نیم نگاهی به اشعار کلاسیک محبوبه نوری
احسنت بر دلت که چنین مبتلا شدی
فیض شریفی ( منتقد و پژوهشگر ادبیات)یکی از ویژگیهای شعری محبوبه نوری، این است که او تم های آیینی، دینی و عرفانی را با مضامین تغزلی آغشته میکند: «هم ناب ترین شعر زمینی/هم کفر منی، آفت دینی/تا اشهد دل پیش تو گفتم/جبریل شدی، نور یقینی .../سبحانک اعلی و عظیمی/ساغر شکنی، نوشترینی.../ای عشق کماکان که سخن رفت/وارسته ترین آيه دینی ...»
کلمات «احرام، کعبه، حریم کعبه، پشت دین، محشر، ساقی، حکم ازل، عارف و امثالهم» شعر را به انتزاع میبرد و از قافله شعر نو دور میکند. بهتر است شاعر، از این کلمات و ترکیبات دینی و عارفانه، فراروی کند، و آشنایی زدایی به وجود بیاورد، آین گونه که در این دو بیت میکند و خوب میکند: «لحظهها در عاشقی احرام میگیرم ببین/تا تو باشی پیش من آرام میگیرم ببین/میشود دائم بمانی تا زلیخایت شوم؟/کاملا از محضرت من کام میگیرم ببین ...» زلیخا در داستان یوسف، از او کام نمیگیرد ولی این اسطوره را متبدل میکند. در بیت سوم هم شاعر همین کار را انجام میدهد: «کعبه را در سینه بنهادی مسلمانت شدم/در حریم کعبه مستم، جام میگیرم، ببین ...» ردیف «ببین» شعر را دیداری کرده است و مصراع دوم شعر آیینی را عرفانی و عاشقانه کرده است. شاعر در پايان «از پيمانه ها فرجام میگیرد» و غزل را به حال خود رها میکند. شاعر باید در این شعر، حرفی از معشوق را در بین مقطع میآورد. در غزل بعدی، نوری خودش را زیباتر معرفی میکند: «در خوابهایم هالهای از رنگ روشن بود/رؤیای دریا گونهام چشمان یک زن بود/بانوی بی پروای شیرین لب غزل میخواند/در شعرهایش عطر خوب یاس و سوسن بود/یک لحظه شاعر، گاه عارف، گاه شاهد گشت/در سينه اش لاله، دلش هم سان لادن بود/خورشید از شرم وجودش چهره میپوشاند/صدها شغاد شعرهایش را تهمتن بود ....» محبوبه نوری باید همین حال و هوا را در شعر حاکم کند و «آیات محجوب حیا» را دلیرانه کنار بگذارد و حرف دلش را بزند و به قول نیما با زبان دل خود سخن بگوید، همچنان که گفته است: «در سينه ای شکسته چرا ناخدا شدی/طوفان کشنده بود چرا در بلا شدی/دردی است درد عشق که هیچش کناره نیست/احسنت بر دلت که چنین مبتلا شدی.» محبوبه نوری، بهتر است که این سیکل را بشکند و بر زبان و نگاهش تلنگری بزند و مانیفست شعر نيمايی را تعقیب کند و طرح دگر دراندازد.