در طریقت مسلمانی
سیدهادی طباطبایی (پژوهشگر)و گویند که از دوستداران امام کاظم (ع)، فردی بود که به خدمت حاکمیت غاصب درآمد. زیادبنابیسلمه نام داشت. خبر به حضرت(ع) رسید. زیاد را نهیب داد که مگر از ظلم حاکمیت و غصب ریاست خبر نداری که خلعت صدارت به تن کردهای؟ زیاد در مقام پاسخ بر آمد که عیالوارم و باید که گذران امور کنم.
امام(ع) فرمود که گر رنج مدام کشم و از کوهی عظیم به زیر افتم، بِه از آن است که در جامه چنین حاکمانی درآیم.
حضرت اما سخن را بدینجا خاتمه نداده، فرمود که مساعدت چنین حاکمیتی روا نیست، مگر اینکه غمی از مؤمنی زدوده گردد، اسیری آزاد شود، بدهکاری از قرض وارهد. که این امور اگر محقق گردد، رواست که در محضر حاکمانی حاضر گردی و منصبی پذیری و کلید خزانه به دست گیری.
و مگر چیست این خدمت بر خلائق که چنین به تأکید و اصرار و الحاح بدان پای فشرده میشود؟ حتی مساعدت و همنشینی با حاکمان ستمکار هم روا میگردد اگر گرهی از کار مردمی گشوده شود و کار بر زمین ماندهای به سامان گردد.
باری! حاکمان این زمانه را باید که گوییم به چنین مرامی تأسی جویند.
گوهر کلام معصوم(ع) را دریابند. بدانند که غایت در حاکمیت، رفع مصائب رعیت است. تدبیر در تسهیل معیشت مردمان است.
آنکه بر مسندی تکیه زند، نباید که به پشتوانه اهداف دینی و به پا داشتن مراسمی مذهبی، خون به دل مردمان کند. نباید که خیزران برگیرد و به انجام واجبات و ترک محرمات فرمان براند.
چون در ماه صیام وارد میشود، پاسبان برنگمارد که روزهخواری را به صلابه کشند، در پوستین خلقی بیفتند و غیردینداران را به چار میخ مجازات کشانند.
چه تلخ است که در ایام صباوت، چون در مکتب و مدرسه شوی و به هنگامه صلاه در جماعت حاضر نگردی، انواع نامهربانیها بینی و گاه به عقوبت پرصعوبتی از جانب ناظمان دچار گردی.
این نه مرام حقه و حسنه حاکمیت دینی است. آنچه حکومت میباید بدان توجه دهد و بر آن تاکید کند، جز گرهگشایی از امور زندگانی مردمان، جز زدودن غبار فقر از روی یتیمان و درماندگان، جز به سامان کردن امور مُلک و ملت نیست.
در این صورت است که نه کاردی به استخوانی رسد که کاری به سامان شود. در این میان، شاید دلی هم به جانب مسلمانی رغبت کند. که این به طریقت مسلمانی نزدیکتر است.
امام(ع) فرمود که گر رنج مدام کشم و از کوهی عظیم به زیر افتم، بِه از آن است که در جامه چنین حاکمانی درآیم.
حضرت اما سخن را بدینجا خاتمه نداده، فرمود که مساعدت چنین حاکمیتی روا نیست، مگر اینکه غمی از مؤمنی زدوده گردد، اسیری آزاد شود، بدهکاری از قرض وارهد. که این امور اگر محقق گردد، رواست که در محضر حاکمانی حاضر گردی و منصبی پذیری و کلید خزانه به دست گیری.
و مگر چیست این خدمت بر خلائق که چنین به تأکید و اصرار و الحاح بدان پای فشرده میشود؟ حتی مساعدت و همنشینی با حاکمان ستمکار هم روا میگردد اگر گرهی از کار مردمی گشوده شود و کار بر زمین ماندهای به سامان گردد.
باری! حاکمان این زمانه را باید که گوییم به چنین مرامی تأسی جویند.
گوهر کلام معصوم(ع) را دریابند. بدانند که غایت در حاکمیت، رفع مصائب رعیت است. تدبیر در تسهیل معیشت مردمان است.
آنکه بر مسندی تکیه زند، نباید که به پشتوانه اهداف دینی و به پا داشتن مراسمی مذهبی، خون به دل مردمان کند. نباید که خیزران برگیرد و به انجام واجبات و ترک محرمات فرمان براند.
چون در ماه صیام وارد میشود، پاسبان برنگمارد که روزهخواری را به صلابه کشند، در پوستین خلقی بیفتند و غیردینداران را به چار میخ مجازات کشانند.
چه تلخ است که در ایام صباوت، چون در مکتب و مدرسه شوی و به هنگامه صلاه در جماعت حاضر نگردی، انواع نامهربانیها بینی و گاه به عقوبت پرصعوبتی از جانب ناظمان دچار گردی.
این نه مرام حقه و حسنه حاکمیت دینی است. آنچه حکومت میباید بدان توجه دهد و بر آن تاکید کند، جز گرهگشایی از امور زندگانی مردمان، جز زدودن غبار فقر از روی یتیمان و درماندگان، جز به سامان کردن امور مُلک و ملت نیست.
در این صورت است که نه کاردی به استخوانی رسد که کاری به سامان شود. در این میان، شاید دلی هم به جانب مسلمانی رغبت کند. که این به طریقت مسلمانی نزدیکتر است.