روشنفکر انقلابی کیست؟!
محمدحسن علایی(جامعهشناس)
دقت نظر وافی میطلبد تا نکته حائز اهمیتی که در عنوان این جستار آمده است با سلاح عوام اندیشی فهم ناشده به مسلخ نرود؛ ایران خانه ماست؛ همه چیز ماست؛ نباید با دستان خودمان کمر به ویران شدنش ببندیم؛ هر کس به تعارضات اجتماعی دامن بزند دانسته ندانسته خائن به این کشور است؛ ایران جایی است که ما میتوانیم در آن خویش را و رسالت تاریخی خویش را رقم بزنیم خودمان باشیم به فرهنگمان عشق بورزیم و به پویایی اندیشهمان و تحقق آرمانهایمان و احیای سنتهایمان همت بگماریم؛ ایران جایی هست که میتوانیم برای آن شهید شویم تا مرزهایش را حفظ کنیم و برای پیوستن به تاریخ جهانی و به رسمیت شناخته شدن در عرصه تبادلات جهانی از جانمایه بگذاریم؛ ایران جایی هست که میتوانیم در کنار قدرت سیاسی خویش باشیم و به نظام سلطه جهانی بگوییم: نه! و برای احقاق حقوق مردممان به قدرت سیاسی انذار دهیم و خطرها را به جان بخریم.
ایران جایی هست که ما در آن زندگی میکنیم و فرزندانمان را در آن به حیات و آری گویی به زندگی فرامیخوانیم.
کوتاه سخن اینکه باید با هم گفتگو کنیم رسالت روشنفکر انقلابی؛ گفتگوی هم زمان با روشنفکران و انقلابیون هست و این عین عشق به میهن است؛ گفتمان «وفاق» در مقابل هر گروهی که وی را به چوب «نفاق» می راند؛ خواهد ایستاد و از منطق خویش دفاع خواهد کرد، منطق گفتمان وفاق گفتگو محوری است! روشنفکر در تعریف شریعتی به کسی اطلاق میشود که از عنصر خودآگاهی برخوردار است و از آن برای گشودن راه برای تداوم حیات اجتماعی بهره میجوید. اگر به همین تعریف روشنفکری ماخوذ از بوطیقای شریعتی بیشتر بیاندیشیم پارهای سوءتفاهمات برخاسته از ترکیب روشنفکر انقلابی خود به خود از میان خواهد رفت و تناقضاتی که متوجه آن هست، بی وجه خواهد شد.
روشنفکر انقلابی در شرایط انسداد جامعه به دنبال گشایش است، و امکاناتی برای خلاص شدن از فروبستگی جامعه می جوید، طرح افکنی «گفتگو» بهعنوان راه فلاح جامعه، شرایطی را اقتضا میکند که به لحاظ انضمامی این روشنفکر انقلابی است که به جهد خویش به تمهید شرایط گفتگو میپردازد و با تسلط به زبان این هر دو قوم؛ یعنی روشنفکران و انقلابیون، به شرایط گفتگو قوام میبخشد.
در سیاق تاریخی، مراد از انقلابیون مدافعان گفتمان انقلاب است که از منطق مونولوگ تبعیت میکند و مع الاسف تنها میان دایره تنگ هواداران بازتولید میشود و از نا آشنایی با زبان «دیگری» رنج میبرد. روشنفکرانی هم که نقش خویش را در حاشیه تعارضات دولت-ملت تعریف میکنند مع الاسف با زبانی سرشار از بغض و کینه نسبت به مدافعان گفتمان انقلاب سخن میگویند. آیا میتوان منطق گفتگو را پیشنهاد داد و به لوازمات آن تن نداد، خواهند گفت اصلا قدرت سیاسی گوشش بدهکار نیست اما نگارنده تاکید دارد که با انگشت گذاشتن بر سر اشتراکات و ارزشهای خاص گفتمان انقلاب میتوان به امکان بروز گشایشی در فضای گفتمانی جامعه امیدوار بود.
تاکید به اشتراکاتی چون عشق به مفاهیم ملی از جمله «شهید»؛ «میهن»؛ «تمامیت ارضی»؛ «فرهنگ متکثر ملی» و... میتواند در ایجاد شرایط گفتگو موثر افتد؛ و البته بایستی به جانفشانیها و خدماتی که تا به امروز بر سر حفظ این میراث و این مرزهای سیاسی شده است هم منصفانه نگریست و چنین ارزشهای اصیلی را پاسداشت. روشنفکر انقلابی در فاصله معنیداری از روشنفکران و انقلابیون میایستد ولی به این اعتبار که نسبت به آرمانهای سازنده طرفین متعهد است ضمن حفظ استقلال هویت خویش، برای افق گشایی دست یاری به سوی این هر دو گروه می گشاید؛ تا نشان دهد که از منطقی نو تبعیت میکند منطقی که از منطق به ظاهر متضاد ولی در اصل واحد این دو قوم متفاوت هست منطق جذب و نه منطق دفع! که طبیعتا پیش شرط ورود به هر گفتگویی است. البته انقلابی بودن وجه چنین روشنفکری به خلاف آمد بودن وی در جریان خموده و منفعل روشنفکری موجود نیز اشارت دارد.
بحث بر سر یک دغدغه صرفنظری و منتزع از شرایط بحرانی جامعه نیست، اهل درد وقتی واژه ای را به کار میبرند بر سر آن با کسی تعارف ندارند، وقتی می گوییم ایران در «خطر» هست یعنی مخاطب دردمند وزن آن را درخواهد یافت و مواجهه ذوق ورزانه با موضوع نخواهد داشت.
املای نانوشته غلط ندارد؛ اگر هستند دوستان منتقدی که اولا نسبت به آینده ایران احساس خطر میکنند و ثانیا راهکاری برای ارائه دارند پس بنابراین تا دیر نشده است طرح خویش را بیافکنند؛ سوژههایی که به ابداع خویش خطر میکنند میتوانند بی انکه متهم به پراگماتیسم شوند در شرایط اینجایی و اکنونی ما راهگشایی کنند و جامعه را به وجود پتانسیلهای بالقوه خویش امیدوار سازند فیالمثل از وجود روشنفکران انقلابی در متن جامعه پرده بردارند؛ روشنفکرانی که گفتمان ایشان، گفتمان وفاق است و منطق ایشان، منطق گفتگوست.