پزشک جمهور برای ایران
رضا صادقیان( روزنامه‌نگار)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2453
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


روایت دری نجف‌آبادی از قتل‌های زنجیره‌‌ای

باند سعید امامی مرا دور زدند

همدلی | دری نجف‌آبادی در مجلس پنجم رئیس کمسیسون برنامه و بودجه بود و تا قبل از شروع دولت اصلاحات، شخصیتی اقتصادی از خود نشان داد، اما در دولت اول اصلاحات از ۲۹ مرداد ۱۳۷۶تا۲۰ بهمن1377وزیر اطلاعاتی شد که جنجالی‌ترین دوران خود را می‌گذراند و در تاریخ معاصر ایران به نقطه مهمی تبدیل شده است. او وزارت اطلاعات را از علی فلاحیان تحویل گرفت که پیرامون عملکردش در این وزارتخانه حرف وحدیث‌های بسیاری وجود داشت و مهم‌ترین آن تعقیب، بازداشت و قتل برخی از ناراضیان سیاسی و چهره‌های روشنفکری ایران بود.
این اتفاقات اگرچه در دوران وزارت فلاحیان برنامه‌ریزی وگاه انجام شده بود، اما اوج آن در زمان وزارت یک سال و چندماهه وی بود که با قتل داریوش و پروانه فروهر و چند شاعر و نویسنده دیگر، منجر به اطلاعیه معروف وزارت اطلاعات شد که در آن، این اقدامات به گروهی خودسر از درون وزارت منتسب شد.
آیت‌الله قربانعلی دری نجف‌آبادی وزیر آن روز اطلاعات عصر روز جمعه گذشته با حضور در برنامه تلویزیونی دستخط به مسائل مختلفی از جمله نحوه انتخابش به وزارت اطلاعات و مهم‌ترین اتفاق دوران وزارتش یعنی قتل‌های زنجیره‌‌ای پرداخت. او در این مصاحبه گفته است که باند سعید امامی که قتل‌ها را به عهده گرفتند، او(وزیر اطلاعات) را نیز دور زده بودند. گزیده‌‌ای از این گفت‌وگو به شرح زیر است:

خاتمی برای وزارت اطلاعات گیر افتاده بود

دولت و آقای خاتمی برای وزیر اطلاعات گیر افتاده بود. به نقطه روشنی نرسیده بودند. زمان هم سپری می‌شد. صبح در مجمع تشخیص مصلحت نظام به من گفتند یا روز پنجشنبه به من گفتند، جدی نگرفتند و من هم جدی نگرفتم. دوستانه صحبت‌هایی رد و بدل شد. شب یکشنبه داشتم صحبت می‌کردم، در صندق قرض‌الحسنه مسجد، گفتند آقای خاتمی شما را کار دارد. موبایل هم آن زمان نبود. من آمدم ببینم با من چه کار دارند. گفتند قرار شد چه کار کنید؟ مسجد رفتید برای چه کاری؟ گفتم کار من مسجد است. به من گفت چه زمانی می‌توانم شما را ببینم؟ گفتم می‌توانم نیم ساعت دیگر خدمت شما بیایم.

هیچ شرط و شروطی با من نداشت

نیم ساعت بعد من خودم را به ریاست جمهوری رساندم. ایشان گفتند شما با آقا صحبت کردید؟ گفتم نه، به خانه آمدم و ساعت ده بود که آقای حجازی تماس گرفتند و گفتند فردا ساعت 6:15 یا 6 به دیدار آقا بیایید. اظهار محبت و لطف کردند. همیشه به من احساس بزرگواری داشتند. بیرون آمدم، دیدم آقای خاتمی برای ملاقات می‌روند. آقای خاتمی گفتند چیزی به عنوان برنامه بنویسید. من شب تا ساعت اذان صبح برنامه‌‌ای را نوشتم. از نهج‌البلاغه شروع کردم. تقریبا 9صفحه به عنوان دستور کار نوشتم. ایشان سه شنبه دولت خود را معرفی کرد. یعنی دوشنبه برنامه را دادم و سه‌شنبه ایشان کابینه را تکمیل کرد. ایشان از من خواستند و هیچ شرط و شروطی با من نداشتند. من گفتم می‌روم و اختیار دارم و وظیفه خودم را انجام دهم. من نمی‌خواستم به کسی بی‌مهری کنم، می‌خواستم وظیفه قانونی و شرعی خود را انجام دهم.

قرار بود قبل از قتل‌ها برکنار شوم

اما بعد متوجه شدند قدری اشتباه کردند. آقای روحانی به من گفت 8 ماه بود که اینها می‌خواستند شما را برکنار کنند. من وظیفه خود را انجام می‌دادم، ولی ظاهراً اشتباه رفته بودم. بازی بود. اینکه دولت خود را این میزان درگیر کند. صد حادثه مانند آن اتفاق افتاد و هر کسی هر غلطی کرده باید جوابگو باشد. ما می‌خواستیم نظام منزه باشد. قطعاً نظام منزه بود. رهبری، رئیس جمهور، مجلس و وزارتخانه ...

خودسرانه قتل انجام دادند

بله. این سیستمی است که منزه از این اتهامات است. 3-2 نفر خودشان خودسرانه رفتند. خودشان هم نوشتند خودسر بوده است. به ما ربطی نداشت. رفتند و غلطی کردند. پیداست وقتی ابتدا بگوییم اینها بودند، متوجه شویم یا افشا شود خیلی‌ها عکس‌العمل نشان می‌دهند.

خود من را هم دور زدند

بله. به من ربطی نداشت. به وزارت مربوط نبوده است. وزارت سیستم خودش را دارد. دوستانی با هم جمع می‌شدند که ربطی به وزارت نداشت. مثل برخی اختلافات که در 88 هم اتفاق افتاد که با دادستان تهران بود. بنده با کهریزک بردن 100درصد مخالف بودم. قبل از آن خواستند آقای شاهرودی را دور بزنند و کهریزک تعداد زیادی را ببرند. بنده دادستان کل بودم و مخالف بودم و گفتم هر کسی تخلف کرده باید جوابگو باشد. نمی‌شود آبروی نظام را برای این کار ببریم.

یادداشت رهبر انقلاب بعد از قتل‌های زنجیره‌ای

بله. استعفای ما که معلوم است و 6 صفحه هم ضمیمه استعفای من معلوم است. یک نامه هم برای آقای ناطق، رئیس مجلس نوشتیم که آن هم جای خود دارد. یک نامه خدمت آقا نوشتیم. ایشان بزرگواری کردند و بسیار با پدری و بزرگواری از ما تفقد کردند. ما هم جزء ادای وظیفه و تکلیف کاری انجام ندادیم. من گفتم نمی‌توانم به نظام و رهبری نگویم. می‌گویم و هر چه شد باداباد. آنها می‌گفتند شما نگویید. من گفتم نمی‌توانم و باید بگویم. باید نظام بداند چه کسی تخلف کرده و نه پای دولت به آن معنا در کار است و نه نظام درگیر بود. این کار غلطی بود و چه معنا دارد که کار غلط کنند.