ضرورت اجماع نخبگانی!
محمدحسن علایی(جامعهشناس)اوصاف کلی شرایط امروز جامعه اگر ذیل مفهوم انحطاط در وضعیت توسعهنیافتگی مفصلبندی گردد؛ هدر رفت نیروهای اجتماعی از بارزترین نمودهای عینی آن میتواند قلمداد گردد؛ پریشانی در قول و فعل چه در میان اصحاب رسانه و چه در میان روشنفکران و نخبگان جلوههایی از وضعیت زوال و انحطاط را به پیش چشم می آورد؛ کافی است به کیفیت و فراوانی مصادیق سیاست زدگی در کنش و گفتار همین جماعت به دیده تامل نگریسته شود؛ آنگاه میتوان با مدعای این جستار همداستان بود که در صورت شناسایی و تشخیص این آسیب؛ میتوان اجماع نخبگانی را به مثابه نسخهای برای مقابله با هدر رفت نیروهای اجتماعی در شرایط اینجایی و اکنونی جامعه تلقی و تجویز کرد. و این ممکن نخواهد بود مگر به واسطه نیل به یک شیفت پارادایمیک در منطق فهم مسائل تاریخی و اجتماعی ما بهعنوان یک کشور توسعه نیافته که ضرورت وی پیش از هر گونه دامن زدن به شکافها و فرو رفتن در گرداب سیاست بازیها و سیاسی کاری ها؛ نیل به توسعه است ولاغیر. روشنفکران میتوانند و باید با رسیدن به اجماع نخبگانی نیروی خود و جامعه را مصروف و معطوف رفع موانع توسعه یافتگی کنند و تلفات و صدمات تکرار ناصواب فروریختن نهادهای اجتماعی و اتلاف فرصتهای تاریخی را به بدنه اجتماعی جامعه تذکار دهند و مسیر نیل توسعه را به مدد تمهید مقدمات رسیدن به یک عزم ملی فراگیر هموار کنند. و از ظرفیت مردمی که خواهان تغییرات و تحولات اساسی هستند به جای دعوت ایشان به برهم زدن نظم عمومی و انسجام اجتماعی برای مشارکت در بسیج همگانی علیه توسعه نیافتگی بهرهبرداری کنند و این همه ممکن نخواهد شد مگر با اقناع افکار عمومی برای ساختن و نه تخریب؛ درست عکس آن چیزی که رسانههای بیگانه درصدد آن هستند. گفتمان وفاق میبایست چتر خویش را بر سر همه سرمایههای ملی و اجتماعی جامعه از زنان و جوانان و اقوام و گرایشهای سیاسی و دانشگاهیان و روحانیون و روزنامهنگاران و ... بگستراند و ضمن حفظ مشرب انتقادی خویش برای تحول آفرینی، چشم خویش را بر خدمات و دستاوردهای همه سلیقه ها بدوزد و از کاستیها و کژیها تنها برای ایجاد فرصت تقویت و ترمیم چشم بپوشد و مگر توسعه برای ایرانیان با همه تکثرات و تنوعاتش از طریق دیگری هم ممکن میشود؟! وقتی درد توسعهنیافتگی تاریخی به واسطه عموم نخبگان جامعه تشخیص داده شود؛ اولا نوعی وفاق بین گرایشهای مختلف حاصل میگردد. و ثانیا در سایه همین وفاق بر سر «درد مشترک» با برایند نیروهای متفرق و تشریک مساعی ایشان برای وصول به نسخه شفا و تمهید الترناتیوهای ساختاری رفته رفته برای علاج مصائب مبتلی به جامعه امکانی سر برمیآورد! گفتمان وفاق انگشت بر اشتراکات میگذارد، تعلق خاطرها را گوشزد میکند، تهدیدها را تذکار میدهد، ابداع فرصتهای جدید را حول منافع ملی ممکن میسازد، وجدان دوپاره قوم تاریخی ما را مرهم می نهد، بر سر نحوه مواجهه ما با غرب توافق میکند... اجماع نخبگانی نیروهای فکری، فهم جهان را مقدم بر هر نوع تحولخواهی تلقی میکند و پیش شرط هر تغییری را در گرو فهم پدیدارها و تامل در هستی اجتماعی می داند. اجماع نخبگانی روشنفکران، بیش و پیش از اینکه به شکافهای اجتماعی دامن بزند به سرنوشت مشترک ما در این کشتی طوفانزده زنهار میدهد. اگر نیروی این اجماع نخبگانی را دست کم نگیریم میتوانیم به فرماسیون های اجتماعی متضمن جامعه مدنی بیاندیشیم و به یک وحدت در عین کثرت نائل شویم و در سایه همین اشتراکات و تشکل یابی اجماع نخبگانی و شکل گرفتن یک دولت-ملت قوی آماده زیستن در جهان جدید شویم، در حالی که از تعلقات خویش دست نمیشوییم و به سنت دینی- تاریخی و خرد قومی خویش پشت نمیکنیم و ضمن احیای آن، به قوام و دوام خرد ایرانی در دیالوگ با عقلانیت جدید امید میبندیم.