نگران آمریکا نباشید!
لیلا اردبیلی (مردمشناس)چندی پیش، از فرزند هشتساله یکی مهاجران ایرانی ساکن آمریکا درباره وضعیت مدارس و تعاملاتش با همکلاسیهایش پرسوجو میکردم؛ وقتی از او پرسیدم آیا همکلاسیهایت در آنجا از اینکه چه دینی داری یا از کجا آمدهای سوالی میپرسند یا خیر، پسرک در پاسخم گفت: «ما نمیتوانیم چنین پرسشی از دوستانمان کنیم. اگر چنین سوالی کنیم به ما میگویند مگر نژادپرستی؟!» برایم جالب آمد که کودک به این سن، چنین از حقوق ابتدایی خود، یعنی آزادی دین و نژاد آگاه است و میداند که چنین سوالی را نه باید بپرسد و نه باید به آن پاسخ دهد. اینجا بود که برایم واضحتر شد که چرا از استعاره دیگ ذوب(Melting Pot) برای توصیف درهمآمیختگی نژادها و ملیتهای گوناگون در آمریکا استفاده میکنند. بیدرنگ یاد گفتوگویم با مادر افغانیای افتادم که به من گفته بود بهخاطر شهریه مدرسه پسرش در تنگناست و وقتی دلیل را جویا شدم، گفت: «به ما میگویند چون افغانی هستید باید شهریه بدهید!»؛ آنچه که نام آن را میتوان نژادپرستی نهادی نامید؛ آن هم در نهادی مانند آموزش و پرورش. البته ما با این نوع نگاههای نژادپرستانه چنان عجینیم که گاه آن را امری بدیهی میبینیم. فکر کنم همین چندماه پیش بود که رئیسجمهور روحانی با خندهای از روی استهزا و تحقیر گفته بودند: «افغانیها هم انتخابات الکترونیک دارند» و از آن بدتر خنده حضار بود؛ آنچه که زنگ خطر رگههای نژادپرستانه ما را بلندتر به صدا درمیآورد.
البته نکته مرتبط دیگری که در دیدارم با آن پسرک برایم جالب آمد، کتاب درسی نسبتاً قطوری با تصاویر رنگی بود که باید تا آخر دوره مقدماتیاش، آن را به اتمام میرساند. در این کتاب، توضیحاتی درباره همه رئیسجمهورهای آمریکا از ابتدای پیدایش آن در کنار اطلاعات مهم دیگری درباره وقایع مهم آن سرزمین که گویا برای «آمریکایی شدن» دانستن آنها لازم است، به زبان بسیار سادهای نوشته شده بود؛ از جمله آشنایی با جورج واشنگتن و آبراهام لینکن، تاریخ بردهداری و غیره؛ آنچه که برای ایجاد حافظه و شناخت جمعی در میان مردمان یک کشور، بیشک اقدام تاثیرگذاری است، و شاید در مقالی دیگر به نقش معجزهآسا و اهمیت این حافظه و شناخت جمعی در مدیریت کارآمد جامعه بپردازم.
همه اینها در حالیست که در کشور ما هر چندسال یک بار، همگی شاهد آنیم که چگونه وقایع مهم تاریخی، شاهان و افراد تاثیرگذار ما یک به یک از کتابهای درسی مدارس حذف میشوند و با ابتر کردن خودمان، نسلی را میپرورانیم که از گذشته خود هیچ تصویر روشنی ندارد. حال پلاکاردهایی با مضامینی مانند «آیا نفر بعدی من هستم؟!» در میان معترضان آمریکایی نشان از آن دارد که آنها از خلال نظامهای مختلف از جمله نظام آموزشی و تربیتی به درک این مهم رسیدهاند که اگر در برابر بیعدالتی، صدای اعتراضی بلند نشود، مطمئناً کمکم مجبورند راه رفته را بازگردند و حقوقی را که زمانی به سختی به دست آوردهاند، بهراحتی از دست بدهند؛ مانند ما که بخش عمدهای از دستاوردهای مشروطهمان را که با «خون جوانان وطن» به دست آورده بودیم، از دست دادیم.
