مجازستان
تو اینستا یه استوری گذاشتم نوشتم: «گرچه باغ من از درخت تهی ست، در سرم فکر کاشتن دارم/عشق را، شعر را، مکاشفه را، همه را از نداشتن دارم ...» دختر داییم که تازه یه باغ خریده اومد ریپلای کرده: عیب نداره عزیزم، ایشالا شما هم باغ میخری، توش هر درختی دوس داشتی مثل من میکاری. (malih)
==========
درسته پول معلمی کمه و سروکله زدن با بچه ها موقع درس حرصت رو در میاره، ولی خارج از درس خیلی باهاشون خوش میگذره دیگه این مدت یاد گرفتم بهشون میگم حرف نزنید و گوش بدین زود درس بدم ده دقیقه آخر حرف بزنیم و بخندیم کاملا چهارده ساله میشم باهاشون، امروز یکی شون میگفت خانوم جشن معارفه مدرسه که بود به مامانم گفتم مامان این دختره چقدر خوشگله! مامانم گفت فکر کنم معلمتون باشه! یعنی ببین با همین یه جمله چنان خرم کرد گفتم ایراد نداره اون منفی اون روزت رو میبخشم. (Venusi)
==========
یه بار با یکی از دوستام قرار گذاشتیم، نمیدونم چی مصرف کرده بود داشتیم تو پارک قدم میزدیم یهو داد زد الی پاهام کو پاهام نیست، کل مسیری که رفته بودیم مجبورم کرد برگردیم پاهاشو پیدا کنه، آخرم قانعش کردم پاهاش خونه جا مونده تاکسی گرفتم فرستادمش خونه. (مامان سوفی)
==========
قدیما با رفیقمون میرفتیم آستارا، کنار جاده یکی چهارتا تیروتخته گذاشته بود کباب باد میزد، یه جایی پیدا کردیم نشستیم و سلام کردیم گفتیم آقا چندسیخ هم به ما بده، نوشابه هم دارید؟گفت آره تو یخچاله. گفتیم یخچالی نیست اینجا که؟ گفت آخه نشستین روش، منم رستوران ندارم، بچههارو آوردم پیکنیک. (فرشید)