.
کرونا هم از این خبرها بود که مدام تکرار شد و بعد از یک ماه، که فکر میکردیم ما هم مانند چین در طول چند هفته بر بیماری فائق میآییم، به دو ماه و سه ماه و افسانه پایانناپذیری کرونا تا زمان کشف واکسن آن انجامید.اما اخبار کرونا خیلی پیشتر و وقتی درباره آن، فیلم ساخته میشد، منتشر شده بود. ژولورن، بیش از صد سال پیش، در داستانهای خود به سفرهای اسرارآمیز آدمی به مرکز زمین و کره ماه پرداخت. امروز سفر به درون زمین غیرممکن مینماید، اما سفر به ماه صورت گرفته است. پس ممکن است بگوییم وقتی انوشه انصاری به ماه رفت، این خبر تازگی نداشته و خبرش را به صورت تخیلی قبلاً شنیده بودیم. اما سفر به مرکز زمین هنوز غیر ممکن است و به احتمال زیاد، غیرممکن هم بماند. کار ژولورن، نه صرفاً خیالپردازی، که ایجاد ارتباط با ممکنات عالم بود. کار موریس مترلینگ، عجیبتر است، که در بحبوحه زمانی که رمانهای عاشقانه و روانکاوی نوشته میشد، به نوشتن داستانهایی درباره مورچهها و زنبورها پرداخت. همین ژانر را فیلمهای سینمایی هم با مطالعه کتابهای علمی و خیالپرور اینچنینی و پرداختن به مسائل، مشکلات معاصر و بیماریهایی که در دنیا پر اهمیت بودهاند، انجام دادهاند.
یکی از بحرانها و فاجعههای بشر، در همین صد سال اخیر، اپیدمیها بودهاند که موضوع فکر و تخیل هنرمندان و نویسندگان بودهاند. فیلمسازان خردمندی به این مسائل پرداخته و جهان را از بیم حمله فضاییها، مورچهها، زنبورها و حتی اپیدمیهای بزرگ جهانی هشدار دادهاند. ممکن است سبک فیلمدیدن ما کمی رنجیده شود و بگوییم فیلم یعنی داستانهای عشق و عاشقی و صحنههای اکشن و تخیلی، اما فیلمهای اینچنینی که میتوان آنها را فیلمهای آخرالزمانی نامید، به جای آن که بشیر باشند، نذیراند و به جای صحنههای اتوپیایی، عشقورزیهای شبانه و سفرهای اسرارآمیز، از هر لحظه نابودی انسان دم زدهاند.
این فیلمها در آستانه پیدایش کرونا در ایران، به جای آن که نشان از اندیشیده بودن بحران در گذشته داشته باشند، به این صورت تعبیر شدند که این اتفاق از پیش برنامهریزی شده بود و همه چیز بر اساس یک سری پیشبینیها و برنامهریزیهای ساختگی اتفاق افتاده است. اگر چنین سخنانی را خردمندان و پژوهشگران نمیپذیرفتند، حتی افراد ساده هم نمیپذیرفتند، اما به هر حال به مدت زمانی کوتاه هم که شده، به همراه سایر تحلیلهای بی سر و ته، ذهنها را آشفته کرده و شبکهها را به جای تحلیلهای خردمندانه پر کرده است. حال با اشارهای که به این مسئله شد، سوالی که به نظر میرسد، این است: «چرا در بخشهایی از جهان، فکر و ذکر هنرمندان و روشنفکران علمی، ساختن چنین فیلمهایی است، اما در بخشهایی چون سرزمین ما، هنوز درگیری ما این است که آیا هنرپیشهها باید سیاسی باشند یا نه؟!».