در واقع اینجاست که باید با نگاهی به وضع خودمان، چندان نگران آمریکاییها نباشیم، زیرا آنها دستآخر به پشتوانه نظام آموزشیشان، اشراف به تاریخ جمعیشان، و دیدن و خواندن فیلمها و کتابهای سانسورنشده درباره نژادپرستی، مشکل را در آیندهای نه چندان دور با خودشان حل خواهند کرد، آنچه که در بیانات نمایندگانشان، اساتید دانشگاهیشان و البته سلبریتیهایشان میتوان شاهد بود، کسانی که در همان ساعات اولیه واقعه بدون فوت وقت، یکصدا، و بدون فرصتطلبی، اعتراض خود را به این حادثه بیان کردند. حال بیایید فکری به حال خودمان کنیم. مایی که انتسابمان به نژاد دیگر، برایمان فحش محسوب میشود! مایی که طَرفی از گذشتهمان نبستهایم! مایی که هنوز رئیسجمهورمان به یک کشور، که از قضا همتاریخ و همزبانمان است، توهین میکند و ما نه تنها اعتراض نمیکنیم که قهقهه سر میدهیم. مایی که اکثرمان هنوز سرگرمیمان در محافل، جکهای قومیتی است، بیایید نگران خودمان باشیم!
البته نکته مرتبط دیگری که در دیدارم با آن پسرک برایم جالب آمد، کتاب درسی نسبتاً قطوری با تصاویر رنگی بود که باید تا آخر دوره مقدماتیاش، آن را به اتمام میرساند. در این کتاب، توضیحاتی درباره همه رئیسجمهورهای آمریکا از ابتدای پیدایش آن در کنار اطلاعات مهم دیگری درباره وقایع مهم آن سرزمین که گویا برای «آمریکایی شدن» دانستن آنها لازم است، به زبان بسیار سادهای نوشته شده بود؛ از جمله آشنایی با جورج واشنگتن و آبراهام لینکن، تاریخ بردهداری و غیره؛ آنچه که برای ایجاد حافظه و شناخت جمعی در میان مردمان یک کشور، بیشک اقدام تاثیرگذاری است، و شاید در مقالی دیگر به نقش معجزهآسا و اهمیت این حافظه و شناخت جمعی در مدیریت کارآمد جامعه بپردازم.
همه اینها در حالیست که در کشور ما هر چندسال یک بار، همگی شاهد آنیم که چگونه وقایع مهم تاریخی، شاهان و افراد تاثیرگذار ما یک به یک از کتابهای درسی مدارس حذف میشوند و با ابتر کردن خودمان، نسلی را میپرورانیم که از گذشته خود هیچ تصویر روشنی ندارد. حال پلاکاردهایی با مضامینی مانند «آیا نفر بعدی من هستم؟!» در میان معترضان آمریکایی نشان از آن دارد که آنها از خلال نظامهای مختلف از جمله نظام آموزشی و تربیتی به درک این مهم رسیدهاند که اگر در برابر بیعدالتی، صدای اعتراضی بلند نشود، مطمئناً کمکم مجبورند راه رفته را بازگردند و حقوقی را که زمانی به سختی به دست آوردهاند، بهراحتی از دست بدهند؛ مانند ما که بخش عمدهای از دستاوردهای مشروطهمان را که با «خون جوانان وطن» به دست آورده بودیم، از دست دادیم.
در واقع اینجاست که باید با نگاهی به وضع خودمان، چندان نگران آمریکاییها نباشیم، زیرا آنها دستآخر به پشتوانه نظام آموزشیشان، اشراف به تاریخ جمعیشان، و دیدن و خواندن فیلمها و کتابهای سانسورنشده درباره نژادپرستی، مشکل را در آیندهای نه چندان دور با خودشان حل خواهند کرد، آنچه که در بیانات نمایندگانشان، اساتید دانشگاهیشان و البته سلبریتیهایشان میتوان شاهد بود، کسانی که در همان ساعات اولیه واقعه بدون فوت وقت، یکصدا، و بدون فرصتطلبی، اعتراض خود را به این حادثه بیان کردند. حال بیایید فکری به حال خودمان کنیم. مایی که انتسابمان به نژاد دیگر، برایمان فحش محسوب میشود! مایی که طَرفی از گذشتهمان نبستهایم! مایی که هنوز رئیسجمهورمان به یک کشور، که از قضا همتاریخ و همزبانمان است، توهین میکند و ما نه تنها اعتراض نمیکنیم که قهقهه سر میدهیم. مایی که اکثرمان هنوز سرگرمیمان در محافل، جکهای قومیتی است، بیایید نگران خودمان باشیم!